آزاده مسعودنیا در گفتوگو با ایلنا:
ایکیگای دلیلی برای بودن است/ هدف متعالی را در زندگی پیدا کنید و به خاطر آن تلاش کنید
آزاده مسعودنیا با اشاره به اینکه ایکیگای داشتن باعث احساس ارزشمندی در آدمی میشود، عنوان کرد: کسی که ایکیگای دارد به خاطر هدفش که همان هدف متعالی است هر روز صبح با خوشحالی از خواب بیدار میشود و خدا و خالقش را به خاطر همه آن چیزهایی که در زندگی میداند ارزشمند است، شکر میکند، برای آن تلاش میکند و قدرش را میداند.
به گزارش خبرنگار ایلنا، آزاده مسعودنیا، مترجم آثار متعددی است که در میان آنها ترجمهی آثاری در مورد تفکر ژاپنی مورد توجه علاقهمندان قرار گرفته است. چندیست که ترجمه آثار در باب تفکر شرق و خاصه ژاپن رونق گرفته است. به همین منظور با او در مورد کتابهایش و مختصات آنها گفتگو کردیم.
دلیل انتخاب کتاب ایکیگای برای ترجمه چه بود؟
قبل از اینکه ترجمه کتاب ایکیگای را شروع کنم کتاب دیگری با عنوان ایچی گو ایچیه را ترجمه کردم که کتاب پرفروشی هم در زبان اصلی و هم به صورت ترجمه در کشورهای مختلف است، کتاب ایچی گو ایچیه در حقیقت درباره مغتنم شمردن لحظات باهم بودن است یا به تعبیری دیگر گرامیداشت تک تک لحظههای زندگی و اینکه حال را دریابیم و فارغ از اتفاقات بد و خوب گذشته در زمان حال زندگی کنیم؛ و فکر و ذهنمان را درگیر پیش بینیهایی آینده نکنیم. باید همیشه قدر دیدارها را بدانیم به این دلیل که هر دیداری که با هرکسی داریم اصلا شبیه دیدار بعدی نیست حتی اگر در همان مکان و با همان اسباب و وسایل باشد و دلیلش هم این است که در گذر زمان همه چیز تغییر میکند و دیدار بعدی اصلا نمیتواند شبیه دیدار قبل باشد برای همین باید هر دیداری را که با هرکسی داریم، ستایش کنیم. من در این کتاب با فرهنگ، سنت، آیین و آداب معاشرت ژاپن آشنا شدم که در نهایت باعث علاقه من به این کتابها شد. این کتاب هم مانند کتاب قبلی که توضیح داد مربوط به سنتهای ژاپنی است و دلیل عمدهاش به خاطر علاقهای بود که به این سبک کتابها و موضوعات دارم اما دلیل دیگر که در سایه همان دلیل اول است این است که بسیار کتاب خوب، بامعنا و بامسمایی است و حیف بود که ترجمه نشود و چه بهتر که من خودم ترجمه کردم.
به نظر شما اندیشه ژاپنیها چگونه است؟
ژاپنیها به آداب و رسوم، سنتها، روابط بین فردی، روابط اجتماعی و بهطور کلی به زندگی بسیار احترام میگذارند یعنی همه چیز برایشان ارزشمند است و کوچکترین چیز که حیات دارد برایشان ارزشمند است. همراه طبیعت بودن و با طبیعت زندگی کردن برایشان خیلی مهم است درواقع ستایش میکنند حتی در آداب و رسومی هم که دارند در جشنها و جشنوارههایی که در کشورشان برگزار میشود ما میتوانیم این مسئله را به وضوح ببینیم اینکه این احترام به طبیعت، سنتها و به خود زندگی چقدر برایشان اهمیت دارد. آن چیزی که من از سلوک ژاپنیها برداشت کردم این است که احترام در این کشور حرف اول را میزند در حقیقت اولویت با احترام است سپس سایر مسائل و همین باعث میشود که در خیلی از موقعیتهای زندگی کمککننده باشد و باعث پیشرفتشان شود یعنی حتی به واسطه همین احترام پیشرفت میکنند. این پیشرفتها در زندگی به دلیل این است که حریمها را نمیشکنند و همین نشکستن حریمها باعث میشود که درواقع روحشان متعالی شود و وقتی روح متعالی شود آدمی آماده هر نوع پیشرفتی، چه روحی و ذهنی و چه مادی میشود.
