شکوریراد:
اصلاحات زنده است/ ملت ایران بر اثر فشارها و تحریمهای بیگانگان کمر خم نمیکند/ معلوم نیست شعار «پایان ماجرا برای اصلاحطلبی» کجا طراحی شد
دبیرکل حزب اتحاد ملت ایران تاکید کرد: اصلاحات زنده است، تا ملت خداجو، اصلاحگرا و صلحطلب ایران زنده است. ما از اینکه همواره خود را عاملان و حاملان این آرمانها و روشهای برخاسته از آن بهعنوان فرزندان خادم ملت ایران میدانیم، بر خود میبالیم. ما اتحاد و انسجام و همگرایی ملی را مهمترین اولویت کنشهای سیاسی خود میدانیم.
به گزارش خبرنگار سیاسی ایلنا، متن سخنرانی علی شکوریراد، دبیرکل حزب اتحاد ملت ایران اسلامی در جلسه افتتاحیه چهارمین این کنگره حزب به شرح زیر است:
۲۵ آبان ماه ۱۳۹۷
بسمالله الرحمن الرحیم
ولتکن منکم امة یدعون الی الخیر و یأمرون بالمعروف و ینهون عن المنکر و اولئک هم المفلحون
سروران ارجمند
میهمانان گرانقدر
اعضای محترم حزب اتحاد ملت ایران اسلامی، خیرمقدم عرض میکنم.
بسیار خوشحالم که در چهارمین کنگره حزب، پذیرای شما عزیزان هستیم.
از همه کسانی که برای برگزاری این کنگره زحمت کشیدهاند، بسیار سپاسگزارم.
کنگره، بهار و نوروز تشکیلاتی حزب است بهویژه آنکه در ربیعالمولود پیامبر نور و رحمت، حضرت محمد مصطفی (ص) برگزار میشود.
فرآیند برگزاری کنگره نوعی عملیات بازآرایی تشکیلاتی است که هر بار با آن، حزب دوباره نو میشود. دوستان، همدیگر را میبینند، دلهایشان به هم نزدیکتر میشود، جماعتِ خویش را میآرایند و عزم خود را برای پیمودن مسیر به یکدیگر گره میزنند.
بهاتفاق همه اعضاء حزب چه آنها که در این جمع حاضرند و چه آنها که در اینجا نیستند، امّا دلهایشان با ماست، این روز نو را گرامی میداریم و برای همه اعضاء و میهمانانِ بزرگوار توفیق و بهروزی آرزو میکنم.
چهل سال پیش در چنین روزهایی آتش انقلاب فروزان بود. دوقطبی هواداران بسیار انقلاب و هواداران اندک نظام شاهنشاهی روزبهروز فراگیرتر میشد و آنها که در میانه قرار داشتند بهسرعت به یکی از این دو قطب میپیوستند.
با هجرت حضرت امام به پاریس و تسهیل مراوده انقلابیون و دسترسی رسانههای بینالمللی به ایشان، کانون انقلاب، گرمتر و جاذبه آن بیشتر میشد. تا آنکه قطب طرفداران انقلاب بهاندازهای قوّت گرفت و دامنه هواداری از انقلاب آنچنان گسترش یافت که شاه را به خروج از کشور واداشت و درنهایت ارتش را که حافظ نظام پادشاهی بود به انفعال کشاند و نظام شاهنشاهی فروپاشید.
دو قطبی شدیدی که تمامی حق را در برابر تمامی باطل جلوه میداد، فرصت پرسشگری را کمرنگ کرد. هجرت حضرت امام به پاریس، فرصتی شد که ایشان در آنجا به پرسشهای خبرنگاران کنجکاو پاسخ بدهند. همین اندک پرسشگریهای مبنایی و پاسخگویی حضرت امام به آنها بزرگترین گنجینه نظری برای انقلاب اسلامی را فراهم آورد. اگر دامنه این پرسشگریها بیشتر میبود، چهبسا عوارضی که بعدها دامنگیر نظام جمهوری اسلامی شد، رخ نمیداد. اکنون وجه تمایز بارز اصلاحطلبان با دیگر حامیان نظام، باور به پاسخهای بنیادین حضرت امام به پرسشهای خبرنگاران در آن دوره است که آن دیگران ترجیح میدهند آنها را نادیده بگیرند یا پاسخهایی از سر اضطرار بنامند.
