سیدجواد میری:
سیدحسن خمینی میتوانست یک کاتالیزور باشد/ مردم به پختگی سیاسی رسیدهاند/ در انتخابات افراد تعیینکنندهی نقشهی راه نیستند/ گفتمانها و جریانها وارد بستر رقابت شدهاند
این جریانها و پلتفرمها و روایتها و گفتمانها هستند که میتوانند نقشآفرینی کنند و مسئله افراد اینجا دیگر رنگ خود را میبازد و این شاید خود یک نوع پختگی سیاسی است که دیگر افراد نیستند که یک دفعه مثل هاشمی بیایند جریانی را تغییر دهند و یا مثل خاتمی جریانی را شکل دهند. الان این جریانها و گفتمانها هستند که میتوانند نقشه راه ترسیم کنند.
به گزارش خبرنگار ایلنا، رزیتا خسروی (جامعهشناس سیاسی) با سیدجواد میری (عضو هیئت علمی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی) درباره انتخابات ریاست جمهوری ۱۴۰۰ و آینده سیاسی ایران گفتگو کرده است. متن این گفتگو به شرح زیر است:
انتخابات ریاست جمهوری ۱۴۰۰ و آینده سیاسی ایران و روند شکلگیری جریانها را چگونه ارزیابی میکنید؟
در ۲۰ صفحه آخر کتابی که در دست تهیه دارم با عنوان «ایده زبان و وحدت ملی» اشاره کردهام در ایران کنونی و بحث انتخابات پیش رو دنبال افراد نباید بود، الان ۴ جریان کلان درجامعه وحاکمیت وجود دارد که برآیند و تلفیق و نقدیندگی این جریانها میتواند پلتفرمی برای آینده سیاسی ایران درست کند: اسلام گرای رادیکال، اسلام گرای مدنی، ناسیونالیسم رادیکال و ناسیونالیسم مدنی. یقینا هم هیچ کدام به تنهایی نمیتوانند آینده سیاسی ایران را به دست بگیرند به همین خاطر به دنبال ائتلاف خواهند بود.
اتفاق محتملی که ممکن است در ۱۴۰۰ بیافتد این است که طیف اسلامگرای رادیکال و طیف ناسیونالیسم رادیکال به هم نزدیک شوند و از نمادهای ایران باستان، رتوریک اسطورهگرایی که حول شاهنامه فردوسی برساخته شده و درکل سپهر هویتی پیش از اسلام، نمادهایی که رنگ و بوی ناسیونالیستی دارند نه رنگ و بوی اسلامی وتشیع و…استفاده کنند تا بتوانند مردم و نخبگان و جریانها را همراه خود کنند ولی قدرت و هسته اصلی دست اسلامگرای رادیکال باشد.
از یکسوی دیگر ممکن است طیف به اصطلاح اصلاحطلب همان اسلامگرای مدنی تلاش کند به نوعی ائتلاف کند با جریانهای ناسیونالیسم رادیکال که بعضی از طلیعههای آن دیده میشود. جریان اسلامگرای مدنی ممکن است با نوعی از ناسیونالیزم مدنی هم ائتلاف کند اما این ائتلاف هیچ شانس و جایگاهی در هسته اصلی قدرت ندارند و نخواهند توانست در ۱۴۰۰ کاری بکنند و سکوت آنها ممکن است دو طیف اسلامگری رادیکال و ناسیونالیسم رادیکال را به هم نزدیک کند و اقلیتی بر اکثریت جامعه حکمرانی کند و مدیریت ۴ سال اخیر روحانی و فضای جهانی نشان میدهد که ایران دارد به این سمت میرود و به نظر میآید ما با چنین وضعی روبرو خواهیم شد و در ۴ سال آینده دچار افت و خیزهای شدیدی خواهیم شد.
در بعد سیاست خارجی علیرغم امیدها به حضور بایدن به نظر میرسد در بلاتکلیفی هستیم و تحولات اساسی را تا این لحظه شاهد نبودیم. به نظر شما انتخابات ایران تاثیری در تغییر این روند دارد؟
بایدن بزرگترین کاری که کرد این بود که فضا را «دیفیوز» کرد و از فضای جنگی آمد بیرون و به سمت استراتژی آمریکا که محدود کردن و تحدید کردن ایران بود، رفت. این سیاستی است که آمریکا از سالهای ۱۹۷۳ به اینسو در برابر ایران گرفته و بعد انتخابات هم به همین منوال پیش خواهد رفت.
عدم استقبال و بیانگیزگی و انگیزش مردم برای حضور در صحنه سیاسی و مشارکت میتواند اوضاع سیاسی را برای دولتمردان دوچندان سختتر کند، نظر شما در این خصوص چیست؟
انگیزش نداشتن مردم دیگر مسئله روانشناختی نیست اساسا ما در صحنه جدیدی از صفحه سیاست وارد شدیم که دیگر افراد آینده حرکتهای سیاسی را تعیین نمیکنند. این جریانها و پلتفرمها و روایتها و گفتمانها هستند که میتوانند نقشآفرینی کنند و مسئله افراد اینجا دیگر رنگ خود را میبازد و این شاید خود یک نوع پختگی سیاسی است که دیگر افراد نیستند که یک دفعه مثل هاشمی بیایند جریانی را تغییر دهند و یا مثل خاتمی جریانی را شکل دهند. الان این جریانها و گفتمانها هستند که میتوانند نقشه راه ترسیم کنند.
آیا امکان ظهور فردی مستقل یا به نوعی فراجناحی و شخصیت نویی که مردم به او مجدد اعتماد کنند و نویدبخش و امیدبخش اصلاح وضعیت فعلی باشد چون فضای مشارکت سیاسی و مدنی دراین زمان کمرنگ است، وجود دارد؟
بهترین حالتی که الان وجود دارد و آن حاکمیت اقلیتی هم بیاشتیاق به آن نیست این است که ناگهان کسی بخواهد بیاید و مردم مثلا بین رئیسی و به فرض سیدحسن خمینی یکی را انتخاب کنند که البته سیدحسن خمینی امروز اعلام کرد پس از مشورت و دیدار با رهبری به صحنه انتخابات نمیآید و درنهایت رقابت بین این دو باعث رایآوری یکی شود و با رای بالایی یکی بیاید و مثلا فردی مثل سیدحسن خمینی انتخاب شود و بگویند ۳۰ میلیون هم آمدند رای دادند ولی دوباره برخی در قدرت همان تاکتیک استهلاکی را بکار ببرند و آن رئیسجمهوری که مردم (برای تغییر ساختارها و ارتقای جمهوریت) میخواستند را محدود کنند و کامل تبدیلش کنند به یک مهرهی سوخته یعنی همان کاری که با خاتمی شد، همان کاری که با احمدینژاد دو سال آخر تصدیاش شد و همان کاری که با روحانی کردند و تبدیل به موجوداتی مستهلک و بیآبرو شدند.چیزی که به نظر من امروز اتفاق افتاده دیگر افراد نمیتوانند کاری انجام دهند. سیدحسن خمینی میتوانست یک کاتالیزور باشد که خب ظاهرا به صلاح نیست ایشان وارد صحنه رقابتی شوند.