در رونمایی چهار کتاب تازه نشر روزنه مطرح شد:
در ایران کمترین ارج را به نویسنده میدهیم
مجموعهداستانهای «رازهای سانتیمتری»، «مثل یک بوم سفید»، «محراب سانتاماریا» و «فشار آب بر دنیای عجیب دلکو» با حضور نویسندگان و مترجمان رونمایی شدند.
ایلنا: چهار مجموعهداستان تازه نشر روزنه، عصر پنجشنبه(۱۹ دیماه) در فرهنگسرای فناوری اطلاعات، از سری جلسات پنجشنبهها، رونمایی شد.
به گزارش ایلنا؛ در این جلسه مردعلی مرادی، معصومه میرابوطالبی، ملاحت نیکی، هرکدام یک داستان از مجموعهداستانهای «رازهای سانتیمتری»، «مثل یک بوم سفید» و «محراب سانتاماریا» را برای حاضرین در جلسه خواندند و کیهان بهمنی، یوسف انصاری، شهریار وقفیپور، سعید توانایی و سعید شریفی درباره این آثار و مجموعهداستان «فشار آب بر دنیای عجیب دلکو» نوشتهی «هادی تقیزاده» صحبت کردند.
اول؛
در ابتدای جلسه کیهان بهمنی، مترجم و استاد ادبیات انگلیسی، دربارهی مجموعهداستان «رازهای سانتیمتری» گفت: «من ابتدا یک نکته را در مورد ضرورت جلسات رونمایی بگویم: علیرغم اینکه دوستان معتقدند این جلسات مهمانی هستند من اینطور فکر نمیکنم. ما در ایران کمترین ارج را برای نویسنده قایلایم؛ در صورتی که خارج از ایران ناشران، جدا از جلسات رونمایی، نویسندگان را در غالب تورهایی به شهرها و کشورهای دیگر هم میفرستند تا آثار خود را به مخاطبان ارائه کنند. اما در مورد این مجموعهداستان، من آقای «مردعلی مرادی» را دورادور میشناختم ولی نمیدانستم دستی هم به قلم دارند. ما در دانشگاه در مقطع کارشناسی ارشد مترجمی ادبیات انگلیسی کلاسی داریم در خصوص آشنایی با ادبیات فارسی و در این کلاس از مجموعهداستانهایی که به دستم میرسد تک داستانی انتخاب میکنم و بدون اینکه اسم نویسنده را به دانشجوها بگویم از آنها میخواهم داستان را بخوانند و بعد نظر بدهند؛ بهترین بازخوردها زمانی است که این آشنایی وجود ندارد و در نتیجه هبوبغضی در میان نیست. تکداستانی از این مجموعه را هم در همین کلاس بررسی کردیم که از سر اتفاق داستان اول مجموعه بودو بهنظرم از بهترین داستانهای این مجموعه نیست. این را گفتم که برسم در وهلهی اول به انتقادی از این مجموعه و از نوع چینش داستانها. حتما شما هم شنیدهاید که بعضی از دوستان میگویند من ده صفحهی اول کتابی را خواندم و کتاب خوب نبود و آن را کنار گذاشتم؛ همین انتقاد به نحوهی چینش داستانهای این مجموعه هم وارد است.
