پاسخِ محمدصادق کوشکی به چراییِ حذفِ عدالت از سپهر سیاسی ایران:
عدالت سالهاست که دغدغه و اولویت اصلی دولتها نیست/ در دوران پادشاهی اینستاگرام، سلبریتیها برای مردم رئیسجمهور میسازند
عضو هیئت علمی دانشکده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه تهران با تاکید بر اینکه برای دهههاست که عدالت دغدغه و اولویت اصلی دولتها نبوده، عنوان کرد: در واقع اولویتها از جمله عدالت در این سالها از دستور کار خارج و به حاشیه کشیده شد و نکته مهم بعدی این است که عملکرد آنها در طول این سالها خواسته و ناخواسته خود موجب بیعدالتیهای جدید در جامعه شده است.
به گزارش خبرنگار ایلنا، «محمدصادق کوشکی» فعال سیاسی اصولگرا، عضو هیئت علمی دانشکده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه تهران است، او که دارای مدرک کارشناسی ارشد علوم سیاسی از دانشگاه امام صادق (ع) و دکترای اندیشه سیاسی از پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی است، مقالات و تألیفات بسیاری در زمینههای سبک زندگی دینی و انقلابی، امور بینالملل و روابط خارجه، تحولات سیاسی و همچنین جبههی مقاومت نوشته است. او بیشتر به عنوان کارشناس مسائل سیاسی شناخته شده. در فرصتی که دست داد در زمینه موضوعاتی ازجمله چگونگی رویکرد سیاستمداران به عدالت و همچنین نسبت بین امر سیاسی و سرمایه با او گفتگو کردیم.
امروز حتی در سطوح بالای نظام شاهد اذعان به ضعف در زمینهی عدالت هستیم، در نظامی که اسلام را پشتوانهی خود قرار داده و با شعار دفاع از ضعفا و به واسطهی حضور همانها در صحنه بر سر کار آمده، چرا عدالت به یکباره از سپهر سیاسی ایران رخت بربست؟
واقعیت این است که برای چندین دهه تا به امروز عدالت هیچگاه مسئله اصلی دولتها نبوده، یعنی هیچ کدام از دولتهای چهارگانه که در این مدت داشتیم اساسا دغدغهی اصلیشان عدالت نبوده و اولویتهای دیگری داشتند. در واقع اولویتها از جمله عدالت در این سالها از دستور کار خارج و به حاشیه کشیده شد و نکته مهم بعدی که شاهد آن هستیم این است که عملکرد دولتها در طول این سالها خواسته و ناخواسته خودش موجب بیعدالتیهای جدید هم شد، مثلا در رویکرد اقتصادی حتی شاهد نگاه تقلیلگرایانه و مارکسیستی به عدالت هستیم. پس وقتی که این دولتها در مناصبِ حساس افرادی را روی کار گذاشتند که تخصصی در آن نداشتند یا در حوزههای دیگری مثل فرهنگ مواجه شدیم با اینکه دولتها به افرادی پستهای کلیدی را سپردند که هیچ سررشتهای از حوزهی فرهنگ نداشتند و این چنین افرادی مسؤلیتهای مهم فرهنگی را گرفتند، عملا یک ظلم فرهنگی اتفاق افتاد، هم به حوزه فرهنگ و هنر، هم به حوزه هنرمندان و اهالی فرهنگ و هم به حق مردم که با وجود چنین مدیرانی از درک معنی واقعی فرهنگ و چشیدن طعم واقعی فرهنگ محروم ماندند. لذا این ظلم فقط صرفا در وجود مردم فقیر و کودکان کار و در حق آنها نیست و بیعدالتی فقط مصداق حاشیهنشینی در گوشه شهرها نیست، ما در طول این سالها هم شاهد