گفتههای بیژن ارژن در منظومهای باعنوان «شیرین خهو»؛
نظامی بر جغرافیای منظومه خسرو و شیرین اشراف نداشته و بیستون را ندیده بود/ فرهادی که من ساختهام خودکشی نمیکند/ «شیرین خهو» ادامه داستان شیرین و فرهاد
بیژن ارژن میگوید: منظومه «شیرین خهو» را بر اساس جغرافیای منطقه نوشتهام. این اثر با آنچه نظامی گنجوی روایت کرده، تفاوت دارد. در کتاب نظامی گنجوی داستان شیرین و فرهاد نسبت داستان خسرو و شیرین، روایتی کاملا فرعی است. از آنجا که نظامی با جغرافیای منطقه آشنا نبوده و اصلا کوه بیستون را ندیده، به درستی جزییات را بر اساس واقعیتهای موجود روایت نکرده است.
به گزارش خبرنگار ایلنا، یکی از روایات مطرح در ادبیات فارسی ماجرای خسرو و شیرین اثر منظوم و عاشقانه شاعر ایرانی، نظامی گنجوی است. این منظومه، داستان عشق خسرو پرویز (پادشاه ساسانی) به شیرین است. میتوان گفت منظومه خسرو و شیرین یکی از زیباترین عاشقانههای ادبی است و شاید بتوان گفت این اثر نسبت به دیگر روایات ایرانی از وجهه دراماتیک پر رنگتری برخوردار است، به این دلیل که شخصیتهای اصلی قصه صرفا خسرو و شیرین نیستند و فرهاد نیز یکی از آنهاست. این مثلث عاشقانه همچنان مورد توجه است و کوه بیستون و طاقبستان نیز یادآور این منظومه است.
داستان عاشقانه خسرو و شیرین را به غیر از نظامی، فردوسی در شاهنامه و شاعران دیگر هم آوردهاند و نسخههای مختلفی از آن با عنوانهای «شیرین و فرهاد» هم موجود است. برخی معتقدند این داستان ریشههای فولکلوریک دارد. منصور یاقوتی معتقد است خسرو و شیرین یا شیرین و فرهاد از داستانهای کردی منطقه کرمانشاه بوده و نظامی که مادری کرد داشته با این داستان آشنا بوده و آن را بازسرایی کرده است.
اغلب ادبیات دوستان در جریان جزییات منظومه خسرو و شیرین نظامی گنجوی هستند. در این میان بیژن ارژن (شاعر و نویسنده) که روزگاری کارگر کارخانه بیستون بود، روایتی دیگر از داستان عاشقانه شیرین و فرهاد را در قالب کتابی با عنوان «شیرین خهو» یا «شیرین خواب» به دو زبان فارسی و کردی توسط انتشارات دیباچه منتشر کرده است. ارژن علاوه بر انتشار چند مجموعه شعر، رمان «ساعت چند است؟ دارد دیر میشود» را نیز منتشر کرده است. با او درباره روایش از این عاشقانه گفتگو کردهایم.
«شیرین خهو» تا چه حد به منظومه نظامی گنجوی شباهت دارد و تفاوتها در چه مواردی است؟
«شیرین خهو» منظومهای کردی بر اساس دوبیتیهای پیوسته است که به ماجرای شیرین و فرهاد میپردازد و با آنچه شاعر بلند آوازه نظامی گنجوی روایت کرده، کاملا تفاوت دارد. این اثر به طور جزییتر شامل ۱۶۵ دوبیتی به هم پیوسته است. روایت من از شیرین و فرهاد شکل دیگری دارد و اصلا آن چیزی نیست که نظامی گنجوی به آن پرداخته و در ذهن مردم ثبت شده است.
با این حساب اثر شما برداشت یا اقتباسی از منظومه شیرین و فرهاد نظامی نیست؟
خیر، در واقع «شیرین خهو» را بر اساس جغرافیای منطقه نوشتهام و یکی از تفاوتهای آن با دیگر آثار قبلی نیز همین است. اگر توجه کنید شاعران و نویسندگان ایرانی داستان شیرین و فرهاد و خسرو و شیرین را بر اساس جغرافیا ننوشتهاند.
