خبرگزاری کار ایران

یادداشتی از مهدی رزاقی طالقانی؛

جامعه‌ای که برای سریع رسیدن به مقصد، از هر وسیله‌ای استفاده می‌کند زشت و ناموزون است

جامعه‌ای که برای سریع رسیدن به مقصد، از هر وسیله‌ای استفاده می‌کند زشت و ناموزون است
کد خبر : ۱۰۸۷۵۶۳

«مهدی رزاقی طالقانی» (پژوهشگر مسائل اجتماعی) در یادداشتی با عنوان «اندر مذمت سرعت» به شرح نسبت سرعت و آسیب‌های اجتماعی پرداخته و می‌نویسد: جامعه ایران به مرور و به خصوص پس از کشف نفت، به جامعه بی‌ساختاری تبدیل شده است که جمعیتی در آن پرورش یافته‌اند که بسیاری‌شان، تنها «رسیدن» برای‌شان مهم است و برای این رسیدن، از هر وسیله و مسیری که آنها را به سرعت به مقصد می‌رساند، استفاده می‌کنند و برای همین هم سر تا پای بخش‌های عمده‌ای از این اجتماع در حوزه رفتار، از رفتار حکمرانی و حکمران تا رفتار سرمایه‌داری و سلبریتی‌گری، همه و همه ناموزون و زشت است.

بیش از یک سال قبل برای سفر به نوشهر، به جای رفتن به کرج و انتخاب مسیر قدیمی جاده کندوان، از مسیر تاره افتتاح شده فاز اول اتوبان تهران-شمال استفاده کردم. به سرعت به مقصد رسیدم. اما در لحظات ابتدایی رسیدن به مقصد به دریافتِ جدیدی دچار شدم که در بیش از صد سفر قبلی به شمال، آن را تجربه نکرده بودم و این حسِ غریب، جا ماندن در مبدأ بود، من در شمال بودم اما تن و قسمتی از روح من در مبدأ جا مانده بود و این احساس عجیب با تجربیات پیشین‌ام در تعارض بود.

نیازی به تأملات فلسفی نبود، و این احساس جدید، با تجربه استفاده از اتوبان جدید و کوتاه شدن جاده نسبت مستقیم داشت؛ واقعیت این بود که من در سفرهای قبلی در یک جریان آرام، اندک اندک و با یک زمان معقول به شمال می‌رسیدم و اینبار این‌گونه نبود. یعنی جسم و جان و روح من در جاده کندوان به تدریج از کوهپایه‌های البرز عبور می‌کرد و بعد وارد منطقه کوهستانی می‌شد و بعد از عبور از گردنه‌ای سردسیر به جنگل‌های تُنُک و بعد به جنگل‌های انبوه می‌رسید؛ و در نهایت وارد بیشه‌های شمال می‌شد و به ساحل دریا می‌رسید.

معقول بودن سفر هم از این جهت بود که من به تدریج روح و تنم وارد مقصد می‌شد و ریه‌ها و پوست و چشم و تمام وجودم در یک سیر منطقی وارد اتمسفر شمال می‌شد، اما این‌بار و در این سفر، این سیر منطقی و تجربه شده شکسته شده بود و وجود دیوارهای سیمانی و بی‌روح و تکراری اطراف اتوبان جدید، نیاز به یک کوشش را برای تطبیق با شرایط مقصد، در من ایجاد کرده بود.

این تجربه در سفر بعد برای من عادی خواهد شد و بنابر توانایی تطبیق‌پذیری انسان، من مسیر جدید را خواهم پذیرفت اما متعاقباً سرعتِ بالا کیفیت سفر را هم تحت تأثیر خود قرار خواهد داد و من لذت و تجربه کمتری در مقایسه با سفرهای پیشین در خود خواهم داشت.

مراد این است که اگرچه ما در دنیای مقدم بودن سرعت بر هر چیزی قرار داریم اما لزوماً این سرعت در خدمت افزایش کیفیت زندگی نیست، چرا که برای انسان تا همیشه «چگونه رسیدن به هدف» اهمیتی بیش از خودِ رسیدن دارد.