ایکیگای چیست و چه چیزی برای گفتن دارد؟
واژههای ژاپنی مثل ایکیگای، ایچیگو و ایچیه بیشتر به جای اینکه مفهوم لغوی داشته باشند، مفهوم بطنی و معنوی دارند و باید در بطن خود زندگی ادراک شوند مثلا ایکیگای را اگر بخواهیم همانطور که در لغت است، بیان کنیم به معنای «دلیلی برای بودن» ترجمه میشود. در قسمتهایی از ژاپن جایی به نام اوکیناوا وجود دارد که به نام دهکده صدسالهها هم معروف است به این دلیل که امید به زندگی در آنجا بسیار بالا است و مردم آنجا اصولا تا ۱۰۰ سالگی زندگی میکنند و تعبیری که از ایکیگای دارند «برخاستن از خواب در صبح» است. همچنین در برخی دیگر از فرهنگهای ژاپن آن را «دلیلی برای شکوفایی درونی یا شکوفایی ذهنی» بیان میکنند. «دلیلی برای بودن» به این معنا که شما یک مشغولیت یا دغدغهای ذهنی داشته باشید که برای آن در عین خوشحالی زندگی کنید بنابراین ایکیگای یک مفهوم درونی است که باید آن را باید با تمام وجود احساس کرد و چیزی نیست که شما خود را مجبور به انجامش کنید؛ ایکیگای به این معناست که باید آن هدف متعالی را در زندگی پیدا کنید و به خاطر آن هدف متعالی تلاش کنید و هر روز دلیلی برای تلاش کردن و دل مشغولی داشته باشید. ایکیگای ربطی به پول، ثروت، جاه ومقام و مرتبه در اجتماع ندارد بلکه حس رضایت و ارزشمندی از زندگی و خود است. خود ایکیگای داشتن باعث احساس ارزشمندی در آدم میشود چون کسی که ایکیگای دارد به خاطر هدفش که همان هدف متعالی است هر روز صبح از خواب بیدار میشود و خوشحال است و خدا و خالقش را به خاطر همه آن چیزهایی که در زندگی میداند ارزشمند است شکر میکند، برای آن تلاش میکند و واقعا هم قدرش را میداند. این هدف متعالی که در کتاب هم توضیح داده شده است به این معنا نیست که شما هدفهای دور از دسترس، دست نیافتنی یا به سختی دست یافتنی داشته باشید در حقیقت هدف متعالی هدفی است که زندگی شما را ارزشمند میکند و به خود شما احساس ارشمندی میدهد مثلا معلم، خبرنگار یا مترجم هستید ولی از کاری که انجام میدهید احساس خوب همراه با رضایتمندی دارید، خانوادهای دارید که در کنار آنها خوشحالید و میتوانید فرزند و همسرتان را خوشحال ببینید یا خودتان تنها هستید ولی از آن کاری که انجام میدهید خوشحال هستید و هر روز صبح که بیدار میشوید احساس میکنید که امروز چه روز خوبی است این یعنی ایکیگای، یک حس درونی که نمیتوان در قالب کلمات بیانش کرد. همچنین در این کتاب راهکارهایی ارائه میدهیم که شما بتوانید به آن حس نزدیک شوید و بتوانید ایکیگای خود را پیدا و درکش کنید و در این باره توضیح میدهد که چگونه میتوانید به ایکیگای خودتان نزدیک شوید و یا آن را کشف کنید چراکه ایکیگای را باید کشف کرد و آدمی، خودش در مسیر زندگی با تلاش و مطالعه میتواند آن را پیدا کند همانطور که در کتاب هم این راهکارها ارائه شده است و با توجه به رهنمودهایی که دارد به راحتی میشود از آن استفاده کرد و امیدوارم که مثمرثمر باشد و به خوانندگان کمک کند.
به عقیده شما آیا ایکیگای میتواند راهحلی برای زمانه پرآشوب ما ارائه دهد؟
بله قطعا به همان دلایلی که توضیح دادم میتواند راهحل ارائه دهد و در جامعه امروز بیش از پیش کارایی آن احساس میشود خصوصا در وضعیتی که الان دچارش هستیم و پاندمی همه گیر شده و روحیه بسیاری از مردم را تضعیف کرده است به نظرم میتواند بسیار تأثیرگذار باشد چراکه در زمانی به سر میبریم که افسردگی شدت پیدا کرده است و آدمها از خودشان و زندگیشان رضایت ندارند و این موضوع به پول داشتن و نداشتن آدمها هیچ ارتباطی ندارد نمیگویم فقر بیتأثیر است قطعا بیپولی و فقر میتواند تأثیر داشته باشد اما اینطورهم نیست که کسی که وضعیت مالی خیلی خوبی دارد الان حالش خیلی خوب است. بنابراین اگر نتوانید ایکیگای که همان ارزش زندگی است را دریابید یا خود را ارزشمند بدانید هرچقدر هم که به مقام و مرتبه برسید و جایگاه شغلی بالا، مال و مکنت داشته باشید باز هم حس ارزشمندی نمیکنید، اگر که از خودتان راضی نباشید و زندگی را قدر ندانید، اگر که قدر آدمهای اطرافیانتان و نزدیکانتان را ندانید و به خود زندگی و طبیعت اطرافتان احترام نگذارید همه اینها باعث میشود که همین چیزهایی که الان شاهدش هستیم اتفاق بیفتد و در نهایت بیارزش شدن خود زندگی را در پی دارد در حقیقت بیارزش شدن زندگی مساوی است با احساس نارضایتی و بیکفایتی. عدم رسیدن به ایکیگای یک چرخه معیوبی ایجاد میکند مثلا احساس نارضایتی باعث میشود که آدمها ارزش و قدر زندگی را ندانند و وقتی این قدر و منزلت زندگی را ندانند احساس نارضایتی میکنند و همینطور ادامه دارد و شخص هرروز بیشتر به منجلاب افسردگی و تنهایی فرو میرود بنابراین با توجه به این توضیحات، ایکیگای، این تفکر که تفکر قدر دانستن زندگی، قدر دانستن خود شخصیت وجودی آدمی و همینطور دلیلی برای بودن است صد درصد میتواند برای زندگی امروزی کارآمد باشد.