واقعه شیرین و فرهاد در منطقه کرمانشاه رخ میدهد. نظامی بر چه اساس این منطقه را به عنوان مکان اصلی انتخاب کرده است؟
«گر مادر من رئیسهی کرد/ مادر صفتانه پیش من مرد» بیتی از نظامی و روایت او از مادرش است که کرد بوده. نظامی داستان شیرین و فرهاد را سینه به سینه شنیده و آن را در قالب منظومهای نقل کرده است. در کتاب نظامی گنجوی داستان شیرین و فرهاد نسبت داستان خسرو و شیرین، روایتی کاملا فرعی است. از آنجایی که نظامی با جغرافیای منطقه آشنا نبوده و اصلا کوه بیستون را ندیده به درستی جزییات را بر اساس واقعیتهای موجود روایت نکرده است. به طور مثال اینکه در بالای کوه بیستون چوپانها مشغول دوشیدن شیر احشام میشدهاند و جویی کنده شده و آن شیر دوشیده شده به پایین سرازیر میشده، اتفاقی بعید است. اگر کوه بیستون را دیده باشید متوجه خواهید شد چنین چیزی امکان ندارد. و اینکه بیستون چهارمین کوه ایستاده دنیاست و بسیار صعبالاعبور است. دیواره کوه بیستون حدود 120 متر ارتفاع دارد و پهنای آن بیش از 5000 متر است.
از قرار کوه صخره مانند بیستون یکی از فنیترین دیوارههای سنگنوردی جهان و پنجمین دیواره مرتغع دنیاست.
بله همینطور است. حال اگر مثلا آبشار نیاگارا را از قله بیستون سرازیر کنیم تا به پایین برسد پودر خواهد شد و چیزی از آن باقی نمیماند. توجه به چنین مواردی است که داستان مرا متفاوت کرده است. شاید بتوان گفت «شیرین خهو» قسمت دوم داستان شیرین و فرهاد باشد.
داستان من از جایی آغاز میشود که فرهاد به شکلی کشته میشود. من از خودکشی او صحبتی به میان نمیآورم. پس از کشته شدن فرهاد، شیرین به سراب نیلوفر (دریاچه کوچکی حدود ۲۰ کیلومتری شمال غرب کرمانشاه) میرود. بر اساس آنچه شنیدهام و نه بر اساس اسناد و مدارک تاریخی سراب نیلوفر یکی از هفت چشمه مقدس زرتشتیان بوده است. در ادامه شیرین جام جم را در داخل سراب نیلوفر میاندازد. سراب نیلوفر از نظر جغرافیایی نزدیک روستای من قرار دارد که دیار اجدادی ماست و تعدادی از اقوام هنوز در این منطقه زندگی میکنند. به باور ما مردم کرمانشاه جام جم در سراب نیلوفر قرار دارد. یادم هست پیش از انقلاب، آن زمان که میخواستند دریاچه را لایروبی کنند، مردم میگفتند شاه آمده جام جم را بردارد و ببرد. یعنی موضوع لایروبی ظاهر ماجرا بوده و هدف یافتن و بردن جام جم بوده است.
