خبرگزاری کار ایران

یادداشتی از محمدعلی حیدری؛

سینما در مِی‌خانه

سینما در مِی‌خانه
کد خبر : ۱۰۹۴۰۳۴

محمدعلی حیدری (منتقد و پژوهش‌گر سینما) در یادداشت زیر با اشاره به سرگذشت سینما از دهه‌های 30 و 40 تا امروز، به روند تحول سینمای پس از انقلاب اشاره کرده و آن را عاری از ابتذال آن روزها توصیف کرده است.

مهدی بامداد متولد ۱۲۷۶در مشهد- مورخ، محقق، نویسنده و رجال‌شناس برجسته ایرانی در دوران معاصر و از پیشگامان رجال‌نویسی به شیوه نوین در ایران بود. وی در اصل کارمند دولت بود و حدود چهل سال از زندگی خود را در مشاغل گوناگون اداری و دولتی گذرانید و در دوران نخست‌وزیری ابراهیم حکیمی برای مدتی به مقام معاونت نخست‌وزیر نیز، دست یافت. اثر مشهور وی، شرح حال رجال ایران در قرن ۱۲ و ۱۳ و ۱۴ هجری، اثری کم‌نظیر و منحصربفرد در عرصه معرفی و شناخت رجال ایرانی در قرون اخیر محسوب می‌شود و در شش جلد، از سال ۱۳۴۷ خورشیدی به بعد، چند نوبت به چاپ رسیده‌است.

مِی‌خانه‌ای که تبدیل به مسجد شد

او در جلد دوم این کتاب [صفحه 29 و 30] می‌نویسد:

«کنت دو مونت فرت که برای تشکیل نظمیه یا پلیس در دوره ناصرالدین شاه استخدام شد. او و خانواده‌اش ابتدای حضورشان در تهران مدتی پشت مسعودیه در سرتخت بربری‌ها کنار خیابان چراغ برق (امیرکبیر) منزل داشتند. کنت در این محل یک مِی‌خانه راه انداخته بود. بعد از نقل مکان به چهارراه کنت، در این محل مرحوم سراج الملک کارگزار ظل السلطان مسجد و خانقاهی ساخت و بر سردر آن با کاشی نوشتند: حسن توفیق بین که مسجد کرد/ سطح مِی‌خانه را سراج‌الملک»

تبدیل سینما به مسجد و حسینیه

امروز که با گذشت نزدیک به یک قرن به مرور این اتفاق تاریخی می‌پردازیم، کمتر کسی تصور می‌کرد که این سِیرِ «تبدیل شدن» به مکان‌های دیگر نیز هم سرایت کند. اما سینما نیز در کنار مِی‌خانه قرار گرفت. سینمایی که این‌روزها خیلی راحت از آن سخن می‌گوییم و با خانواده به آن‌جا می‌رویم، روزی روزگاری؛ تلقی و مفهومی که از آن می‌شد ابتذال و بی‌بندباری و فساد بود. مضامینی که دهه‌های مختلف هم‌چون [30/ 40/ 50] از این قاعده مستثنی نبود.

سینما آریا در خرم آباد، سینما مونت کارلو در میدان نارمک تهران، سینما اسکار در خیابان رشدیه تهران، سینما پاسارگاد در خیابان فرح آباد [خیابان پیروزی]، سینما آپادانا در خیابان نظام آباد، سینما امپریال در خیابان قصرالدشت؛ از جمله سینماهایی بودند که در مسیر تبدیل شدن به مسجد و حسینه قرار گرفتند. [منبع: کتاب سینماسوزی در ایران نوشته عباس بهارلو]

سینما قبل از پیروزی انقلاب با تحولات مختلفی روبه‌رو بود، همچنان که دوره‌های درخشانی همچون [دهه 40 و 50] را تجربه کرد و به موج نو تبدیل شد و توانست دوران مهم و تاثیرگذاری را در تاریخ هنر ایران به ثبت برساند، از طرفی با اتفاقات تلخی نیز همراه بود. از آتش‌سوزی سینماها گرفته تا تبدیل شدنش به مسجد و تبدیل شدن به مظهر فساد و فحشا. این تصویر از سینما که مظهر فساد و فحشا بود، روز به روز شدت بیشتری می‌گرفت. گرچه با شکل گرفتن موج نو تا حدی این تصویر کم‌رنگ‌تر شد اما نتوانست تماما باعث از بین رفتن آن شود.

با پیروزی انقلاب اسلامی در بهمن ۱۳۵۷ تصور این بود که سینما هم در مسیر آتش‌سوزی‌ها به شکل کامل از بین خواهد رفت و دیگری چیزی به نام سینما نخواهیم داشت.