اغلب کتابهایی که برای ترجمه انتخاب میکنید توسط خود ناشر انتخاب میشود یا شما هم به عنوان مترجم در این زمینه حق انتخاب دارید؟
درباره انتخاب کتابها یا ناشر خودش به مترجم پیشنهاد میکند یا اینکه ما خودمان انتخاب میکنیم و با ناشر صحبت میکنیم و یا اینکه کتابی را خیلی دوست داریم و ترجمه میکنیم سپس با ناشر صحبت میکنیم، اگر به علاقه شخصی خودم باشد من عاشق کتابهای شعر و همینطور آثار نثر مسجع هستم و دوست دارم که بیشتر این نوع کتابها را ترجمه کنم همانطور که کتابهای جبران را ترجمه کردم البته کتاب جبران به من پیشنهاد شد و من چون واقعا دوست داشتم این کتاب را ترجمه کردم و به خاطر علاقهام کتابهای دیگر را خودم پیشنهاد دادهام که ناشر هم نشر محترم ثالث موافقت کرد، بنابراین آن کتاب را ترجمه کردم و چاپ شد که البته دو جلد دیگر هم از آثار جبران است که آنها هم کتابهای خوبی هستند که هنوز چاپ نشده است اما به انتشارات ارائه شده و در دست اقدام است. اما درباره کتاب ایکیگای چون هم خود کتاب و هم موضوع کتاب را دوست داشتم و قبلش هم مطالعه اجمالی داشتم، از این کتاب خوشم آمد و آن را انتخاب کردم.
به نظر شما زمینه فعالیت مترجم باید چگونه باشد؟ اینکه مترجم در یک زمینه واحد و تخصصی فعالیت کند یا اینکه خیر؟
من فکر میکنم هر آنچه که به دل مینشیند مناسب باشد و البته موضوعی باشد که به دل خوانندگان هم بنشیند و فقط اینطور نباشد که فقط مترجم دوست داشته باشد بنابراین دوست دارم موضوعی را انتخاب کنم که هم مورد علاقه خودم و هم مورد علاقه خوانندگان باشد و اصلا دوست ندارم که تخصصی کار کنیم تخصصی از این نظر که مثلا در یک زمینه کار کنم و یک دسته از کتابهای تخصصی هستند که من با توجه به معلومات و حیطه تجربه من نیستند مثلا کتابهای روانپزشکی پس نمیتوان آنها را ترجمه کرد اما دوست دارم در زمینههای مختلف حوزه عمومی مثل رمان، شعر و کتابهای انگیزشی ترجمه کنیم و فکر میکنم که از نظر خودم خوب است. هرچند که شاید برخی مترجمین و ناشرین نظر دیگری داشته باشند و بگویند مترجم یا نویسنده فقط باید در این راستا حرکت کند و خط فکریاش را تغییر ندهد ولی من اینطور فکر نمیکنم. به نظرم هرآنچه به دل مینشیند قطعا زیبا و گیرا است و میتواند حس خوبی را هم به مترجم و هم به خوانند القا کند چون با عشق ترجمه شده است مثل همین کتاب ایکیگای که مدام دوست داشتم به ترجمه این کتاب ادامه دهم و با علاقه آن را دنبال میکردم.
من کتاب بعدیای که ارائه دادم و آن هم در دست چاپ است در همین زمینه وابی و سابی است که اشاره میکند به اینکه زیباییهای زندگی در چیزهای ساده و گزارههای ساده و همینطور چیزهایی است که قدمت بیشتری دارند یعنی لزوما هر آنچه که سادهتر و کهنهتر باشد، زشت نیست حتی زیباتر هم است و خود سوتیتر کتاب هم مبنی بر این جمله است: «ارزشمند شمردن زندگی کاملا ناقص و معیوب ما آدمهاست». و اگر به این نوع کتاب علاقمند هستید پیشنهادم به خوانندگان این است که حتما این کتاب را بخوانند چراکه بسیار الهام بخش و کاربردی است و قطعا مخصوصا برای زندگی امروزی پرآشوب و پرتجمل کمک کننده و مفید است.