مهدی آذرسینا در گفتوگو با ایلنا مطرح کرد؛
متد «ارف» وقتی به انحراف کشیده شد که ژستها و خودنماییها بروز کردند/ موسیقی کودک باید توسط افراد دلسوز مدیریت شود
عدهای منتظر هستند تا هیچ کاری انجام نشود! معمولا طرز فکرهای مختلفی درمورد کارهای هنری وجود دارد، اما برخی فکر میکنند موسیقی صرفا جنبه سرگرمی و تفریح دارد و ایجاد شادمانی میکند. این افراد تصور میکنند حالا که اوضاع به هم ریخته، باید دست روی دست بگذاریم و بنشینیم و کاری نکنیم.
به گزارش خبرنگار ایلنا، اگر به سالهای پیش و پس از انقلاب بازگردیم و مقوله آموزش موسیقی را مورد بازنگری قرار دهیم درخواهیم یافت که طی دهههای گذشته این بخش در کشور پیشرفت چشمگیری نداشته است. سالیان دراز است که تنها متد مرسوم در امر آموزش موسیقی کودک و نوجوان شیوه بهروز نشده «کارل ارف» است. این متد دههها قبل ابداع شده و حال در جهان کمتر از گذشته مورد توجه است. از طرفی موسیقی ایرانی بخشهای متعدد و متنوعی دارد که با بهرهگیری از آنها میتوان شیوهای نو را برای آموزش بهتر کودکان و نوجوانان رقم زد.
در میان اساتید ایرانی، مهدی آذرسینا (نوازنده، آهنگساز و پژوهشگر) از بدو فعالیت حرفهای تاکنون نسبت به موسیقی کودک و نوجوان و ارتقای سطح آموزشی آن، توجه نشان داده است. حاصل بخشی از تلاش های مهدی آذرسینا کتابی دوجلدی است که «از متد ارف تا چهارگاه» نام دارد و توسط انتشارات سوره مهر منتشر شده است.
این هنرمند پیشکسوت فعالیت در زمینه آموزش موسیقی کودک را از دوران دانشجویی با کلاسهای موسیقی کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان با متد «ارف» آغاز کرده و سپس مدیریت کارگاه موسیقی کودکان و نوجوانان تبریز را از سال ۱۳۵۳ تا سال ۱۳۵۹ به عهده داشته و در ادامه به آموزش کمانچه و ویلن در مرکز حفظ و اشاعه موسیقی تبریز و تهران پرداخته است.
آذرسینا طی دوران فعالیتش ضمن همکاری با هنرمندان مطرح عرصه موسیقی و تدریس در دانشگاههای معتبر هنری، مسئولیتهایی هنری و اجرایی نیز به عهده داشته و با اینکه ظاهرا از موسیقی کودک و نوجوانان دور شده اما همچنان یکی از دغدغهمندان این عرصه محسوب میشود. با او درباره آثار منتشر شده و در دست انتشار و آموزش رده سنی کودک و نوجوان گفتگو کردیم.
از فعالیتهای اخیرتان بگویید.
با وجود بیماری کرونا، من هم مانند دیگران و همه اهالی هنر به هرحال تفاوتهایی در کارم ایجاد شد؛ منتهی چون تقریبا سالهاست دستم برای نوازندگی وضعیت مساعدی ندارد و نمیتوانم روی صحنه به اجرا بپردازم یا حتی برای ضبط اثری ساز بزنم، طبیعتا از صحنههایی که به گردهمایی اهل هنر میانجامیده دور ماندهام یا نهایتا حضوری حداقلی داشتهام اما عدم برگزاری کنسرت و در خانه ماندن هیچ تاثیری به حال من نداشته و طبق روال گذشته که کار میکردم، کارم را ادامه میدهم.
به طور مشخص به چه موضوعات و آثاری پرداختهاید؟
از کارهای مشخصی که انجام دادهام یکی تالیف چهار کتاب در زمینه موسیقی کودک بوده که «موسیقی کودک با نگاهی به متد ارف» نام دارد. این اثر بر اساس همان شیوهای تالیف شده که کتاب دوجلدی «از متد ارف تا چهارگاه» را نوشتهام. فرم کتاب هم همان است، اما با نگاهی کمی متفاوت و مطالب تفکیک شده که در چهار جلد آمده است.