بیعدالتیهای اقتصادی بودیم و هم بیعدالتی در حوزه فرهنگ و هم بیعدالتی در حوزه سیاست، و دلیل اولش را هم گفتم چون اساسا عدالت موضوعیت و اولویت نداشت و چه آنهایی که شعار عدالت را دادند و چه آنها که شعار عدالت را ندادند، همه آنها متأسفانه در این قضیه سهیم بودند و علیرغم همه تذکراتی که حضرت امام (ره) و مقام معظم رهبری دادند و علیرغم تأکیداتی که قانون اساسی دارد و مطالباتی که بخشهای مختلف جامعه میکردند، متأسفانه دولتها عملا مقولهی عدالت را کنار گذاشتند و نتیجه این شد که اولا نگاه به عدالت یک نگاه تقلیلگرایانه و کوچک شد و دیگر اینکه ما شاهد ظلمهایی بودیم که اتفاقا از سوی دولت به جامعه تحمیل شد، البته ما در طول این سالها یک حرکتهایی را هم در راستای اینکه امکانات عادلانه تقسیم شود، اینکه اقدامات عمرانی در مناطق دوردست انجام بگیرد و اینکه برخی از دستگاهها و نهادها مثل کمیته امداد امام خمینی (ره)، بنیاد مستضعفان و مثلا بنیاد برکت سعی کردند مدارس کپری را جمع کنند یا امکانات بهداشتی را به آن مناطق برسانند داشتیم و از این نظرها اقدامات مثبتی در حوزه خدمات رفاهی، عمرانی و بهداشتی و درمانی در مناطق محروم و دورافتاده انجام شد اما آن اصل مطلب که دولتی، عدالت به معنای دقیق و علمی کلمه را در اولویت قرار دهد را شاهد نبودیم و نتیجه آن انباشته شدن غفلتها نسبت به عدالت در همه ابعاد شده، وضعیت فعلی که متأسفانه وضعیت و شرایط مناسبی برای کشور و جامعه ما نیست.
در چنین شرایطی و با پشتوانهای که دولتها تا امروز طی کردهاند، آیا امروز میتوان گفت نئولیبرالیسم در حال تبدیل شدن به گفتمان غالب مدیران نظام است؟
به یک تعبیرهایی بله، خصوصا در دولتهایی مثل دولت آقای هاشمی، در دولت آقای خاتمی و آقای روحانی خیلی جدیتر هم بوده، البته حتی نئولیبرالیسم به عنوان یک پدیده کامل هم نه، بلکه به شکل تقلیدی آن، یعنی اگر کلیت نئولیبرالیسم بود در واقع یک اصالتی داشت، گرچه مقبول ما و مطلوب جامعه ما نیست، اما آن چیزی که در جامعه در حال رخ دادن است شکل ناقص نئولیبرالیسم و شکل تقلیدی آن است و اتفاقا زیانهای ناشی از آن به مراتب از خودش بیشتر است که اگر خود نئولیبرالیسم پیاده میشد آن قدر ضرر نداشت، این نئولیبرالیسم به شکل تقلیدی و بیسوادانه در کشور ما اجرا و پیاده میشود که خیلی خشنتر، کشندهتر و سوزانندهتر است و به جامعه بیشتر آسیب میزند.
به اعتقاد شما؛ آیا میتوان گفت سرمایهداری در ایران دست به تضعیف امر سیاسی زده است؟
ما در ایران سرمایهداری نداریم چیزی که در ایران داریم در واقع ثروت انباشته شده از رانت دولتی است، سرمایهداری نیست، یک جور بورژوازی دولتی و رانتی است، کسانی که به قلههای ثروت رسیدند اینها با رانت دولتی به این قلهها رسیدند، کسی از کار تولید و تلاش اقتصادی به این قلههای ثروت نرسیده و این اتفاقا بسیار دردناکتر است یعنی در واقع قلههای ثروت در کشور ما محصول پول نفت و محصول ویژهخواری از درآمدهای دولتی هستند.