پس از انقلاب، پرسشگریهای برخاسته از ذهن نقادِ جامعه کمتر و کمتر شد و مجال گفتگو میان اندیشههای متنوع سیاسی-اجتماعی تنگتر و تنگتر. پرسشگری از ماهیت انقلاب، جای خود را به تقدیس آن داد. این امر فقط اختصاص به آن بخش از انقلابیون که قدرت را به دست گرفته بودند نداشت. بلکه انقلابیونی که سهمی از قدرت نداشتند نیز نفس انقلاب را تقدیس میکردند و بر آتش آن میدمیدند.
احکام دادگاههای انقلاب اعم از اعدامها و مصادرهها پاسخ به مطالبه انقلابیون با گرایشهای مختلف بود. تقاضای انحلال ارتش، مطالبه انقلابیون بود. اجرای بند «ج» مبنی برگرفتن زمینهای بزرگ و تقسیم آن بین رعایا، خواست اکثر گروههای انقلابی بود.
مردم یا گروههایی که بخشی از مردم را نمایندگی میکردند این نوع مطالبات را چنان با شدت پیگیری میکردند و چنان فضای عمومی آن را رواج میداد که کمتر مجال پرسشگری پیدا میشد. حتی زمانی که انقلابیون بر سر «قدرت» یا موضوعات دیگر تقسیم شدند و در مقابل یکدیگر قرار گرفتند، صرفاً یکدیگر را تخطئه میکردند و چنان حقانیت خود را مطلق میانگاشتند که مجالی برای پرسشگری باقی نمیماند. معدودی جلسات بحث و مناظره ارزشمند در صداوسیمای آن زمان برگزار شد، اما روحیه انقلابی گری در جامعه سبب میشد که از این مناظرات انتظار برد و باخت وجود داشته باشد و نه کشف حقیقت، به همین دلیل آن مناظرات تداوم نیافت.
انقلاب صورت گرفته و نظام شاهنشاهی سرنگون شده بود و به دنبال آن نظام جمهوری اسلامی تأسیس و قانون اساسی تدوین گردیده بود. حال، میبایست نظرهای ایجابی بر نظرهای سلبی غلبه یابد. درحالیکه تولید نظرهای ایجابی نیاز به پرسشگری داشت، رادیکالیسم موجود در متن جامعه و صفآرایی بخشی از انقلابیون در برابر نظام حاکم، فارغ از درستی یا نادرستی بهانههای آن، این پیامد را در پی داشت که عرصه را بر پرسشگری میبست و این انسداد پس از شروع مبارزه مسلحانه گروههای معارض با نظام بهغایت خویش رسید.
انقلاب با پرسشگری درباره چرایی حکومت شاه بر مردم آغاز شد و به ثمر رسید، ولی خیلی زود به مرحلهای رسید که علت موجده خود را از دست داد و پرسشگری به محاق رفت. پرسشگری، اولین قربانی انفجار بمبها و غرش مسلسلها بود.