کتاب اول از مجموعه «موسیقی کودک با نگاهی به متد ارف» مربوط به ریتم است و کتاب دوم به تئوریها میپردازد. کتاب سوم نیز درباره فرکانس، نغمه و ملودی است که آواز خواندن و ساز زدن را به همراه ملودی به بچهها تعلیم میدهد. کتاب چهارم هم شامل قطعاتی است که برای بچهها مناسبند. این آثار طبق معمول ساختههای خودم هستند، مگر یکی دو آهنگ که از موسیقی نواحی انتخاب شده و خودم تنظیمشان کرده ام.
من زمان فشردهای را به این چهار جلد کتاب اختصاص دادم و آنها را از طریق انتشارات عارف منتشر کردم و حال نیز قابل دسترس هستند. غیر از این کتابها به نوشتن تعدادی از تصنیفهای اصیل و قدیمی پرداختهام. من سالها در زمینه کلام، شعر، موسیقی، وزن و عروض و به طور کلی ریتم در موسیقی ایران کار کردهام، لذا فکر کردم شاید نوع شناخت من از تصنیفها مفید باشد. هدفم این بوده آنها را برای اهالی موسیقی و موسیقیدانانی که نوازنده، آهنگساز و خواننده هستند و از موسیقی ایرانی شناخت دارند، بنویسم.
در رابطه با نوع نگرشتان به تصانیف مثالی بزنید.
فرض کنید تصنیف عارف قزوینی که میگوید: «گریه کن که گر سیل خونگری ثمر ندارد/ نالهای که ناید ز نای دل اثر ندارد/ هر کسی که نیست اهل دل ز دل خبر ندارد» به شکلهای مختلف اجرا و نوشته شده و من هم در بازنگریهایی که داشتم، نظر خودم را نوشتهام. حال اینکه کدام به واقعیت نزدیکتر است به شناخت من و نظر صاحبنظران بستگی خواهد داشت. البته اثر مذکور هنوز چاپ نشده و اگر این اتفاق رخ دهد قاعدتا صاحب نظران درباره آن نظر خواهند داد.
شناخت مولفهای بسیار مهم در زمینه چاپ آثاری با موضوع موسیقی است. اما اگر به آثار منتشر شده طی سالهای اخیر نگاهی بیندازیم، متوجه این عدم شناخت در برخی از نویسندگان و مولفان خواهیم شد.
همینطور است. میدانیم در این سالها کتابسازی در زمینه موسیقی و آموزش بسیار مرسوم و مطرح بوده و برای سازهای مختلف از جمله پیانو، ویلون آثاری تالیف شده است. در این میان خیلیها کار را ساده گرفتهاند و بسیاری از آهنگهای مطرح برای مردم را در کتابهای آموزشی، نوشتهاند؛ آثاری مردم پسند مانند «ملا ممدجان»، «الهه ناز»، «جان مریم»، «مرغ سحر». بسیاری از آن افراد (و نه همه آنها) نسبت به موسیقی و تصانیف شناخت کافی نداشتهاند. به فرض مثال بسیاری از آن افراد نسبت به جزییات و مولفههایی چون فاصلهها در موسیقی ایرانی و نحوه پردهبندیها شناخت کافی ندارند. دلسوزی کافی هم وجود نداشته و اغلب افراد به تبعات تغییرات انجام شده فکر نکردهاند و در اینباره نسبت به علاقمندان و هنرجویان و نحوه اجرای آنها نگرانی نداشتهاند. من برای پرداختن به چنین مسائلی هم کتابی را در دست نگارش دارم. این اثر به قطعاتی متفاوت اختصاص دارد که خودم انتخابشان کردهام. تصمیم دارم این آثار منتخب را با برخی از قطعات خودم در کتاب بیاورم، تا مکملی باشد برای آن شیوه کمانچه نوازی چهار جلدی که قبلا نوشتهام و منتشر شده است.
