یادداشتی از علیرضا شعبانلو؛
در خانه بمانیم و شاهنامه بخوانیم
علیرضا شعبانلو (عضو هیأت علمی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی) در یادداشتی پیشنهاد داد در ایام نوروز در خانه بمانیم و شاهنامه بخوانیم.
به نام خداوند جان و خرد
بسی رنج بردم در این سال سی عجم زنده کردم بدین پارسی
نمیرم از این پس که من زندهام که تخم سخن را پراکندهام
در روزگار ما بهواسطهی گسترش ابزارهای ارتباطی، پیوند میان ملل و فرهنگها در همهی زمینهها افزایش یافته و جهان امروز به میدان مسابقه یا مبارزهای در عرصهی تبادلات علمی و تحمیل عناصر فرهنگ خودی بر دیگری تبدیل شده است. در این اوضاع هیچ ملتی نمیتواند بیرون از این میدان مبارزه یا داد سد بایستد و ناظر تبادلات فرهنگی دیگران باشد و گرداگرد خود حصار فولادی بکشد و در دژ رویین انزوا، خوش بیارامد. طلایهدار این میدان (جهانی شدن)، دنیای غرب و جهان سرمایهداری است که به پشتوانهی توانمندیهای اقتصادی، علمی و فناورانه، بر دیگر ملل سیطره یافته است و سرمایههای مادی و معنوی ملل فقیر را غارت کرده و اندیشهها و فرهنگ خود را بر دیگران تحمیل کرده است.
در چنین وضعیتی که همهی جهانیان مانند مور در طاس لغزندهی غرب افتادهاند، تنها مزیتی که میتواند از سقوط زودهنگام و نابودی فوری ملتی جلوگیری کند، اتکا بر مزیتهای فرهنگی و سرمایههای فکری است. ایران از لحاظ داشتن سرمایههای فرهنگی و فکری، یکی از قویترین و داراترین کشورهاست. با نشر و ترویج ذخایر فرهنگی میتوان هویت ملّی و دینی را تقویت کرد و از چیرگی فرهنگی غرب کاست و اندکاندک زمینه را برای تداوم بقای فرهنگ ایرانی و زبان فارسی، بیشتر فراهم کرد.
شعر و ادب پارسی از ذخایر معتبر و مهم فرهنگ ایرانی و اسلامی است و شاعران و ادیبان هر ملت، زبان گویا و میراث داران فرهنگ و معرّفان تمدن و نگاهبانان هویت و گنجور تمام داشتههای معنوی آن ملتاند. ارزش والای سخن و جایگاه بالای شاعران و ادبا، نزد همهی ملل، از گذشته تا حال، میان خاص و عام شناخته شده و محفوظ مانده است. از دیدگاههایی که شعر را محصول تلقین و الهام خدایان و شیاطین میداند، و آن را برآمده از جهان جان و دنیای بیرون از وجود انسان میپندارد تا روایت «اِنَّ مِنَ البَیانِ لَسِحراً» که شاعری را ساحری میداند، میتوان اهمیت شعر و شاعری را دانست و تأثیر سخن در سرنوشت انسان را دید.
پیش و پسی بست صف کبریا پس شعرا آمد و پیش انبیا
به هر روی سخن گوهر انسان و متضایف روح پویای اوست و برای شناخت هرکس باید سخن او را شنید و برای شناخت هر ملت باید سخن شاعران آن ملت را شنید. اگر قند پارسی با همهی دگرگونیها و تحولاتش در گذر از دورهی باستان به دورههای میانه (پهلوی) و دری، هزاران سال است که دور از گزند باد و باران، برکام دشمنان، کام تمام ایرانیان و فارسی خوانان را شیرین میکند، به پایمردی روح سترگ و هستی شکاف شکرریزان حکیم و ساحران شاعر پارسی است که در کالبد آن دمیدهاند؛ یعنی به یاری روح بزرگ و جان ناگنجا در تنگنای جهان ایرانیان است که گوهر خود را در عرصهی زبان عرضه کرده است؛ وگرنه زبان پارسی به خودی خود هیچ برتری بر زبانهای مرده و منسوخ ملتهایی چون سریانیان و مصریان و… که هویتشان با زبانشان رفت، ندارد.
در میان شاعران پارسیسرا، بیگمان، فردوسی توسی بیش از دیگران روح پویا و استوار و سترگ ایرانی را در کالبد اشعارش دمیده است و کاخی بس شکوهمند و پایا و بلند از سخن پی افکنده است که خطهی امن و خط امان پارسیگویان و ایرانیان شده است و به یاری این نامهی ورجاوند، فردوسی و ایران و ایرانی جاودانه گشتهاند.
اکنون که بیم ابتلا به ویروس کرونا ما را به پرهیز از سفر و نشستن در خانه فرا میخواند، هیچ همنشینی مهربانتر از کتاب، و هیچ سفری آموزندهتر از خواندن کتاب نیست. پیشنهاد حقیر این است که در این روزگار، نوروز را با خواندن شاهنامه گرامی بداریم و این آیین کهن ایرانی را با خواندن کهنترین اندیشهها و داستانهای ایرانی زنده نگهداریم یعنی با خواندن شاهنامه فردوسی توسی، بدانیم که:
شاهنامه بیش از هر اثر دیگری گوهر ایرانیان را نشان میدهد و ما را با هویت دیرینه و ریشههای کهن خودمان آشنا میسازد.
شاهنامه بیش از هر سفری ما را به اعماق تاریخ روشن ایران میبرد و در جهانهای نورانی و اهورایی جان و خرد سیر میدهد و از سرچشمهی حیات جاودانی دانش سیراب میگرداند.
شاهنامه بیش از هر سفری ما را از گذرهای ناگزیر و دشوار زندگی به سلامت گذر میدهد و میپروراند تا بر دیوان سپید چیره شویم و دختران جان و اندیشه را از روئین دژ آز رها سازیم.
شاهنامه بیش از هر کتابی ما را با آیینها و جشنهای ایرانی آشنا میکند و چون نوروز، افلاک اندیشهی ما را به چرخش درمیآورد و خورشید خرد را چون چراغی بر آسمان جان برمیافروزد و در رگهای خشکیده و پوسیدهمان، جوی زندگی را جاری میسازد و در باغ دل گلهای رنگانگ میشکفاند و دسته میبندد.