پذیرش بی پرسش، در هر دو سو چنان رواج یافت و پرسشگری تا آنجا به محاق رفت که بسیاری از باورمندان، نهتنها باور را در معرض پرسش قرار نمیدادند بلکه پرسش را بر روی خویش نهاده بودند که آیا اساساً صلاحیتی برای پرسش دارند. تعطیلی عقل اگرچه عنوانی ناپسند است اما مشتری بسیار دارد. مگر نه آن است که آگاهی منشأ رنج بشر است و انسان آگاه دردمندترین و ناراضیترین نوع خود است. بنابراین تعطیلی عقل و بستن ذهن بر روی آگاهی، نوعی آرامش و رضایت را در پی دارد. اغلب انقلابیونی از جنس ما از سالهای پس از ٦٠ خاطره خوشی دارند. یکدست شدن فضای سیاسی جامعه و گسترش فرهنگ شهادت چه بر اثر عوامل ترور در خیابانها و چه بر اثر جنگ تحمیلی و نیز همدلی و ایثارگری رایج در آن روزها این خاطره خوش را ساخته است.
اما حقیقت آن است که چون نیک مینگریم، امروز فرزندان ما از هجوم پرسشهایی رنج میبرند و استیصال رنجآور ما در برابر پرسشهایی است که ریشه در همان سالهای خوش دارد. سؤالهایی که در آن زمان، باید میپرسیدیم و نپرسیدیم و اگر میپرسیدیم چهبسا پاسخ درخور میگرفتیم. ما بسیار چیزها را پذیرفتیم بدون آنکه در مورد آن سؤالی کرده باشیم. انبوه آن سؤالات بهصورت طوفانی کوبنده ذهن فرزندان ما را فراگرفته است. مسئله امروز ما این طوفان پرتلاطم است. همانطور که نمیتوان طوفانهای طبیعی را انکار و یا محکوم کرد، این طوفان را نیز نمیتوان.
ما با این طوفان چه باید بکنیم؟ این پرسش اصلی امروز ما، فارغ از اختلافات سیاسیِ رایج است.
این، مسئله تنها من و شما که از یک جناح در اینجا جمع شدهایم نیست. مسئله امروز جامعه و کشور ماست. طوفان طبیعی بر اثر اختلاف تند دما در دو نقطه از جو به وجود میآید. طوفان پرسشگری بر اثر اختلاف تند بین ذهنهای منجمد نسلهای گذشته و ذهن سیال و گداخته نسل حاضر ایجاد شده است و چنین است که خانمانبرانداز مینماید.
با این طوفان پرسشگری چه باید کرد؟ این پرسشها، پذیرفتههای پیشین را مرحله به مرحله در برمیگیرد و تا آنجا میرسد که هیچ پذیرفتهای از قبل باقی نماند.
برای پاسخدهی به این پرسشها باید از بن آن و از بنیاد آغاز کرد. اما پاسخدهندگان، اغلب ظرفیت بازگشتن بیش از چند گام به عقب را ندارند. برخی از پذیرفتهها بدیهی تلقی میشود. درحالیکه برای ذهن پرسشگر، امر بدیهی وجود ندارد. ازآنجاکه هر پذیرفته و باوری مانند وزنه تعادل برای پذیرنده عمل میکند، ما خیرخواهانه میخواهیم این وزنههای تعادل را به جان جوانانمان بیاویزیم تا آنها به تعادل و آرامش برسند. اما ذهن پرسشگر آنها این اجازه را نمیدهد. ما آنها را به آرامش جامدات فرامیخوانیم و آنها از سرخوشی سیالیت خبر میدهند. ما در دوره جوانی خویش تجربه مانند آنها را از سر نگذراندهایم و از آن مرحله جهش کردهایم. آنها نیز بهطور طبیعی تجربه امروز ما را ندارند. این عدم مفاهمه از فقدان تجربه مشترک نشئت میگیرد و تقصیر کسی نیست. فقط باید آن را به رسمیت بشناسیم و به دنبال راه و چاره آن باشیم.
پرسشها اگر پاسخی درخور نیابند به انکار میانجامند. تخطئه پرسشگر و واداشتنِ او به رها کردن پرسشهایش، چاره کار نیست. باید پاسخ درخور داد. باید باب گفتگوی بدون انکار و تخطئه با این نسل را باز کرد. آنها درباره همهچیز سؤال میپرسند. پرداختن به این سؤالها، نهتنها ممکن است مشکل آنها را حل کند، بلکه مشکل ما را نیز حل میکند، مشکل مواجهه با آینده.