نمایی زیبا از کوه بیستون و بناهای تاریخی واقع در دامنه آن
چرا شیرین جام جم را در سراب نیلوفر میاندازد؟
شیرین معتقد است، این جام جم بوده که عشق او و فرهاد را بر ملا کرده، به این دلیل که خسرو آن دو را در جام جم دیده و متوجه رابطهشان شده است. در ادامه شیرین به طاقبستان برمیگردد و خسرو پرویز را میبیند که سوار بر اسبش شبدیز است. در همان لحظه است که شیرین، خسرو پرویز را نفرین میکند و میگوید چرا دسیسه کردی و باعث کشته شدن آن جوان (فرهاد) شدی؟! در ادامه خسرو پرویز سوار بر شبدیز در آستانه همین طاق بستانی که همچنان وجود دارد، تبدیل به سنگ میشود. سپس شیرین به بیستون رفته و از کوه بالا میرود و میبیند فرهاد را در یکی از غارها قرار دادهاند تا پرندهها بیایند و پیکر او را به آسمانها برگردانند. در ادامه شیرین گریه آغاز میکند و تبدیل به درخت گریه میشود. درخت گریه را از دو مقوله وام گرفتهام. یکی درخت زندگی که در دیواره طاقبستان قرار دارد که برخی میگویند کنگر و برخی دیگر میگویند ریواس است. عنصر دیگر هم چشمه خضر است که میگویند اگر کسی به آن برسد و از آن بنوشد عمر و زندگی جاودانه پیدا خواهد کرد. این چشمه در کرمانشاه وجود دارد و در اصطلاح عامیانه به آن سراب «خضره زنده» میگویند. «خیر الیاس» هم چشمه دیگری است که آن را با همین نام میشناسند. شیرین از همه این عناصر به آناهیتا توسل پیدا میکند که در طاقبستان هم هست. پس از این اتفاق است که شیرین به درخت گریه تبدیل میشود. بعد تمام وجودش برای فرهاد میگرید و سپس فرهاد دوباره زنده میشود. او پس از زنده شدن از کوه پایین میآید و میبیند کوه تبدیل به شیرین شده است و آن اصطلاح «شیرین خه و» از همین جا میآید.
قضیه «شیرین خهو» چیست؟ نام اثر را بر همین اساس انتخاب کردهاید؟
همینطور است. اگر از نمای دور کوه بیستون را تماشا کنید زنی را میبینید که خفته است. برخی نیز در اصطلاح عامیانه فارسی به آن زیبای خفته یا شیرین میگویند.
نمایی از کوه بیستون که به شیرین خواب یا شیرین خفته معروف است
در هیچ کتابی به این نمای معروف بیستون اشاره نشده است.
بله. در ادامه داستان، شیرین جان خودش را به فرهاد میبخشد که زنده شود و این اتفاق میافتد. فرهاد نیز میگوید تو به خاطر من جانت را دادی و تبدیل به کوه شدی و من در اینباره مسئول هستم. اینجاست که فرهاد تیشه را برمیدارد تا شیرین را از خواب سنگی بیدار کند. بعد هرچه تیشه میزند میبیند بیفایده است و خواب شیرین بیشتر نمایان میشود. خسته میشود و چشمانش را روی هم میگذارد و خوابش میبرد. در خواب میبینند به هم رسیدهاند و با خود میگوید چه کاری است که دوباره بیدار شوم و دوباره به شرایط قبل بازگردم! بنابراین تصمیم میگیرد از خواب بیدار نشود. این رجعت مانند رجعت یکی از پیامبران است که وقتی به بهشت میرود اجازه میخواهد همانجا بماند و برنگردد.
اثر من بخشی جزیی و کوچکی از زندگی شیرین و فرهاد اصلی است. میخواستم آنچه در جغرافیا و منطقه ما رخ داده چه افسانه و چه واقعیت، توسط خودم بیان شود وگرنه که دیگران در اینبارهها گفتهاند و نوشتهاند. میخواستم آنچه میبینم را بازگو کنم. هزاران سال است مردم منطقه زنده شده و مردهاند و در اینباره حقی بر گردن ماست. نمیدانم از گنجه محل سکونت نظامی شاعر تا کرمانشاه بیستون چند کیلومتر راه است، اما فردی مانند نظامی از چندصد کیلومتر آن طرفتر قصهای را روایت کرده که مربوط به منطقه و اقلیم خودش نیست و درباره قوم دیگری است در حالی که ما خودمان برای شناساندن بیستون و وقایع و افسانهها و روایتهای مربوط به آن هیچ کاری نکردهایم. البته خانالماس و چند نفر دیگر در اینباره گفتهاند. اگر در دیگر کشورها مناطقی وجود دارد که با وجود قدمت کم مورد توجه توریستهاست، ما در کشورمان کوهی با عظمت و عقبه تاریخی بیستون داریم اما هیچکس از آن سراغی نمیگیرد. بیستون معروفترین کوه اساطیری و عاشقانه دنیاست و نباید این را فراموش کنیم.