اقتصاد شرط لازم برای بقای یک هنرمند است
مریم اسدی خونساری طراح گرافیک، عکاس و شاعر است و به طور کلی سال هاست در زمینه های گوناگون هنرهای دیداری فعالیت می کند.
به گزارش ایلنا، جهان اقتصاد نوشت: مریم اسدی خونساری طراح گرافیک، عکاس و شاعر است و به طور کلی سال هاست در زمینه های گوناگون هنرهای دیداری فعالیت می کند. او کارشناس ارشد طراحی گرافیک است و تاکنون ۹ نمایشگاه انفرادی داشته و در نمایشگاه های گروهی بسیاری نیز در ایران و خارج از ایران شرکت کرده است. آخرین نمایشگاه انفرادی عکاسی او با عنوان: « من …. می شوم، پس هستم! من …. نمی شوم، پس هستم!» در آذر ماه امسال در گالری هفت ثمر برپا شد. درباره ی آثار این نمایشگاه با او گفت و گوی کوتاهی کرده ام که این جا می خوانید.
***لطفاً توضیحی درباره آثار آخرین نمایشگاه تان بفرمایید.
اسم نمایشگاه «من…. میشوم، پس هستم، من … نمیشوم، پس هستم» بود. موضوع اصلی عکس ها دیوار بود که در بیانیه ی این نمایشگاه مفصل درباره اش توضیح دادم. عکس های این نمایشگاه که از نقاشیها و برخی نوشته های روی دیوارهای شهر تهران گرفته شده بود، به چند دسته تقسیم می شد. یک نوع نقاشیهایی که سفارشات رسمی سازمان زیباسازی شهرداری تهران به هنرمندان نقاش و تصویرساز برای تعدادی از دیوارهای تهران بوده است. برخی از این نقاشیها کاملا طبیعی و بدون دخالت من در چینش، با چیزهایی در اطرافش ترکیب شده، ترکیب تازه ای از فرم و محتوا را به وجود آورده بود که خوانش های متفاوتی را نسبت به وضعیت آغازین خود به بیننده منتقل می کردِ همچنین در برخی دیگر من با مونتاژهایی از برخی عکس ها در کنار هم، برداشت و نتیجه ی رویارویی گسترده و متنوع ذهن خودم با این تصاویر را به وجود آورده ام.
سری دیگر عکس ها از برخی نقاشیهای گرافیتی بود که در این جا و نقاط دیگر جهان معمولا بیش تر مردم این نقاشیها را میکشند و یک سری هم تداخل نقاشیهای مردم و شعارنوشتهها بود. البته این بخش شامل شعارهای سیاسی نبود و بیش تر دل نوشته های مردمی را شامل می شد که از ترکیب متفاوتی از جملات معنادار یا گنگ گرفته تا صرفا امضاء نگارنده را در برمی گرفت که به نظر می رسید بیش تر به مثابه ی اظهار وجود و اثرگذاری انجام شده است. به طور کلی می توانم بگویم تلاش کردم در عکس هایم بیان گر برخی از این خوانش های متفاوت باشم. همچنین دیالوگ دو گفتمان رسمی و غیر رسمی، یعنی نقاشی های دیواری و برخی دیوارنگاری ها و دیوارنوشته ها را در تهران که دو رویکرد متفاوت را دنبال می کرده اند، در قالب عکس هایم به تصویر بکشم.
***هدف شما از برگزاری چنین نمایشگاهی چه بود؟ و چرا چنین موضوعاتی را انتخاب کردید؟
شما قصد این را داشتید که تاریخ یا فلسفهای را منتقل کنید؟ آیا دیوار به شما حس خاصی را میدهد؟
در میان عناصر معماری و شهرسازی، دیوارهای شهر بسیار مهم است، برای اینکه بخشی از معماری بناهای شهر ما دیوار است و هر بنایی که ساخته میشود به دیوار نیاز دارد. دیوار به عنوان بخشی از عناصر معماری از سبک معماری دوره ی تاریخی خودش تبعیت میکند. یعنی در واقع اگر درباره بنای دوره قاجاری صحبت شود، دیوارهای دوره قاجاری با دیوارهای دوره هخامنشی متفاوت است. در حقیقت بخشی از هویت معماری تاریخی یک کشور را دیوارهای آن کشور میتوانند معرفی کنند. منظور من این است که دیوار می تواند بیان هویتی داشته باشد.