کتاب چهار جلدی کمانچه نوازیتان که سالها پیش منتشر شده به چاپ چندم رسیده؟
این اثر بسیار جا افتاده و حال به چاپ هشتم رسیده است. منتهی میخواهم اثر جدیدم این مجموعه چهار جلدی را تعدیل کند، به این دلیل که آن اثر متدی نسبتا سنگین و یک دست است و ممکن است برای هنرجویان خستگیهایی را ایجاد کند. میخواستم قطعات ساده باشند تا هنرجویان در هر مرحله از آنها استفاده کنند و بنوازند؛ تا به این ترتیب ادامه آموزش را تحمل کنند و بگذرانند.
شما یکی از پیشگامان مربیگری کلاسهای موسیقی در ایران محسوب میشوید. متد «ارف» را چگونه فراگرفتید؟
دکتر سعید غدیری که در آلمان تحصیل کرده بود و از شاگردان مکتب کارل ارف بود، متد «ارف» را به ایران آورد و من جزو اولین افرادی بودم که آن را آموختم. ایشان پس از بازگشت به ایران، رشته آموزش موسیقی را در دانشگاه هنرهای زیبا برقرار کرد. دکتر غدیری از آن طرف هم توسط رادیو و تلویزیون (حول و حوش سالهای ۱۳۴۶ و ۴۷) کارگاه موسیقی کودکان و نوجوانان را تاسیس کرد. من از شاگردان بسیار انگشت شمار ایشان بودم. در همین راستا، هم در دانشکده هنرهای زیبا و هم در دانشگاه علوم تربیت متد «ارف» را فرا گرفتیم. همه چیز با تدبیر و رای و نظر دکتر سعید غدیری پیش میرفت. زمانی که در زمینه موسیقی کودک و نوجوان به شناخت کافی رسیدیم، من مسئول کارگاه موسیقی کودکان و نوجوانان شهر تبریز شدم و آن را تاسیس کردم و سالها مدیرش بودم و آموزش میدادم.
در نهایت شیوه مرسوم آموزش موسیقی آن دورانِ ایران چگونه بود و متد «ارف» در آن مقطع چه جایگاهی داشت؟
طبیعتا نام «ارف» و این شیوه در آن دوران به صورت واقعی مطرح بود، چون کلاسهای آموزش موسیقی در ایران با چنین شیوههای برگزار نمیشد. ما شکل سنتی خاصی داشتیم و فرقی هم نمیکرد که هنرجو بچهای پنج، ششساله است یا مثلا فردی پنجاه ساله! هنرجویان نزد استاد میرفتند و مینشستند و حال نسبت به قد و قوارهسازی انتخاب میکردند. در ادامه هم به طور مثال ردیف زدن را یاد میگرفتند. آنچه گفتم اصول اصلی آموزش موسیقی به طور بسیار خلاصه در آن دوران بود. آن زمان و در چنین شرایطی متد «ارف» که در تمام دنیا سر و صدا کرده بود، به ایران آمد و مورد استقبال قرار گرفت. خود دکتر غدیری هم در این زمینه بسیار تلاش میکرد و بودجه هنگفتی هم صرف این اتفاق شده بود. در نتیجه مردم هم میدیدند که متد «ارف» برای فرزندانشان بسیار مفید است.
نظر شما چه آن زمان یا امروز نسبت به متد «ارف» چیست؟
به نظرم این شیوه آموزشی در مکتبی که دکتر سعید غدیری راه انداخته بود، بسیار موثر و کارآمد بود و آن خاصیت و هدف اصلی موسیقی در تعلیم و تربیت را با خود داشت. بگذارید برای روشنتر شدن موضوع مثالی بزنم. من در همان شهر تبریز، پنج شش سالی مسئولیت آموزش و تدریس را شخصا به عهده داشتم و در این زمینه کارهایی میکردم. از جمله اینکه دو برادر دوقلو داشتیم که در گفتارشان مشکل داشتند و هنگام انجام هر کاری آن را با تاخیر انجام میدادند. مثلا دستشان در کلاسها حین انجام کارها با تاخیر عمل میکرد و این مسئله از نظر روانشناسی کودک و مراحل تعلیم و تربیت، مشکلی محسوب میشود که اهل تخصص بیشتر در اینباره میدانند. من با این بچهها موسیقی کار کردم و تاخیری که در انجام کارها داشتند از بین رفت. بعد از این اتفاق پدرشان که استاد دانشگاه بود، نامهای به تلویزیون نوشت و از اینکه بچههایش توسط موسیقی درمان شده اند، قدردانی کرد.