مرور چند نمونه از آسیب‌های سرعت برای فهم بهتر مطلب خالی از لطف نیست.

در دنیای تحولات سریع و اهمیت سرعت و رسیدن، خبری از عشق نیست، چرا که عشق محصول یک دسترسی دشوار و آرام است، عاشق در مسیر وصال عاشق می‌شود و به تعبیر دقیق‌تر، خواهنده در مسیر وصال است که عاشق می‌شود.

در صنایع‌دستی و مشخصاً قالی دست‌بافت بافنده در طی یک سال، با حالات گوناگون معنوی و جسمی، رج به رج یک قالی را می‌بافد و در نهایت آنچه حاصل می‌شود نمونه‌های فوق‌العاده زیبای فرش‌‌های دست‌بافت خانه‌های قدیمی است که سرشار از زیبایی و احساس زندگی است و چنین دریافتی از فرش‌های ماشینی چه به لحاظ زیبایی و چه به لحاظ احساسی امکان‌پذیر نیست و بشر با ماشین مسیر رسیدن به یک قالی را کوتاه کرده است اما از آن سو، کیفیت محصول هم تبعاً فدا شده است.

احساس و لذت و فواید جسمی و روحی کوه‌نوردی که قدم به قدم به قله کوهی رسیده است را آنکه با بالگرد یا تله کابین، قله‌ای را لمس کرده است تجربه نخواهد کرد و هر رسیدن قله‌ای ست که باید با سرعتی معقول و منطقی آن را طی کرد. کیفیت بازیگری و ماندگاری و اعجاز نقش‌های بازیگران یک شبه و آنان که خاک صحنه را خورده‌اند نمونه دیگر این مسئله است و ... نمونه‌های بسیاری از این اهمیت دادن به سرعت و بر باد رفتن چگونه و با چه کیفیتی رسیدن وجود دارد که مجال محدود متن مانع آن است.

مع‎ذالک انسان برای زندگی با‌کیفیت‌تر نیاز به تجربه دارد و برای کسب تجربه به حرکت محتاج است. اما نه حرکت سریع، بلکه حرکتی آرام و منطقی که مجال آموختن و لمس کردن و تجربه کردن به انسان بدهد. نوکیسگان و تازه به دوران رسیدگان و نام‌پرستان که امروز در جایگاهی قرار دارند که به گزاف در آن قرار گرفته‌اند و آفتِ شرافت و ادب و تواضع در جامعه هستند از ناکارآمدی شبه روندهای اجتماعی است که فرد را با سرعت به مقصدی می‌رساند که هنوز متعلق به آن نیست.

جامعه ایران به مرور و به خصوص پس از کشف نفت، به جامعه بی‌ساختاری تبدیل شده است که جمعیتی در آن پرورش یافته‌اند که بسیاری‌شان، تنها رسیدن برای‌شان مهم است و برای این رسیدن از هر وسیله و مسیری که آنها را به سرعت به مقصد می‌رساند، استفاده می‌کنند و برای همین هم سر تا پای بخش‌های عمده‌ای از این اجتماع در حوزه رفتار، از رفتار حکمرانی و حکمران تا رفتار سرمایه‌داری و سلبریتی‌گری، همه و همه نا موزون و زشت است.

حالا این واقعیت جامعه ایران این است که رانت و سهمیه و رابطه و زیبایی جسمی و پول و تملق و ریا و دروغ و غلو و نمایش‌گری نمونه‌هایی از مسیرها و ابزارهای رسیدن سریع به هدف در آن هستند. که باید ناخودآگاه جامعه و حاکمیت با تقنین‌گرایی و نصب العین قانون آنها را مسدود کند که نمی‌کند و این چنین است که آنان که اهل ادب و شرافت‌اند، گوشه‌نشین‌اند و آنان که، جای و جایگاه خویش را نمی‌شناسند، در میانه میدان، صحنه گردانند.

انتهای پیام/
ارسال نظر
پیشنهاد امروز