فارغ از این بحث کلان که جای پرداختن بیش از این را دارد، اگر وارد چالشهای سیاسی امروز کشور شویم، همین نسل جوان که تجربه سیاسی خود را با انتخابات سال ۹۲ و چهبسا ۹۶ آغاز کرده است، بسیار سرخورده و ناامید است. آنها با مشارکت و رأی خود در انتخابات، دولتی را بر سرکار آوردهاند که امید داشتند بتواند کشور را از سراشیبی سقوط نجات دهد و شرایط زندگی و امید به آینده را برای آنها بهبود بخشد. اگرچه نجات کشور در دور اول تا حدی انجام شد و با برجام، ایران از زیر فصل هفت منشور سازمان ملل خارج شد اما تلاشها و جهتگیریهای دولت در دوره دوم در این زمینه کافی نبوده است و همین امر موجب رویگردانی این نسل از امر مشارکت، که سرمایه بزرگ اصلاحطلبی است، شده است. با این نسل سرخورده و ناامید نمیتوان کاری از پیش برد.
نهاد دولت و حاکمیت به دلیل ناکارآمدی و گسترش فساد سیستمی بهشدت زیر سؤال رفته و اعتماد و سرمایه اجتماعی بسیار کاهش یافته است. شعلهور شدن اعتراضات در دیماه سال گذشته که همه را غافلگیر کرد بیانگر همین بیاعتمادی بود. گرچه مردم به آن اعتراضات کور و بیسر اقبال نشان ندادند و به آن نپیوستند، اما همدلیهای گسترده با نفس اعتراضات مشهود بود.
متأسفانه بااینکه حاکمیت در ابتدا، نفس اعتراض را به رسمیت شناخت، اما در ادامه بهجای آنکه باب گفتگو و مفاهمه را باز کند، بازهم راه تخطئه و سرکوب را دنبال کرد و فضا از گذشته امنیتیتر شد.
مداخلات امنیتی در همه امور، بهخصوص از سوی نهاد اطلاعاتی موازی که خارج از دولت شکلگرفته، روزبهروز افزایشیافته است. این نهاد که رسمیت لازم را ندارد، غیر پاسخگوست و عملاً با استفاده از انتساب به رهبری، نهاد امنیتی و قانونی کشور را نیز به چالش کشیده و بهتدریج به محاق میبرد. نمونه آن پرونده فعالان محیط زیستی است که نهاد امنیتی قانونی کشور رسماً و بر اساس صلاحیت قانونی خود اتهام جاسوسی آنها را انکار میکند، ولی آنها این اتهام را همچنان وارد میدانند و حتی تشدید کردهاند. بیچاره متهمان پرونده که هزینه چالشهای نهادهای امنیتی کشور با یکدیگر را باتحمل اتهام فساد فیالارض، که بالاترین اتهام است، میپردازند.
وقتی نهادهای امنیتی که باید سرویسدهنده به نهادهای سیاسی باشند بر آنها حاکم میشوند و نبض امور را در دست میگیرند، خواسته یا ناخواسته فضا به سمت رادیکالیسم پیش میرود. رادیکال شدن فضای سیاسی جامعه، کار نهادهای امنیتی را ساده، پردامنه و پررونق میکند. به همین دلیل آنها از آن استقبال میکنند. این دور باطل تمام ظرفیتهای جامعه را درگیر خودکرده و میسوزاند.
احضار غیرقانونی و ارعاب جوانان احزاب، پروندهسازی و صدور احکام زندان برای فعالان سیاسی و تداوم حصر رهبران سیاسی و نیز ممانعت از بهکارگیری نیروهای توانمند در اداره امور کشور، حاصل این فرآیند است.