مسیر سینما بعد از پیروزی انقلاب

با سخنان رهبر انقلاب اسلامی و بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران حضرت امام خمینی (ره) در ۱۲ بهمن ۱۳۵۷ تکلیف سینما مشخص شد. ایشان در این سخنرانی بیان داشتند: «برای چه؟ سینمای ما مرکز فحشاست. ما با سینما مخالف نیستیم، ما با مرکز فحشا مخالفیم. ما با رادیو مخالف نیستیم، ما با فحشا مخالفیم. ما با تلویزیون مخالف نیستیم، ما با آن چیزی که در خدمت اجانب برای عقب نگه داشتن جوانان ما و از دست دادن نیروی انسانی ماست، با آن مخالف هستیم. ما کی مخالفت کردیم با تجدد؟ با مراتب تجدد؟ مظاهر تجدد وقتی که از اروپا پایش را در شرق گذاشت - خصوصاً در ایران - مرکز [عظیمی‌] که باید از آن استفاده تمدن بکنند ما را به توحش کشانده است. سینما یکی از مظاهر تمدن است که باید در خدمت این مردم، در خدمت تربیت این مردم باشد؛ و شما می‌دانید که جوان‌های ما را این‌ها به تباهی کشیده‌اند. و همین‌طور سایر این [مراکز]. ما با این‌ها در این جهات مخالف هستیم. این‌ها به همه معنا خیانت کرده‌اند به مملکت ما.»

می‌گویند در کودکی است که انسان آداب زندگی فردی و اجتماعی را می‌آموزد. در آن سالهای میان تولد و بزرگسالی است که صاحب چیزی به نام شخصیت می‌شود و بسیاری از رفتارهای درست و نادرست آدمی، با مطالعه کودکی او بررسی و درمان می‌شود. منصفانه که نگاه کنیم، سینمای ایرانِ پس از انقلاب، از نو متولد شد و هیچ چیزِ این سینمای نوزاده شده، شباهتی به قبل نداشت. در همان سالهای طفولیت، هر که از راه رسید برای او نسخه‌ای پیچید. برخی با وجود و حیات او کنار نمی‌آمدند و عده‌ای می‌خواستند چنان گستاخ و آشوبگر بارش بیاورند که پیش از رسیدن به بلوغ، جوانمرگ و ناکام و ناپدید شود. دشوار بود مصون نگه داشتن این کودک، از این دایگان دلسوزتر از مادر. در آن سالها، هم بودن یا نبودن سینما موضوع مناقشات بود و هم انتظارات نابه‌جایی که از آن می‌رفت. آن‌ها که هر نوع تصویر متحرکی را بر پرده سینماها، مترادف ظهور دوباره ابتذال طاغوت می‌دانستند، نمی‌دانستند که طلوع این خورشید با ساعت خوابیده آنان هماهنگ و همزمان نیست، و دیگرانی که یک شبه توقع چرخه آزاد سینمای صنعتی با معیارهای هالیوود را داشتند، نداشتند آن سعه صدر را که بدانند جان نحیف کودکی خردسال، یارای کشاندن این بار سنگین را ندارد. اما در دل این توفان، آن کودک پاک و نجیب رشد کرد و بزرگ شد و به بلوغ رسید و خود آموخت که چه در سر بپرورد، از کدام راه عبور کند و چگونه از خود دفاع کند.

کافی است لحظه‌ای گمان بَریم که تیمار و تربیت این کودک، عاری از هر گونه خطا و کاستی بوده، تا آنگاه به ورطه‌ای درافتیم که همیشۀ روزگار از آن پرهیز داشتیم. پس تردیدی در کاستی‌ها نیست. انصاف اگر پشتوانه تحلیل‌ها باشد، آشکارمان می‌کند که به آن روزگاران گاه اراده‌ای بود و امکانی نبود، ارادتی بود و آستانی نبود. گفتنی‌ها کم نیست. می‌توان دفتر خاطرات ناگفتۀ آن سال‌ها را از صندوق فراموشخانۀ دل، گشود و برگ برگش را نشر داد.

آنچه مهم است بدانیم این است که سینمای ایران بعد از پیروزی انقلاب اسلامی نمی‌توانست آن مسیر ابتذالی که حتی در دوران پهلوی هم به شکست انجامید را ادامه دهد. نمی‌توانست تصویر آن دوران را بازنمایی‌مند و نمی‌توانست کسانی که به نوعی با حضورشان تداعی‌گر آن دوران می‌شدند را میدان دهد. چه‌بسا این اتفاق در برزخی‌ها رخ داد و سرنوشت برزخی آن نمایان شد.

این سینما بعد از پیروزی انقلاب اسلامی با مسیر جدیدی در جنگ و آتش و خون، شکل گرفت و حیاتی دوباره یافت و در مسیر جدیدش جهانی شد و درخشید و توانست این نهالی که کاشت آن و مراقبت از آن [با همه طوفان‌هایش و سختی‌هایش] با موفقیت همراه بود توانست قله‌های مهم جهانی‌اش را یکی پس از دیگری فتح نماید.

انتهای پیام/
ارسال نظر
پیشنهاد امروز