هوراست در رسالهی خود به فرزندان خانوادهای که از نظر مالی از آنها حمایت میکردند اشاره میکند و میگوید: اگر شعری نوشتید بگذارید بیست سال در زیرزمین خانه بماند. در مورد آقای مرادی این اتفاق افتاده است. صبر کرده و برای چاپ این مجموعه عجله نکرده است و برای همین ما حالا با مجموعهداستان پختهای مواجه هستیم. اما در مورد داستانها، از داستان دوم به بعد بود که داستانها مرا درگیر خودش کرد تا حدی که میتوانم بگویم داستان «شش سانت رازی که توی دلم مانده» داستان فوقالعادهای است و این داستان چنان مرا راضی کرد که به شاگردانم توصیه کردم حتمن این مجموعه را بخوانند. من نزدیک به بیست سال است که با ادبیات انگلیسی در ارتباط هستم و میتوانم از برخی ایرادات حرف بزنم. یک ایراد این است که نویسندگان ما سراغ مواردی میروند که هیچ تجربهی زیستهای از آن ندارند. مثلا در مورد ارنست همینگوی تمام داستانهایش با زندگی واقعی او مرتبط است و از تجربهی زیستهی خودش مینویسد. داستانهای آقای مرادی هم نشان میدهد که ایشان نیز از تجربیات ملموس خود نوشتهاند؛ مثلاً من با خواندن داستان «شش سانت رازی که توی دلم مانده» فکر کردم حتماً نویسنده باید مدتی در تولیدی لباس کار کرده باشد، چرا که به زیبایی این فضا را در داستانش ساخته است و گویی تجربهی زندگی خود را به داستان تزریق کرده و آن را با ما به اشتراک گذاشته است. عنصر تعلیق نیز به خوبی در داستانهای این مجموعه رعایت شده. مثلاً داستانهای «شش سانت رازی که توی دلم مانده» و «ارباب جنها» دو داستانی هستند که عنصر تعلیق از ابتدا تا انتها در آنها وجود دارد. مسئلهی دیگری که باید درباره این مجموعهداستان به آن اشاره کرد شخصیتپردازی خوب داستانهاست. اما یک انتقاد دیگرم در مورد یکی دو دیالوگی است که دیالوگ یک آدم معمولی یکمرتبه به دیالوگی حماسهوار تبدیل میشود. با تمام اینها ما با نویسندهای جدی روبهرو هستیم. مرادی در داستانهایش درگیر ژستهای پوچ و اداهای باب روز نیست. امیدوارم این مجموعه آخرین اثر مرادی نباشد و به آنچه دستآوردش در این کتاب است مغرور نشود.
دوم؛
«یوسف انصاری» نویسندهی مجموعهداستان «امروز شنبه» دیگر منتقد حاضر در این جلسه در ادامه، دربارهی مجموعهداستان «مثل یک بوم سفید» گفت: «انتشار این مجموعه پنج سال به طول انجامید. چند سال قبل این مجموعه غیرمجاز اعلام شد. چند داستان از این مجموعه خارج شد و چند داستان دیگر به مجموعه اضافه شد تا به شکل کنونی درآمد و در نتیجه بعد از ۵ سال دستبهدست شدن این کتاب بالاخره مجوز انتشار گرفت و منتشر شد. خانم ابوطالبی در قم زندگی میکنند. مشخص است که نویسندهای که تهران زندگی نمیکند و «مثل یک بوم سفید» اولین مجموعهداستانش است کار سختی پیش رو خواهد داشت. سختی کار این نویسندهها در وهلهی اول اینجاست که چندان در فضای مسموم این سالهای ادبیات ما نیستند و شاید با نویسندهها و منتقدها آشنایی ندارند و همین عدم آشنایی باعثمیشود گاهی این آثار دیده نشوند، مثل همین اتفاقی که برای این کتاب در این چند روز گذشته افتاد و چون ایشانشناختهشده نبودند نتوانستم کسی را پیدا کنم که قبول کندبرای حرف زدن در مورد این اثر در این جلسه حضور پیدا کند؛ لاجرم به اجبار برای اولین بار سنتشکنی کردم و تصمیم گرفتم هر چند کوتاه خودم به عنوان کارشناس نشر دربارهی این مجموعه حرف بزنم. براهنی میگوید: کتاب مهمتر از کاتب است؛ ولی ظاهراً در تهران این کاتب است که مهمتر از کتاب است. وهمه چیز بستگی به آشنایی با کاتب دارد نه کتاب و این همان فضای مسمومی است که حرفش رفت. در شهرهای دیگر برعکس این اتفاق ناست و نویسنده اغلب بیواسطه تنها از طریق کتاب با نویسندهها آشنا میشود. برای نویسندهای که در قم زندگی میکند پروسهی خلق اثر پروسهای خلاقه است به دور از هیاهوهای نویسندگی در تهران. همینطور درست در مقابل امثال خانم میرابوطالبی، که پنج سال برای انتشار این کتاب صبر کردند، هیاهوهایی پوچی که برخی از نویسندگان پایتختنشین دربارهی آثار خود به راه میاندازند نشان میدهد این نویسندهها چندان به اثر خود اطمینان ندارند. سوال این است: آرامش خانم ابوطالبی در برابر این تاخیر پنج ساله از کجا میآید؟ به نظر من این آرامش از اینجا نشات میگیرد که این نویسنده به داستانهایی که نوشته ایمان دارد و نیازی به هیاهوهای جعلی نمیبیند. یعنی این کیفیت اثر است که به نویسنده این آرامش را میدهد و این داستانها با اینکه پنج سال با تاخیر منتشر شدهاند حرفهای زیادی برای گفتن دارند. ابوطالبی نویسندهای است وامدار چوبک. بارها اسامی کتابهای چوبک و داستانهایش در این مجموعه چه از زبان شخصیتها و چه در نام داستانها میآید و نویسنده نخواسته وامداریاش را از چوبک پنهان کند بلکه با آشکار کردن این مهم نوعی رابطهی بینامتنی با آثار چوبک برقرار کرده که این تکنیک از شاخصههای داستانهایی است که اصالت دارند. چوبک و ساعدی نویسندههایی بودند که در ایران آثارشان چندان ادامهدهنده نداشت و خب، این به دلیل سختی راهی است که این دو نویسنده رفته بودند و وامداری از چوبک مثل وامداری از گلشیری و براهنی نیست که خیلیها راهشان را ادامه دادند تا حدی که دیگر میتوان گفت تاثیر از نویسندهای مثل گلشیری چندان سخت نیست چون راه برای تاثیر از آنها، برعکس آثار چوبک، آشکار و هموار است.