ما بهعنوان یک حزب سیاسی خواهان پایان یافتن این دور باطل هستیم. حاصل این دور باطل القای اصلاحناپذیر بودن نظام است. در چنین شرایطی انگشت اتهام در همان ابتدا بهسوی کسانی گرفته میشود که نظام را اصلاحناپذیر و چاره کار را براندازی میدانند. اما خوب که بررسی شود با این حقیقت روبهرو میشویم که مجموعهای در درون نظام عامدانه میخواهند ثابت و القاء کنند که نظام، اصلاحپذیر نیست تا مخالفان به این نتیجه برسند که چارهای جز معارضه با اصل نظام نیست و درنتیجه به دام رادیکالیسم بیافتند و درنهایت، به سوژه دستگاههای امنیتی بدل شوند.
از نظر نهاد امنیتی خارج از نهاد سیاسی دولت، چهبهتر که یک نیروی سیاسی مخالف، نظام را اصلاحناپذیر بداند و بهجای اصلاحطلبی، تحولخواه باشد و بهجای تحولخواه، برانداز. این خط به برخی از نهادهای حاکمیتی نیز القاء شده است و ما شاهد افراطیتر شدن عملکرد آنها در بهرهجویی از موقعیت و القای رادیکالیسم در طرف مقابل هستیم.
ما با اشراف بر این موضوع، که میتوان شواهد بسیاری برای آن برشمرد، اسیر این دام نشده، همچنان اصلاحطلبانه در مسیر اصلاحطلبی پیش میرویم.
ماجرای اعتراضات دیماه سال گذشته و گسترش ناگهانی آن در سطح شهرهای مختلف، زوایای مبهم بسیاری دارد و هنوز روشن نیست چه کسانی و با چه نیتی آن را آغاز کردند و گسترش دادند و چه کسانی و چگونه از آن بهره بردند. اصلاحطلبان، هوشمندانه اما زخمخورده از آن معرکه گذر کردند و برخلاف بدخواهان و توطئه چینان همچنان به فعالیت سیاسی و اثربخش خود ادامه میدهند. هنوز معلوم نیست شعار «پایان ماجرا برای اصلاحطلبی» کجا طراحی شد، چگونه سر داده شد و چرا تا این حد برجسته شد. برای اصولگرایان که قدرت را در اختیار دارند ماجرا تمامی ندارد. بنابراین آن شعار صرفاً اصلاحطلبان را نشانه رفته بود و بیش از همه، آنها را به انفعال کشاند. این شعار که به خوبی طراحی و اجرا شد و در عمل هم تاحدی نتیجه داد پاسخی بود به «تکرار میکنم» اثربخش و بسیج کننده آقای خاتمی در دو انتخابات گذشته. در چنین شرایط، برخی اصلاح طلبان که متاسفانه همیشه آماده خودزنی هستند ادامه کار را به دست گرفتند و بیش از سایر جریانات، اصلاحات را زیر سوال و ضرب بردند و در اهداف، شعارها، مسیر و روش اصلاحطلبی تردید و تشکیک افکندند.
درحالیکه اصلاحطلبان پس از جان به در بردن از توطئه حذف یکپارچه آنان از صحنه سیاسی در جریان انتخابات سال ۸۸ توانسته بودند در انتخابات ۹۲، ۹۴ و ۹۶ پیروزیهای بزرگی کسب کنند و گامهای بزرگی بردارند، یکباره همه کاسهها و کوزهها بر سر آنها شکسته شد و به دلیل کوتاهی دولت در تحقق برخی وعدهها و ناکامی در بهرهگیری از برجام پس از روی کار آمدن ترامپ، یکباره جریان اصلاحطلبی به زیر سؤال برده شد و اصلاحطلبان به انفعال کشیده شدند.
در چنین حالتی که حرکت اصلاحطلبی باآنهمه اعتبار و دستاورد به زیر سؤال کشیده شده بود، معلوم نبود کدام جریان، با چه اعتباری و با چه جهازی میخواهد پیش پای مردم راه بگشاید.
