یادداشتی بر فیلم زندگی جای دیگری است کاری از منوچهر هادی؛
کارگردانی فیلم قابل قبول نیست
پی رنگهایی از قبیل گرفتاریهای همسر زن مطلقه، احساسات لجام گسیخته پسر نوجوان، درخواستهای همسر صیغهای و… نه تنها هیچ کدام نمیتوانند آن بلوغ شخصیتی و گرههای دراماتیکی قصه را تامین نمایند بلکه ناخواسته تمام پتانسیلها و ارزشهای بالقوهی فیلم را نیز به بر باد میدهند.
داود، بهیار باسابقه اورژانس که تخصصش احیاء بیماران است اینبار بدلیل توموری که در سر دارد خودش در آستانه مرگ قرار گرفته است. این موضوع او را وادار به انجام تصمیمات تازهای در زندگیش میکند.
به گزارش خبرنگار ایلنا؛ " زندگی جای دیگری است " نیازهای لازم برای ساختار بندی یک قصه خوب را در خود ندارد. فکر اولیه یا همان پیرنگ اصلی در قصه گم شده است. موضوع قصه چیست؟!
جدایی و مشکلات آن؟ …خیانت همسر سابق..؟!ازدواج موقت و تبعات آن؟ …ناهنجاری تربیتی در پسر نو جوان؟!…یاتوموری که در مغز داود در حال رشد است.؟!…
در زبان سناریو موضوع باید روایت یک ماجرا با یک شخصیت باشد. اما دراین فیلم داستان گرفتار پراکنده گویی شده بدون اینکه از هیچکدام این پراکندهگوییها یا داستانکها نتیجه قابل تاملی را بدست آورد. کارگردان نیز در ساختاربندی کار برای جبران این نقیصه در متن هیچ تلاشی نکرده است.
هادی به جای گستراندن ابعاد شخصیتی داود و پروراندن شناسههای شخصیتی او به مخاطب، مدام شخصیتهای متعددی رادر قالب ماجراهای جدیدی وارد داستان اصلی میکند، و بر آنها تمرکز میکند. تمرکزی که نهتنها کمکی به شکل گیری شخصیت اصلی و قصهاش نمیکند، بلکه روایت فیلم(پی رنگ اصلی) را نیز دچار گسستگی کرده و این گسستگی نیز تاثیر خود را مستقیم بر ریتم و تمپوی داستان گذاشته و حوصله تماشاگر را سر میبرد.
کلیشه و شعار، قالب دیالوگهای داستان است. خواست مخاطب بدون کوچکترین چالش و پیچشی، در قالب جملاتی bold شده تحویل میگردد و هیچ انگیزهای برای چالشهای حسی نزد مخاطب باقی نمیگذارد. درست لحظهای که داود تومور را در وجودش کشف میکند بلافاصله به شغلش که نجات دیگران بوده گریز میزند واز کشف همین احساس در وجود خودش و بیگانگیاش با مرگ میگوید. به عبارتی دیگر آنچه را که قرار است تماشاگر از داود و استحاله او در طی مسیر داستان دستگیرش شود، همان آغاز قصه در یک جمله(پیام فیلم) کادو پیچ شده تحویل میگیرد. سیر این استحاله، یعنی سیر تحول نگاه در داود چه میشود؟!
ما هر روز داود(حامد بهداد) را میبینیم که از خواب بیدار میشود و با همسر صیغهای و دخترش صبحانهای میخورد و به سر کار میرود و همین لحن و شیوه تا آخر تکرار میشود. نیاز دراماتیک یعنی همان چیزی که شخصیت اصلی میخواهد بدست آورد یا از آن خود کند یا بر آن فائق آید کدام است…این نیاز کجای قصه گم شده است؟!
این درام با عنوان فیلم - زندگی جای دیگری است - که اشاره به جریان زندگی جایی دوراز معیارهای مادی دارد همخوانی موضوعی پیدا نمیکند.
داود به عنوان شخصیت اصلی برای دستیابی به این هدف بسیار منفعل نشان میدهد. تقابلها و چالشهای داود در بطن دراماتیک قصه هیچ گرهای را گره گشایی نمیکند و طرفی برای رفع نیازهای دراماتیک او در جریان قصه برنمیبندد.
پی رنگهایی از قبیل گرفتاریهای همسر زن مطلقه، احساسات لجام گسیخته پسر نوجوان، درخواستهای همسر صیغهای و… نه تنها هیچ کدام نمیتوانند آن بلوغ شخصیتی و گرههای دراماتیکی قصه را تامین نمایند بلکه ناخواسته تمام پتانسیلها و ارزشهای بالقوهی فیلم را نیز به بر باد میدهند.
فیلم شروع امیدوارکنندهای دارد اما نقطه عطف قصه در همان یک سوم میانی داستان گم میشود. یعنی حادثهای که در قصه اصلی چنگ اندازد و ما را به سوی جریانی خاص پرتاب کند، وجود ندارد. همه چیز روی یک خط ممتد بدون هیچ بالا و پایینی و فراز و فرودی تا انتها ادامه پیدا میکند.
در پایان هم هیچ دلیلی برای توجیه اعمال و موضعگیریهای پایانی داود به بیننده القا نمیشود.
شاید هم علت این باشد که این استحاله و تحول در وجود او ساخته و پرداخته نشده است. این کاستی فیلم رادر حد یک روایت مستند صرف باقی میگذارد و این امر هم متوجه نویسنده و هم پردازنده و کارگردان اثر میباشد.
اما در پایان میتوان به بازی خوب یکتا ناصر در نقش نفیسه همسر صیغهای داود، که برخلاف کاستیهای اساسی فیلم در زمینه درام و شخصیتپردازی، خوب از آب درآمده اشاره کرد..
همچنین " زندگی جای دیگریست " یکی از نمونههای بازی کنترلشدهی حامد بهداد به شمار می آید و نشان از پختگی و تکامل بازی او دارد. منوچهر هادی - کارگردان فیلم - در این فیلم هم مثل دو ساخته قبلیاش دغدغه مرگ و بیماریهای لاعلاج دارد. اما داستانش مثل دو فیلم قبلیاش از کشمکش و چالش لازم برخوردار نیست. دکوپاژ و حرکات دوربین ازنگاه شخص ثالثسعی در تلقین روایت مستند اثر دارد اما عملا نه اتفاقی مستند را روایت میکند نه توان قصهگویی دارد.
هادی اگرچه در طی این چند سال توانسته جایگاهش را به عنوان فیلمساز اجتماعی تثبیت کند اما این تثبیت نمیتواند نقاط ضعف او را در ادامه این راه مخفی نگاه دارد. او این بار در رقابت با حامد و یکتا ناصر جا مانده است. فیلم در اندازههای بازیگری حرفهایی برای گفتن دارد اما قصه و کارگردانی آن قابل قبول نیست.
یادداشت از: فریبا اشویی