من این شکل عیان کردن تاثیر را که در داستانهای خانم ابوطالبی وجود دارد به تاثیری که نویسنده آن را پنهان میکند ترجیح میدهم. در شکل اول، نویسنده با آثار مهم، با فضای نوشتار قبل خود، در گفتوگو است. همان جنس ناتورالیسم داستانهای چوبک را در این داستانها هم میتوان دید؛ چوبک همان نویسندهی بیادعای خارج از گود ادبیات و رگههایی از همان آثار مدعی او را میتوانیم در رفتار نویسنده و داستانهای خانم ابوطالبی نیز ببینیم و یاد هشدار براهنی درباره کوتهبینی ما ایرانیها نسبت به چوبک بیفتیم؛ بعد از پنجاه سال از آن هشدار با داستانهایی روبهرو میشویم که میتوان آنها را ادامهی آثار چوبک دانست. نمیخواهم بیشتر از این دربارهی این داستانها حرف بزنم و فقط به این اشاره بسنده میکنم که مکان در این داستانها از اهمیت خاصی برخوردار است، تعدد شخصیتها، شخصیتپردازی از مکانها و آدمها و وسواس در ساختن زبان داستانی از نکات بارز این کتاب است که خبر از نویسندهای میدهد که آیندهی درخشانی میتواند داشته باشد.»
سوم؛
در ادامهی این نشست «سعید توانایی»، مترجم آثاری از جمله کتابهای «شرمن الکسی» و ترانهسرا دربارهی مجموعهداستان: «فشار آب بر دنیای عجیب دلکو» گفت: فرق عمده بین داستاننویسی به سبک هادی تقیزاده و دیگران در این است که داستانهای این نویسنده از «شکار فرشتگان» فصل جدیدی از داستاننویسی به زبان فارسی بود؛ به دلیل گفتگویی که ماهیت و کلیت ادبیات را شکل میدهد. ارتباط بینامتنی که بعضاً وجود دارد بین داستانهای این مجموعه با آثار پیش از خودش کار را بسیار چند بعدیتر از چیزی میکند که در سنت داستاننویسی ما وجود داشته و دارد. زبان و لحن طنزآلود داستانها، یعنی آن جدیت و خشکیای که در آثار اغلب داستاننویسان ما وجود دارد، در آثار «هادی تقیزاده» نیست. تقیزاده همهچیز را سادهتر و با طنز خاصی که در دیگر داستانهای فارسی ندیدهام اجرا میکند و این خیلی خوب است. در واقع ما بهدلیل اینکه در چنین سبک و شیوهای تازهکار هستیم و تازه شروع به نوشتن کردهایم و در این راه بسیار هم پراکنده بودهایم نتوانستهایم سنت یا جریان تاثیرگذاری را ایجاد کنیم؛ حالا این به دلیل ویژگیهای خاصی است که بهلحاظ فرهنگی و زیرساختهای دیگر وجود دارد. داستانهای تقیزاده هم چندان نسبتی با نویسندههای پیش از خود ندارد. کار ایشان بیشتر گفتوگویی است با ادبیات و داستان در جاهای دیگر دنیا. در این داستانها شخصیتهایی میبینیم با رفتارها و عادات آشنا و چیزهایی که بهدلیل سادگی بیش از حد بعضاً مورد بیتوجهی قرار میگیرند. نوع نگاه تقیزاده در داستانها و رمان «گراف گربه» نیز بسیار ساده است و زبان فارغ از تکلف و بسیار سرراست و شستهرفته است. یکی از نکات قوتی که به عقیدهی من هر داستانی باید داشته باشد ارتباط با مخاطب است؛ فارغ از ویژگیهای مخاطب. داستانهای تقیزاده داستانهایی است برای ادبیات و برای تمام مردم دنیا، فارغ از مسائل ریز و جزئی و اقلیمی است که به کار تعین جغرافیاییخاصی میبخشد. داستانها متعلق به سنت جهانی ادبیات است، بخشهایی از زندگی روزمره ما که مردم در هر جای دیگر دنیا نیز چنین ویژگیهایی دارند، چه به لحاظ عادات اجتماعی، شخصیتپردازی، فضاها و مکانهایی که میسازند؛ قابهایی هستند از وضعیتی که از تعین به نقطه خاصی خارج میشود و تبدیل به داستانی شود برای مخاطب در هر جای دیگری که هست.