اما یک پرسش این است که از روی دیوارهای شهر به چه هویتی میتوان رسید؟ بحث من این است که وقتی در شهر حرکت میکنم، ملغمهای روی دیوارها مشاهده میکنیم. گویا معماری و دیوارهای شهر دچار بیهویتی شده است. در معماری، عده ای فرم سنتی و عده ای دیگر مدرن را می پسندند؛ و برخی به ملغمه ای از این دو علاقه مندند. حالا اگر به عنوان نمونه پنجاه سال بعد کسی درباره ی سبک معماری سال ۹۵ تهران سؤال کند، این پرسش را چگونه باید پاسخ دهیم؟
این سؤالات مباحث مفصلتری میطلبد. کنجکاوی هایی از این دست و دغدغه ی نگهداری و حفظ و ثبت گنجینه های هنری و تاریخی، چندین سال است که مرا برانگیخته تا بافت شهری تهران را عکاسی کنم. در این پروژه به طور مشخص بر دیوارها، درها و پنجرهها تمرکز بیش تری دارم، چون درها و پنجرهها هم از جمله عناصر معماری و متاسفانه در حال از بین رفتن هستند. در طول سالیانی که مشغول عکاسی از این موضوعات هستم، به چشم دیده ام که معماری دهه ۳۰ و ۴۰ تهران تقریبا در حال نابودی است. همه ی این بناها را تخریب میکنند و آپارتمانهای جدید میسازند.
***معماری دهه ۳۰ و ۴۰ را بیشتر در کدام نقطه از تهران میتوان مشاهده کرد؟
مناطق ۱۲ و ۶ و مناطق مرکزی شهر تهران مانند حوالی بلوار کشاورز، خیابان فلسطین، کمی پایینتر شیخ هادی، خیابان سی ام تیر و توپخانه، از جمله مناطق قدیمی و تاریخی تهران است که از معماریهای دوره رضاشاه تا عصر حاضر در آنجا به چشم میخورد. ساختمانهای قدیمی آن منطقه مانند ساختمان دادگستری و ساختمان موزه ملی که طراح آن گدار معمار معروف فرانسوی است، مربوط به دوره رضاشاه است. میراث فرهنگی و وزارت ارشاد برخی از این ساختمانها را حفظ کرده است. حتی بخشی از بازار را بازسازی و توریستی کردهاند و آن بخش ها آسیب کمتری دیده اند. در سال های اخیر معماران بسیاری در تهران مشغول به کار هستند و نتایج فعالیت های شان بسیار متفاوت است.
همچنین باید بیافزایم که بخش هایی از معماری مدرن دهه ی پنجاه تهران نیز در حال نابودی است. معماری ای که نماهای آن بیشتر کنیتکس یا سیمان است و در ساختمانهای یک یا دو طبقه از مناطق مرکزی شهر به سمت شمال تهران از این دست بناها بسیار به چشم میخورد. بنابراین معماری سالهای میانه هم به طور کامل در حال از بین رفتن است. چون همه ساختمانهای آن دوران را خریداری و تخریب میکنند و چون این ساختمانها اکثرا دو یا سه طبقه بوده است، به جای آن ها ساختمانهای چند طبقه بسته به مجوز شهرداری میسازند. معماری قبل از این دوره، یعنی معماری دهه های سی و چهل هم بتدریج در حال از بین رفتن است.
بنابراین دیوار یک نقش هویتی دارد که این نقش میتواند مانند دیوار برلین یک هویت تاریخی تعیینکننده باشد و دو کشور را با دو دستگاه فکری متفاوت از هم جدا کند یا اینکه مربوط به معماری دوره خاصی باشد و ویژگیهای آن دوره و معماری را منتقل کند یا فقط نقوش سطح دیوار مطرح باشد مانند چیزی که در این نمایشگاه قابل مشاهده است.