امروز پس از گذشته ۴۰ سال از انقلاب بین امر سیاسی و سرمایه چه نسبتی در ایران برقرار است؟
البته همانطور که اشاره کردم ما سرمایه نداریم و همه اینها ثروت انباشته شده از رانت دولتی است، اما در حال حاضر این ثروت انباشته شده فضای سیاست را هم تعیین کرده و سمت و سو میدهد، رأی مردم را تعیین میکند و اختیار تعیین سرنوشت را از دست مردم میگیرد و به دست خودش میسپارد، میخواهم بگویم مردم در انتخابات به کسانی رأی میدهند، به رؤسای جمهوری رأی میدهند که آن رؤسای جمهور عدالت را برای آنها به ارمغان نیاوردند بلکه بیعدالتی و رانتخواری را افزایش دادند. در آستانه انتخابات این سلبریتیهایی به عنوان تبلیغاتچی از رانتخواران دولتی پول میگیرند وارد عرصه میشوند و با تبلیغات خودشان رأی ایجاد کرده و رأی مردم را جهت میدهند و مردم ناخواسته و نادانسته به کسانی رأی میدهند که بیشتر موجب افزایش بیعدالتی در جامعه شده و میشوند. این کار هم به دلیل شرایط اقتصادی بد آنها نیست، در یکی از دورههای انتخاباتی ریاست جمهوری طبق اخباری که منتشر شد سلبریتیهای مشهور هر کدام ۲۰۰ تا ۳۰۰ میلیون تومان از ستادهای تبلیغاتی دریافت کردند و برای مردم رئیسجمهور ساختند.
این دیگر ربطی به شرایط اقتصادی آنها یا مردم ندارد، این جهتگیری به دلیل فقر مردم هم نیست، متأسفانه در سالهای اخیر ذهنیت بخش زیادی از مردم ما توسط سلبریتیهایی تأمین میشود که آنها نامزدی را به عنوان رئیسجمهور تبلیغ میکنند، پولشان را میگیرند و فردا هم از کشور خارج میشوند و مردم را با بیچارگیشان تنها میگذارند، اینکه چرا بخش مهمی از جامعه به این سلبریتیها که به عنوان پادوهای تبلیغاتی سیاستمداران کار میکنند اعتماد میکنند یک ضعف بزرگ است ولی ناشی از فقر مردم نیست، یعنی مردمی که بر اثر تبلیغات سلبریتیها در اینستاگرام رأی میدهند آن مردم با کمال تأسف چالهای را میکنند که خودشان در آن چاله میافتند، اما این وسط یک رابطه نادرستی هم بین ستادهای انتخاباتی، سلبریتیها و مردمی که این وسط قربانی میشوند شکل میگیرد و خودشان به دست خودشان دولتی را روی کار میآورند که بیعدالتی را افزایش میدهد. لذا اینکه بگوئیم مردم به خاطر فقرشان چنین کردند نه اینگونه نیست مثلا در منطقه یک یا منطقه سه تهران که دیگر مردم فقیر نیستند اما در این مناطق نیز جهتگیری آراء به آن سمت مشخص میرود، پس الزاما این تصمیمگیری به خاطر فقر نیست.
از نگاه شما و با جمعبندی که شما دارید، چه تدبیری میتوان از این شرایط گذر کرد؟
به نظر من در قدم اول بایستی این فضای حاکمیت سلبیریتیهای بیسواد، بیدغدغه، بدون تعهد به کشور و مردم که در ذهن مردم چنبره زده و در ایام انتخابتها جهتگیری مردم را به خلاف منافعشان میکشاند اصلاح شود، یعنی مردم باید خودشان مجال داشته باشند نفس بکشند و فکر کنند و یک خانم بازیگر به آنها دیکته نکند که به چه کسی رأی دهید، در زمان انتخابات چهار تا بازیگر در یک سالن ورزشی جمع نشوند به مردم خط و جهت بدهند بلکه مردم خودشان بتوانند فکر کنند، برنامههای نامزدها را بشنوند و برنامههای آنها را بگیرند تا تصمیم بگیرند، مردم ما حتی آنها که تحصیلات ندارند این امکان را دارند که بنشینند، گوش بدهند فکر کنند و منطقی تصمیم بگیرند، اما آن چیزی که امکان و اجازه تصمیمگیری منطقی را از مردم میگیرد همین فضای ۳۰.۴۰ میلیون کاربر اینستاگرام است و کسانی که در اینستاگرام پادشاهی و سلطنت میکنند و همینها افرادی هستند که اخبارش منتشر میشود که چند صد میلیون از ستادهای انتخاباتی پول گرفتند.