خبرگزاری کار ایران

سرگذشت دزد وحشت آفرین!

سرگذشت دزد وحشت آفرین!
کد خبر : ۹۴۸۸۱۶

سارق حرفه‌ای معروف به «ریش» در یک عملیات هماهنگ و ضربتی توسط نیرو‌های تجسس کلانتری طبرسی شمالی در حالی دستگیر شد که برای فرار از چنگ پلیس وحشت آفرینی عجیبی در شمال مشهد به راه انداخت.

به گزارش ایلنا، مدتی که در زندان بودم مانند خیلی از هم بندی هایم سراغ صفحه حوادث روزنامه خراسان می‌رفتم و قبل از هر چیز ستون «در امتداد تاریکی» را می‌خواندم. هنوز هم بسیاری از سرگذشت‌های دیگر خلافکاران را به خاطر دارم، اما هیچ وقت فکر نمی‌کردم روزی سرگذشت من نیز درس عبرتی برای خلافکاران شود. با وجود این، کاش قبل از آن که به سرقت و خرده فروشی مواد مخدر روی بیاورم، مطالب این ستون عبرت آموز مقابل دیدگانم قرار می‌گرفت تا شاید ...

این‌ها بخشی از اظهارات سارق حرفه‌ای معروف به «ریش» است که در یک عملیات هماهنگ و ضربتی توسط نیرو‌های تجسس کلانتری طبرسی شمالی در حالی دستگیر شد که برای فرار از چنگ پلیس وحشت آفرینی عجیبی در شمال مشهد به راه انداخت.

این سارق حرفه‌ای پس از پاسخ به سوالات تخصصی قاضی امیری (بازپرس شعبه ۴۱۰ دادسرای عمومی و انقلاب مشهد) با تاکید بر این که یکی از خوانندگان پر و پا قرص صفحه حوادث روزنامه خراسان است، درباره سرگذشت خود نیز گفت: ۳۰ سال قبل در یکی از روستا‌های حاشیه شهر مشهد به دنیا آمدم.

پدرم راننده خودرو‌های سنگین بود و عمرش را با کار کردن روی خودرو‌های دیگران گذراند. به همین دلیل پدرم را کمتر در خانه می‌دیدم چرا که شب و روز‌های زیادی را در جاده بود و برای تامین اجاره خانه و امرار معاش خانواده تلاش می‌کرد. اما من بیشتر از ۱۴ سال پدرم را ندیدم او زمانی که من در کلاس دوم راهنمایی تحصیل می‌کردم به خاطر تومور مغزی در سال ۸۳ درگذشت و دست نوازشش را از سرم کشید. من هم که برای برگزاری مراسم ختم، مدرسه نمی‌رفتم دیگر ترک تحصیل کردم و برای همیشه درس و مدرسه را کنار گذاشتم چرا که علاقه‌ای به درس نداشتم و باید به عنوان تک پسر خانواده روی پای خودم می‌ایستادم و به فکر خانواده می‌بودم در همین حال مادرم برای پرداخت اجاره خانه و دیگر مخارج زندگی به کارگری در مسافرخانه‌ها و هتل‌ها روی آورد و من هم که احساس مردانگی می‌کردم کمر همت را بستم و به شاگردی در تعویض روغنی مشغول شدم. با آن که پدری بالای سرم نبود، اما زندگی خوبی داشتم تا این که چهار سال بعد یکی از نزدیک‌ترین افراد خانواده پدرم با وسوسه‌های شیطانی و رویاگونه اش مسیر زندگی ام را تغییر داد و مرا در بیراهه فلاکت و بدبختی رها کرد.

یک روز او به من گفت با پول شاگردی در تعمیرگاه عمرت را تلف می‌کنی و به جایی نخواهی رسید! بیا در کنار من مواد مخدر صنعتی بفروش تا خیلی زود به آن چه می‌خواهی برسی آن قدر وسوسه هایش شیرین و رویایی بود که بلافاصله پذیرفتم و قاچاق فروشی را آغاز کردم، اما هنوز ۱۰ روز بیشتر از شروع خلافکاری ام نگذشته بود که هر دو نفرمان در محاصره پلیس قرار گرفتیم و دستگیر شدیم. دوازده و نیم گرم کریستال از آن فامیل نزدیک و یک و نیم گرم نیز از من کشف کردند. به دلیل این که سابقه‌ای نداشتم و نوجوان بودم دادگاه محکومیت مرا به جزای نقدی تبدیل کرد و این گونه اولین سابقه من شکل گرفت، اما دو سال بعد، مادرم را نیز از دست دادم و از همان روز به پیشنهاد دوستانم و به بهانه فراموش کردن غم و غصه هایم به مصرف مواد مخدر روی آوردم به طوری که خیلی زود به استعمال مواد صنعتی آلوده شدم. از آن روز به بعد برای تامین هزینه‌های اعتیادم، خودم به تنهایی به خرید و فروش مواد مخدر پرداختم. سال ۹۳ بود که با چند گرم شیشه دستگیر و به چهار و نیم سال زندان محکوم شدم.

دو سال از دوران محکومیتم سپری شده بود که برای شرکت در جشن ازدواج خواهر کوچکم به مدت هفت روز به مرخصی آمدم، اما غرورم اجازه نمی‌داد بدون وسیله و با جیب خالی در جشن عروسی شرکت کنم، این بود که تصمیم به سرقت یک خودرو گرفتم تا در جشن عروسی از آن استفاده کنم و بعد هم قطعاتش را به مالخران بفروشم. خلاصه، یک دستگاه پراید را از چهارراه خواجه ربیع مشهد سرقت کردم، ولی هنوز مرخصی ام به پایان نرسیده بود که ناگهان در بولوار طبرسی شمالی به محاصره نیرو‌های آگاهی درآمدم و دوباره دستگیر شدم. این بار قاضی دادگاه با توجه به سوابق خلافکاری هایم مهر چهار و نیم سال زندان را روی پرونده ام کوبید.

این گونه بود که باید برای سال‌های طولانی در زندان می‌ماندم. وقتی کرونا شیوع پیدا کرد، من هم مانند خیلی از زندانیان با سپردن وثیقه ۱۴۰ میلیون تومانی به مرخصی آمدم، اما در همین مدت باز هم به سرقت هایم ادامه دادم و در کنار آن، مواد مخدر هم توزیع می‌کردم تا این که فروردین امسال توسط نیرو‌های تجسس کلانتری طبرسی شمالی دستگیر شدم، اما وقتی دوباره به مرخصی آمدم دیگر به زندان بازنگشتم و به خلافکاری هایم ادامه دادم. زمانی که تحت تعقیب بودم، این بار در حالی با شلیک گلوله‌های پلیس به دام افتادم که سوار بر پژوی سرقتی مسافت زیادی را فرار کردم و ...

شایان ذکر است، به دستور سرگرد مهدی کسروی (رئیس کلانتری طبرسی شمالی) تحقیقات گسترده برای کشف جرایم این سارق ادامه دارد.

ماجرای واقعی با همکاری پلیس پیشگیری خراسان رضوی

منبع: خراسان

 

انتهای پیام/
ارسال نظر
پیشنهاد امروز