اینکه متد «ارف» تا این حد کارآمد بوده جای بسی خوشحالی است. اما گویا این شیوه با گذشت زمان پیشرفت نکرده و کامل نشده و در نهایت مانند قبلل مورد توجه نیست.
طبق معمولِ جامعهای که ما داریم متد «ارف» هم از جایی به بعد به انحراف کشیده شد. یعنی آنچه بیش از متد اهمیت پیدا کرد، نام و ژست و خودنماییها بود. در ادامه هم هر فرد پایگاهی را به عنوان متد «ارف» دایر کرد و این مقوله مقداری آشفته شد. وگرنه اینکه متد «ارف» به صورت خالص، شیوهای است که تمام روح و روان بچهها را درنظر میگیرد. البته فردی که میخواهد آن را آموزش دهد باید از کودک و نوجوانان ایرانی و فرهنگ و موسیقی کشور شناخت کافی داشته باشد و جامع و درست به این قضیه بپردازد و به نظرات مثبت ارف توجه کند.
آن نظرات مثبت چه مواردی هستند؟
مدرس باید کودک و ذهنیت و رفتار او را بشناسد و در جریان رابطه او با والدینش قرار گیرد. او هچنین باید در انتخاب و استفاده درست از سازها توسط هنرجوی خردسال نظرات درستی را اعمال کند. این موارد در متد «ارف» مطرح شده و بسیار کاملند؛ منتهی همانطور که گفتم باید توسط ذهنی مطلع در رابطه با ایران و فرهنگ ایرانی مطرح شده و آموزش داده شوند. کلا متد «ارف» از همان ابتدا مفید بوده و حال نیز میتواند تاثیرات مثبتی بر آموزش کودکان بگذارد. مهم این است که این شیوه را به عنوان فیگور و بهانهای برای خودنمایی در نظر نگیریم.
این متد تا چه حد قابل بازنگری است و با توجه به تغییر سیستمهای آموزشی تا چه حد میتوان به ارتقا و حتی تغییر آن فکر کرد. بنا به گفته برخی از اهالی موسیقی این شیوه کهنه و قدیمی شده است. شما با این نظر موافقید؟
نباید به موسیقی مانند مد بنگریم و مثلا بگوییم حالا دیگر این شیوه قدیمی و کهنه شده و دیگر بس است. ما جنبههای خیلی خاص متد «ارف» را کار نداریم و نمیخواهیم در ایران موسیقی آلمانی و ملودیهای غربی را آموزش دهیم. این رویه درست نیست و آن ارکان و پایهها و مبانی اصلی هستند که اهمیت دارند. باید بر مبنای همین متد به نگارش آثار بپردازیم و مربی تربیت کنیم، و بر همان اساس تدریس کنیم. در این صورت میتوان گفت متد «ارف» شیوهای مفید است. حتی میتوانم در اینباره موسیقی اصیل ایرانی را مثال بزنم. هیچکس نمیتواند بگوید ردیف به گذشته و ۱۵۰سال پیش تعلق داشته و حالا دیگر به کار نمیآید و ولش کنیم! اگر ردیف نباشد موسیقی ایرانی نیست. ردیف در واقع پایه و رکن موسیقی ایران است. هرکس ردیف را نشناسد نمیتواند ادعا کند که موسیقیدانی ایرانی است؛ آنهم شناخت درست نه سطحی! یا مثلا اگر کسی ادبیات ایران را نداند و اصول و مبانی آن را نشناسند، نمیتواند قلم بزند یا ادعا کند نویسنده و شاعر است. اگر کسی به فکر موسیقی کودکان است و آن را ترویج میکند و به تشویق کودکان برای یادگیری موسیقی میپردازد و در این زمینه پدر و مادرها را ترغیب میکند، باید سابقهاش در نظر گرفته شود (مخصوصا آنهایی که طرح میدهند و متد مینویسند و در رابطه با آن نظریه میدهند).