چهارم؛
در ادامه شهریار وقفیپور، داستاننویس، مترجم و منتقد درباره مجموعهداستان «فشار آب بر دنیای عجیب دلکو» گفت: «نه میخواهم بگویم که این کتاب بدی هست و نه نمیخواهم صحه بگذارم بر اینکه استثنایی است. باید مقدمهای گفته شود چرا که باید روشن شود تصوری که ما داریم از مفهوم داستان کوتاه چه هست و بعد از تعریف مجموعهداستان بگوییم که این مجموعه در ارتباط با ایده داستان کوتاهدر کجا قرار میگیرد. امروز مد شده که همه در مورد مدرنیته میگویند و اینجا هم باز باید در این مورد بگوییم و چرا مجبوریم از مدرنیته بگوییم. چرا که خود مدرن بودن بهمعنای بیجا شدن است. مشخصترین مفهوم مدرنیته این است که جهان نامتناهی شد و یعنی یکی شد. جهان یک است و در عین حال نامتناهی. با نامتناهی شدن جهان بیرون ناممکن میشود. ناممکن بودن بیرون یعنی اینکه استعلا ناممکن میشود. خدا مرده است نیچه یعنی هیچ عنصری خارج از جهان وجود ندارد که بخواهد به آن مشروعیت دهد. چه کاری اخلاقی هست و نیست؟ تا قبل از مدرنیته مشخص بود که چه کاری خوب است و خدای جهان آن را مشخص میکرد. این مسئله در مورد همه چیز حتی هنر صدق میکند و مشخص بود هنر چیست. هنر به جهان ملکوتی وصل میشده است. مثلاً تراژدی مرگ بود در برابر نگاه خداوند. نقاشیهای مثلاً کلیسایی که برای خداوند انجام میشد و الان، بعد از خدا مرده است، آن نگاه وجود ندارد. هایدگر در پاسخ به این سوال که هنر چیست میگوید: هنر بیمکان شده است، یعنی جایی در جهان ندارد، یعنی جایش را گم کرده است. لوکاچ میگوید: رمان حماسهی کسی است که در سودای بازگشت به خانه است. تمام کارهای بشری دنبال این بودند که جایی را پیدا کند. تنها هنری که تا پیش از مدرنیته امکان بهوجود آمدنش بود و به وجود نیامد رمان بود. در واقع تمامی عناصر آن تا قبل از دوران مدرن بوده؛ کاغذ، قلم و… حکایتها بودهاند و اسطورهها. تمامی پیششرطهای مادی آن وجود داشته اما تنها در دوران مدرن است که رمان بهوجود میآید. حالا سوال این است که داستان کوتاه چیست؟ داستان کوتاه ۲۰۰ سال بعد از رمان در قرن ۱۹ به وجود آمده است، با چندین سرچشمه که یکی از این سرچشمهها آمریکایی است که با مجلدات زرد شروع شد و داستانهایی در مورد سرحدات غرب وحشی و جایی که تمدنی در آن نیست. داستان آمریکایی در تقابل با سنت انگلیس به وجود آمده است. مارک تواین بلاهت انگلیسی، سادگی آمریکایی و فرهیختگی فرانسوی را از سرچشمههای داستان کوتاه میداند.
حالا چرا داستان کوتاه پس از رمان به وجود آمده است؟ داستان کوتاه در واقع آن نقطهای است که محال بودن رمان را نشان میدهد؛ یعنی مثل جرقهای که در لحظهای میدرخشد و خاموش میشود و شاید به همین دلیل آن را با عکاسی مشابه میدانند. اما داستان کوتاه با نقاشی پیوند بیشتری دارد. داستانهای وولف را با نقاشیهای امپرسیونیستی مقایسه میکنند یا مثلا یولیسس جویس که میشود گفت با کوبیسم همذاتپنداری میکند که یک شی در آن واحد از چند چشمانداز ترسیم میشود. نقاشی آبستره را میتوان با داستانهای بکت مقایسه کرد. این مقایسهها البته برای نظریهپردازی است.