عکس های این نمایشگاه همان گونه که پیش تر اشاره شد، درواقع بیان گر دیالوگ و گفت و گویی است میان گفتمان نقاشی رسمی روی دیوارهای تهران با گفتمان نقاشیهای غیررسمی؛ یعنی ابراز وجود رسمی و ابراز وجود غیررسمی و چالش و برخوردی که بین این دو پیش میآید؛ به عنوان نمونه نقوش یا نوشته های غیر رسمی که معمولا به طور وسیع و مداوم آن ها را پاک میکنند و باید بگویم این پاکشدگی منحصر به موضوع خاصی مثلا اجتماعی یا سیاسی نیست. برای مثال شهرداری، شعارهای انقلاب و جنگ را هم پاک کرده است و به این ترتیب نسل کودکان امروز ما ارتباط و اتصال شان با تاریخ معاصر نزدیک شهرشان گسسته و کمرنگ می شود.
***این کار از نظر شما بد است؟
از نظر من اگر فکر شده و کنترل شده صورت بگیرد و بتواند پاساژ های درستی را میان دوره های گوناگون هنر و معماری و فرهنگ و تاریخ شهر حفظ کند، اشکالی ندارد، اما در شهر ما تهران چقدر این اتفاق می افتد؟
من در این نمایشگاه نشان دادم که ما از اینها عبور میکنیم، اما درواقع این عبور در ذهن و احساسمان اتفاق نمی افتد و تاثیرات خودش را بر روان جمعی و ذهنیت جمعی مردم شهر بر جای می گذارد. هنر وجه ناپیدای پدیده ها را نشان می دهد و تحلیل علمی آن ها به عهده ی جامعه شناسان و متخصصین روان شناسی اجتماعی است.
***این اتفاق در کشورهای دیگر هم وجود دارد؟
در کشورهای دیگر مانند آلمان که دوران جنگ داشتند، بسیاری از بناها و شعارهای دوران جنگشان را حفظ کردهاند. حتی یادبودهایی برای آن دوران ساختهاند. یا قسمتهایی از شهر وجود دارد که یا دیوارهایش را پاک نمیکنند و یا با برنامه ی طولانی مدتی که مردم شهر در جریان آن هستند. دیوارهای بسیار بزرگی در اختیار مردم قرار دارند تا هر چیز دوست دارند روی آن بکشند. خود شهرداری آنها را در اختیار مردم میگذارد و بعد از پر شدن دیوار آن را پاک میکنند و عدهای دیگر دوباره روی آن دیوارها هر چیزی میکشند یا مینویسند. یعنی مردم شهر را متعلق به خودشان میدانند و همچنین بخشی از دیوار های شهر را.
شاید وقتی کسی روی نقاشی شهرداری امضای خودش را میگذارد یا یک چیز غیر مرتبط با آن نقاشی مینویسد یا میکشد، میخواهد بگوید این دیوار متعلق به من هم هست، چرا تو روی آن کشید ه ای یا نوشته ای؟ شما در نظر بگیرید در جامعهای که بیماریها و افراد مشکل دار زیادی وجود دارند،و همین طور عقدههای سرکوب شده؛ فردی نتوانسته در جاهای دیگر خودش را بیان کند، در نتیجه بخشی از این بیان گری به روی دیوارها منتقل می شود. این یک چالشی به وجود میآورد که من سعی کردم این چالش را به تصویر بکشم و اینکه چگونه این پاکشدنها روی روح و روان ما بیآنکه بخواهیم، اثر میگذارد. یعنی وقتی ممکن است کنجکاوی در مورد نوشتههای روی دیوار در زمانهای مختلف پاسخ نگیرد و سرکوب شود. این سرکوب از نظر روانی چیز خوبی نیست. دومین دلیل این است که فرزندی که امروز به دنیا میآید، خاطره و نوستالژی ای از اتفاقات پدر و مادرش در این شهر ندارد. رخدادهایی که پدر و مادرش درگیر آن بوده و با آن زندگی کردهاند. برای مثال فرزندی که امروز دنیا بیاید تصاویر اندکی از دوران جنگ روی دیوارهای شهر مشاهده میکند، یا همین طور است در مورد تصاویر و دیوارنوشته های بر جای مانده از انقلاب. من معتقدم این پاکشدگی باید مقداری کنترلشدهتر میبود. یعنی شهرداری برخی دیوارها را نگه میداشت. هیچ ضرورتی ندارد که ما اندازه سالهای جنگ روی تمام خیابانها شعارهای جنگ ببینیم. من مخالف عوض شدن چهره ی شهر نیستم، اما این تغییر می تواند به هنجار باشد.