در کتاب «از متد ارف تا چهارگاه» چگونه این شیوه غیر ایرانی را به اصطلاح ایرانیزه کردید.
در این اثر درباره تفاوتهای موسیقی ایرانی با موسیقی غربی صحبت نکرده ام، چون این تفاوت اصلا شرح دادنی نیست. موسیقی کشور ما متفاوت و با هزار نشانه خاص ایران است. موسیقی غربیها هم خاص خودشان است. درباره تفاوتها مثلا نمیتوان گفت ما اینجا ربع پرده داریم و آنها ندارند و با اضافه کردن یک «کرن» و «سوری» بگوییم خب ما متد «ارف» را به موسیقی ایرانی برگرداندهایم. من در دوران فعالیتم به موسیقی ایرانی پرداخته و کمانچه نواختهام. ساز غربی هم نزدهام و اگر زدهام به عنوان تمرین بوده. حاصل کار من خالص خالص موسیقی اصیل ایرانی بوده است. من آذری هستم، اما هیچوقت موسیقی آذری ننواختهام. اتفاقا در این زمینه بسیار هم مسلطم. موسیقی آذری را میشناسم و میتوانم بخوانم و تجزیه و تحلیل کنم، اما چون نمیخواستم دستم لحن و لهجه خاص را پیدا نکند و گرایشم به موسیقی ایرانی خالص باشد، سعی کردهام جز موسیقی ایرانی به موسیقی دیگری نپردازم، مگر اجراهای گاه به گاه موسیقی محلی آن هم به صورت موقت؛ مانند هنرپیشهای که در نقش یک فرد بختیاری یا اهل فارس و شیراز موسیقی آن مناطق را مینوازد. چنین اتفاقاتی هم اگر بوده گذری بوده است. در مقابل در خط و مسیر موسیقی اصیل و موسیقی ردیف فعالیت کردهام و به مبانی این نوع موسیقی از جمله بداههنوازی و دیگر مقولههای مربوطه پرداختهام. من هرکاری هم کنم بدون قصد و غرض و هدفی از پیش تعیین شده، ایرانی خواهد بود.
به طور مشخص در کتاب «از متد ارف تا چهارگاه» به چه دستگاه ها، گوشهها پرداختهاید و آثار انتخابیتان کدامها بوده؟
من گوشههای موسیقی ایران، قطعاتی چون «زنگوله»، «کرشمه»، «نغمه اصفهان» را برای بچهها و برای ساز ارف تنظیم کردهام. من برای آنکه تلفیق شعر و موسیقی به درستی انجام شود، کلام آثار مذکور را بر اساس شناختی که داشتم و آنچه لازم میدانستم، خودم درست کرده ام. زمانی که آثاری چون «زنگوله» و «کرشمه» و «نغمه» و دیگر قطعات را مینویسیم، طبیعتا فواصل موسیقی ایرانی هم مطرح میشود. بچهها این موارد را به صورت تئوری یاد نمیگیرند بلکه آنها را میشنوند، یاد میگیرند و با موسیقی ایران بزرگ خواهند شد. بچههای کوچک میتوانند سختترین تصانیف را یاد بگیرند.