این حقیقت روشن است که جز اصلاحات هیچ راهی پیش روی ملت برای برونرفت از شرایط نابهنجار کنونی نیست.
انقلاب اسلامی چهل سال پیش در اثر انباشت مطالبات ملی از یکسو و سد محکم استبداد و خودکامگی از سوی دیگر به وقوع پیوست و در پس آن انقلاب مردمی، نظامی بر اساس میثاق ملی و قانون اساسی شکل گرفت. ازآنپس، آرمانها و اهداف نظام را به ناگزیر میبایست با اصلاحات دائمی و مستمر پیگرفت. ازاینرو اصلاحات خود را از یکسو در برابر براندازانی میبیند که در چنته آنان چیزی جز خشونت و بی فردایی نیست. چیزی که تجربه و خرد جهانی مدتهاست نتیجه آن را دیده و آن را طرد کرده است و ملت ایران نیز هیچ روی خوشی به آن نشان نداده و نخواهد داد. از سوی دیگر خود را در برابر اندیشهها و روشهایی میبیند که به قول استاد شهید مرتضی مطهری بهجای انقلاب اسلامی به دنبال دستاویز کردن اسلام انقلابی و تئوری انقلاب دائمی است و بهجای آنکه تکثر و تنوع موجود در میان اقشار و طبقات و اقوام و ادیان و مذاهب را در قالب ملتی یکپارچه به نام «ملت ایران» به رسمیت بشناسد، به دنبال قطبیسازی جامعه و درجهبندی شهروندان بر اساس الگوی یا «با من» یا «بر من» هستند.
اصلاحات سرچشمه در روح تاریخی ملت ایران دارد و به تکرار در ادوار مختلف در قالب جنبشها و نهضتهای اجتماعی رخ نموده است و در صورت متأخر خود، در قالب جنبش اصلاحی دوم خرداد ۷۶ به پشتوانه آراء اکثریت ملت ایران جان و قوتی دوباره گرفت. اگرچه در دو دهه گذشته حاملان و کنشگران اصلاحات با مصائب، دشواریها، بحرانها و دسیسههای فراوان مواجه بودهاند و اگرچه دوره هشتساله دولتهای نهم و دهم، بسیاری از دستاوردهای اصلاحات را مورد هجمه و تخریب قرار داد، کماکان مطالبات و کنشگری اصلاحطلبانه، مطلوب اکثریت جامعه ایران است. اصلاحاتی که بر اساس باور به اسلام رحمانی، کرامت انسانی، حقوق اجتماعی، سیاسی و اقتصادی شهروندان و به رسمیت شناختن شهروند قدرتمند پرسشگر، و حتی منتقد و معترض و حکومتی شفاف و پاسخگو و مقید به چارچوب قرارداد اجتماعی و میثاق ملی قانون اساسی، معنا و تبیین میشود.
این مسیر اگرچه طولانی و سخت است، اما تنها راه مطمئن است. بنابراین برای ما کنشگران سیاسی هیچ تردیدی وجود ندارد که راهی را که تاکنون پیمودهایم باید ادامه بدهیم و هرچند شاید امروز با ناهمراهی بخشی از جامعه روبرو باشیم، باید تلاش خود را نسبت به جلب اعتماد و حمایت آنها برای ادامه راه معطوف کنیم. این کار، دشوار است ولی ناممکن نیست.
تجربه نشان داده است که گذر زمان شرایط دشوار امروز را به سهولت خواهد رساند. مهم این است که ما خسته و ناامید نشویم و برای ادامه حرکت اراده داشته باشیم. برای یک حزب سیاسی عار است که منفعل باشد. یک کنشگر حزبی باید در حالی که همه نشستهاند، ایستاده باشد و درحالیکه همه خستهاند، شاداب و درحالیکه همه ناامیدند، امیدوار باشد. اینکه ما اینجا دور هم جمع شدهایم معنایش همین است.