***برگزاری گالریها و نمایشگاهها چه نقشی در اقتصاد کشور دارد؟ آیا هنرمندان از لحاظ اقتصادی هم به این نمایشگاهها نگاه میکنند یا صرفاً چیزی که در ذهنشان است را میخواهند به مخاطب القا کنند؟ آیا اصلاً به اقتصاد فکر نمیکنند؟ یا اینکه شما معتقدید که نباید این مسائل به اقتصاد مربوط شود؟
اقتصاد هنر را نمیتوان از هنر جدا کرد. هر کدام از مباحثی که مورد بررسی قرار میگیرد، یک محوریت اقتصادی دارد که به همه اینها مربوط است. ما نمیتوانیم اقتصاد را از دنیا و زندگیمان منها کنیم. اقتصاد هنر داستان پیچیده و مفصلی دارد که بستگی به نگاه دست اندرکاران هنر دارد. جامعه شناس مشهور بوردیو بحث میدان هنر را مطرح میکند که از قوی ترین میدان هاست و همه چیز را مانند اسفنج در خودش میگیرد و حتی منتقد و ژورنالیست و… را وادار میکند که به نفع آن بازار بنویسند. در میدان هنر، دلال هنری، گالریدار، هنرمند و… نقش دارند.
***اگر طوری باشد که به اقتصاد این نمایشگاهها بیشتر فکر شود، آیا میتواند مفهوم مدنظر شما را به مخاطب برساند؟ یا فکر میکنید از آن حالت خارج میشود؟ میخواهم بدانم اقتصاد به مفهوم شما کمک میکند یا از مفهوم خارج میکند؟ یا میتواند در یک حالت متعادل در کنار هم قرار بگیرند؟ به طور مشخص نمیتوان گفت این دو با هم منافات ذاتی دارند. عدهای مخالف این هستند که اقتصاد وارد هنر شود. چون فکر میکنند از هدفی که مدنظرشان است دور میشوند. نظر شما چیست؟
ما راجعبه دنیایی صحبت میکنیم که در آن یک سری دستهبندیهای خاصی در اقتصاد هنر وجود دارد که موضوعات خاصی را هم دنبال میکنند که هنرمندان خاصی با آنها کار میکنند. یعنی همه چیز تعریفشده است. یک سری نمایشگاه و هنرمند وجود دارد که یک سری منتقد دارند و در مورد آنها انتقاد میکنند، یک سری روزنامهنگار تمام این مراحل را منعکس میکنند و یک سری هم خریدار هستند که این آثار را میخرند. همه اینها در کنار یکدیگر قرار دارند. من چون یک هنرمند مستقل هستم و به هیچ جایی وابسته نیستم و از جایی تأمین نمیشوم و بنا به دغدغههای شخصی خودم کار میکنم و مادیات اولویت اول من نیست و بیشتر بیان هنری کارم برایم مهم است. این که بیان هنری هنرمند بتواند در قالب اثر هنری، به فروش خوبی هم برسد و هزینههای خود را تأمین کند، یک شرط لازم برای بقای کار است.
اگر قرار باشد هنرمند همواره از جیبش هزینه و نمایشگاه دایر کند، چرخه ای برقرار نخواهد شد و طبعا پس از مدتی ورشکست خواهد شد. بنابراین از نظر اقتصادیُ حداقلهایی برای حیات هنری لازم استُ اما این که برگزاری نمایشگاهی را صرفا بر اساس به درآمد رسیدن تعریف کنیم، من هرگز از این زاویه به هنر نگاه نکردهام.
علیرضا امامی فرد