درباره سابقه خودتان در بخش آموزش توضیح دهید. این رویه از کجا آغاز شد و به کجا رسید؟
فردی چون من که کتابهایی را نوشته، ۹ سال در دور افتادهترین نقاط ایران به عنوان معلم پشت کوهی حضور داشتهام. واقعا به کار بردن عبارت پشت کوهی در اینباره درست است چون جاهایی بودهام که گاه برخی جرات رفتن به آنجاها را نداشتهاند. این رویه برای من ادامه دار بوده. من ۹ سال در آموزش و پرورش بودم و از روستاهای کاملا دور افتاده شروع کردهام و در ادامه به دبستانهای شهرهای کوچک رفتم و بعد از آن در دبیرستان مشغول تدریس شدم. در ادامه این روند به تلویزیون دعوت شدم و سالها در مرکز حفظ و اشاعه موسیقی حضور داشتم و به بچهها و بزرگترها موسیقی درس دادهام. کارگاه موسیقی کودکان و نوجوانان را تاسیس کردم و مدیرش بودم و با آدمها و موسیقیهای مختلف مواجه بودهام. خلاصه خودم را فردی میدانم که از بین مردم برخاستم. پدرم استاد بنا یا معماری بدون تحصیلات بود و خانوادهای بسیار معمولی داشتم. تعداد افرادی مانند من کم نیست و اگر همانها به ما اضافه شوند و نظر بدهند و بنویسند، طبیعتا کارها درست انجام خواهد شد.
داشتههایتان در موسیقی ایرانی چقدر بر شیوه تدریس «ارف» تاثیر گذاشته است؟
من سالیان سال ساز زدهام و ردیفدان هستم و ردیف موسیقی ایران را نوشته و نواخته ام. سالها کمانچه زدهام که یکی از سازهای اصیل و توانای موسیقی کشور است. لذا طبیعی است که فعالیت من بر مبنای موسیقی ایرانی باشد؛ با اینکه نگاهم، نگاهی است که کارل ارف به موسیقی داشته است. در این بخش ذات آدمها مطرح است. اینکه فردی چند اصطلاح از این طرف و آن طرف بردارد و بگوید من از موسیقی اصیل بهره بردهام، رویهای اشتباه است. آنهایی که به چنین موضوعاتی میپردازند باید با این نوع هنر و موسیقی زندگی کرده باشند. آنها باید انگیزه لازم را برای آموزش داشته باشند و دلسوزیهای لازم را در کارشان لحاظ کنند. من هروقت افرادی را میبینم که از انجام کارهای معمولی عاجز هستند، به این فکر میکنم که اگر آنها آموزش دیده بودند و با ساز سر و کار داشتند تا این حد دست و پا چلفتی نبودند و حرکاتشان دقیقتر و موزونتر بود. یا اگر به لحاظ ریتم و تشخیص آن نقصی در کار نوازندگان دیده ام، متوجه ناکارآمدی آموزش شده ام. همچنین اگر آدمی مدعی را ببینم که نمیتواند یک بیت شعر را با وزنش درست بخواند، حس میکنم آموزش موسیقی در این ممکلت موثر نیست.
به نظر میرسد، هرچه گذشته از تحقیق و پژوهش و آموزش در زمینه موسیقی کودکان و نوجوانان فاصله گرفتهاید.
من اصلا تحقیق و پژوهش را نمیتوانم رها کنم و رها هم نکردم و مدام در این زمینهها، حتی کمترین موضوعات پیش آمده را هم مد نظر دارم و اگر احساس کنم باید درباره موضوعی حرف بزنم، ساکت نمیمانم و چیزی مینویسم. نوشتههای من البته بیشتر به عمق موسیقی ایرانی میپردازند و جنبههای اجتماعی دارند، نه درباره سیاست و مسائل روز و اینطور قضایا، چون تخصصی هم در این زمینهها ندارم.