حزب ما بهقصد تنعم پایهگذاری نشده است. هدف این حزب خیررسانی به کشور و ملت است و برای این هدف آماده پرداخت هزینه و تحمل محنت. مهم این است که رنجی را بکاهیم و امیدی را بیفزاییم. برای ما روشن است، که در کجای تاریخ این ملت ایستادهایم و نقش و وظیفه ما چیست؟ در درستی راهی که پیمودهایم تردید نداریم. به نقشی که میآفرینیم ایمان و به همراهان خویش اعتماد داریم. سختی و راهِ دراز و لختیِ همراه و انباز، ما را از پیمودن ادامه مسیر بازنمیدارد. ما برای رهایی از سنگینی سایه ناامیدی و برای آنکه ارزیابی دقیقی از وضعیت داشته باشیم در جلسات خود بر اساس پایش SWOT، نظام جمهوری اسلامی را ارزیابی کردیم. نتایج به دست آمده نشان میدهد نه شرایط به اندازهای که برخی میپندارند سیاه و نه ظرفیت موجود در کشور و جامعه بهاندازهای که بعضاً گفته میشود، تحلیل رفته است. علیرغم همه انتقادات به حقی که در مورد نحوه اداره کشور مطرح است دستاوردهای قابل ملاحظهای نیز وجود دارد. نظام نیز علیرغم ناکارآمدیها در معرض فروپاشی و سقوط نیست. جریان براندازی که هرگز توش و توانی برای دستیابی به هدف خود نداشته است و با وجود غلبه گفتمانی اصلاحطلبی، مجالی برای ابراز وجود نداشت، با شکلگیری اعتراضات دیماه سال گذشته، نقاب از چهره فرو انداخت و هویت خود را بیشازپیش آشکار ساخت. علاوه بر این، آنها حداکثر بضاعت خود را در آن ماجرا نشان دادند. اینک برای خود آنها نیز روشن شده است که قادر به بسیج مردم نیستند و نمیتوانند ادعاهای بزرگتر از ابعاد وجودی خود داشته باشند. اکنون با مرزبندی روشنی که به وجود آمده است این فرصت فراهمشده است که حرکت اصلاحطلبی بانشاط بیشتری تداوم یابد.
این خیال خام که ملت ایران بر اثر فشارها و تحریمهای بیگانگان کمر خم میکنند و از آرمانهای تاریخی خود و صلح و امنیت و تمامیت ارضی میهن دست میشویند و اختیار خود را به دست مزدوران میسپارند هرگز تحقق نخواهد یافت. کما اینکه جریانهایی که به دنبال بازتولید خودکامگی و استبداد، و تهی از مضمون کردن میثاق ملی قانون اساسی و نهادهای برآمده از آن و محدود کردن حق انتخاب و مشارکت مستمر شهروندان در تعیین سرنوشت خود هستند جایی در میان اکثریت ملت ایران نخواهند یافت.
اصلاحات زنده است، تا ملت خداجو، اصلاحگرا و صلحطلب ایران زنده است. ما از اینکه همواره خود را عاملان و حاملان این آرمانها و روشهای برخاسته از آن بهعنوان فرزندان خادم ملت ایران میدانیم، بر خود میبالیم. ما اتحاد و انسجام و همگرایی ملی را مهمترین اولویت کنشهای سیاسی خود میدانیم. بر این باوریم که نیروی پیشبرنده حرکت اصلاحات، زندهبودن فروغ امید در میان ملت ایران است ازاینرو بر خود فرض میدانیم که جنبش ملی امید و اصلاح را رو بهسوی افقهای روشن فردای ایران زنده نگاهداریم.
ان ارید الا الاصلاح ما استطعت
و ما توفیقی الا بالله
علیه توکلت و الیه انیب