اخیرا کلاسی برگزار کردم که کارگاهی آموزشی برای شناخت یکی از کتابهایم است که اخیرا آن را نوشتهام و «شعر؟ یا موسیقی؟ تننای شعر سپید» نام دارد. این اثر بحثی است در مورد وزن در موسیقی و در ارتباط با مقایسه و مباحثی مربوط به تلفیق با کلام. این کارگاه آموزشی قرار است کلاسهای مختلفی داشته باشد که یکی از آنها در رابطه با آموزش موسیقی کودکان و تربیت مربیان خواهد بود. مربیان کار کرده و کار نکرده میتوانند در این کلاسها حضور یابند و مقداری با فکر و نگاه من نسبت به موسیقی کودک و جنبههای آموزشی آن، آشنا شوند. آثار زیادی را در دست نگارش دارم که اگر تمام شوند، مقالههای مختلفی (شاید دهها مقاله) برای موسیقی نوشتهام که به گردآوری آنها خواهم پرداخت. این کار وقت و عمری میخواهد نمیدانم در سن هفتاد و پنج سالگی چقدر فرصت این کار را دارم. اخیرا برای انجمن آثار و مفاخر به مناسبت بزرگداشت و چاپ کتابی در مورد استاد نورعلی برومند مقالهای نوشتهام که منتشر شد. به صورت تصویری هم با برخی رسانه درباره موسیقی کودک و کارهای خودم مصاحبه کردهام که کارهایش انجام شده و به زودی منتشر خواهد شد. مصاحبه کننده یکی از موزیسینهای خوب کشور آقای شهرام صارمی بود و دیدن و شنیدن این برنامه را به مسئولان آموزشگاهها، مدرسان و پدر و مادرها توصیه میکنم و برایشان مفید خواهد بود. به هرحال هیچ گاه در کارم درنگ نکردهام و به طور مستمر مشغول فعالیت هستم.
نظرتان درباره وجود موسیقی در دوران بحرانی چیست؟
ما همه میدانیم و میبینیم اوضاع از جهات مختلف بحرانی و شلوغ است. وجوه مختلف بحران فعلی میتواند سیاسی، اجتماعی یا اقتصادی باشد. همه گیری بیماری کرونا بهم ریختگی و آشفتگی زیادی در تمام دنیا ایجاد کرده و اخیرا نیز در کشور افغانستان بحرانهایی شکل گرفته است. همه این موارد به جامعه موسیقی و تفکرات درباره آن اثر میگذارد. عدهای منتظر هستند تا هیچ کاری انجام نشود! معمولا طرز فکرهای مختلفی درمورد کارهای هنری وجود دارد، اما آن افراد فکر میکنند موسیقی صرفا جنبه سرگرمی و تفریح دارد و ایجاد شادمانی میکند. این افراد تصور میکنند حالا که اوضاع به هم ریخته، باید دست روی دست بگذاریم و بنشینیم و کاری نکنیم. اگر شناخت درستی نسبت به هنر موسیقی وجود داشته باشد که خودم هم به آن معتقدم، نشستن و کاری نکردن بیمعنا خواهد بود. هنر خوب از جمله موسیقی درست و جدی در هر شرایط و حتی در زمانهای کوتاه و گذرا هم برای اجتماع مفید است. در مواقعی که صحبت و سخنرانی میکنم شعری از شاملو را میخوانم؛ «هنر شهادتی است از سر صدق/ نوری که فاجعه را ترجمه میکند تا آدمی حشمت موهونش را باز شناسد». زمانی که هنر را اینگونه بشناسیم متوجه خواهیم شد که هنر چشمها را باز میکند و کلا به خیر و صلاح انسانیت و کل هستی خواهد بود. زمانی که این موضوع و مفهوم را دریابیم، میفهمیم که جای نشستن نیست. باید کاری کرد و اجرای کنسرت یکی از همین کارهاست که حالا مدتی است برگزار نمیشود.
طی یک سال و نیم گذشته به طور کم و بیش کنسرتهایی برگزار شده، اما به صورت مجازی و آنلاین.
بله اما کنسرت مجازی و آنلاین هیچوقت با کنسرتی که مخاطب رو در رو آن را می بیند و میشنود برابری نمیکند. تاحدودی شبیه این است که مثلا من تکه فیلمهایی از کنسرتهای قبلی خود را در اینستاگرام منتشر کنم. این نیز مانند کنسرت مجازی است. یا مانند این است که فردی سی دی اجرایی زنده را بخرد و آن را تماشا کند. در کل کنسرتهای مجازی و آنلاین از نشستن صرف بهتر است. تاکیدم بر این است که هنر را بازیچه و مشغله ندانیم. اینکه بگوییم سر مردم شلوغ است و محتاج نان شب هستند و موسیقی میخواهند چکار! تصوری اشتباه است. هنر همیشه برای همه سازنده و بالا برنده است.