داستان کوتاه تمثیلی در مورد حکایتی اخلاقی نیست. داستان کوتاه آن لحظهای است که قهرمان تصمیم میگیرد جستوجو را شروع کند. اما چه لحظهای؟ آنجا که تصمیم میگیرد از زندگی روزمره خارج شود. در رمان قهرمان رمان میخواهد ازجادررفتگی را برگرداند سرجایش و داستان کوتاه آن لحظهی تصمیم میشود. با یک امر نامانوس وارد زندگی روزمره میشود و آن را نیز نامانوس میکند. فروید میگوید ناخانگی متضاد خانگی نیست بلکه همان امر آشناست که فراموش شده است. داستان کوتاه هم همان امر نامانوسی را که فراموش شده است میاندازد وسط میدان آشنا و کل آن میدان را نامانوس میکند.
از اینجا میتوانیم وارد این مجموعه داستان شویم که ما با انواعی از فانتزیها در داستانها مواجهیم. امر نامانوس در اینجا نمیتواند امر مانوس را نامانوس کند و همچنان بیرون از این جهان مانوس میماند. شاید همان ادبیات خیالپردازی و گریزپایی که بیرون زندگی میماند و منظور از زندگی در اینجا ادبیات است. داستانها سنت ادبیات را دچار نامانوسی نمیکند و ارتباطی هم با سنت ادبیات فارسی ندارد که نمیتوان از ادبیات جدایش کرد. وقتی ما میگوییم یک جهان داریم و جهان دوم و سوم صرفا توهم و دفاعی است در برابر یک جهان، پس با یک ادبیات هم روبرو هستیم و نه با دو تا. ادبیات در
زبان بهمثابه خود ادبیات رخ میدهد و ما به یک ایده ادبیات روبرویم و باید همان ایده را به انتهای مرزهایش برسانیم. ما ادبیاتی نمیتوانیم داشته باشیم که سر جایش قرار بگیرد چون خود ادبیات اینجاپیدا کردن است.
در این مجموعه داستان مثلا داستان «ماجرای صلح» در مورد یک جنگی است که قرار است بین بچهها اتفاق بیفتد که در نهایت نمیتواند به پروبلماتیک کردن مفهوم جنگ منجر شود، چرا که زیاد از حد غیرجدی است. یا داستان «سازمان پلیسی منتقدین» امکان خوبی میتوانست باشد برای داستان و رمان. اما نمیتواند زندگی را پروبلماتیزه کند که همهچیز بیمعنا شود.
پنجم؛
در ادامه خانم ملاحت نیکی داستان «قناری» را از مجموعه داستان «محراب سانتاماریا» خواند و سعید شریفی ویراستار و نویسنده مجموعهداستان «در ماهی میمیریم» در مورد این مجموعه داستان گفت: برای شروع، فکر میکردم کدام بخش از این مجموعه در ذهن من پررنگتر است. این مجموعه داستان مثل سفرهای است که پهن شده و درونش همهچیز هست. فضاهای متفاوتی در آن هست، از ایران، از لندن، از سانتاماریا. میتوانستم از قصهگویی ایشان حرف بزنم و اینکه لحن را خوب در آوردهاند. داستانها خصلت ایرانی دارند و رنگوبوی ایرانی. میتوانیم رنگ غذاها را ببینیم و فضاهایی را که میسازد لمس کنیم.
نکته دیگری که میشود به آن اشاره کرد تراکم داستانهاست. داستانهای ایشان بهشدت فشرده هستند مثل یک ابر که اگر بازشان کنیم میتواند بسیار گسترده شود. این نشان میدهد که خانم ملاحت نیکی ذهنیت یک رماننویس را دارد. من فکر میکنم که این تراکم را نویسنده از طریق همنشینی ایجاد کرده است. یک داستان را متنهای مختلف شکل میدهند. در داستانها زمان شکسته میشود که داستان را این فشرده میکند و اینکه مکانها کنار هم میآیند و اینکه چند اتفاق کنار هم میافتند. در هر داستان یک داستان پشت آن جریان دارد.
مهمترین خصلت داستانها این است که اتفاقها بر شخصیتها چیرهاند. در داستانهای ایشان اتفاقها شخصیتپردازی شدهاند و این اتفاقها شخصیتها را به خدمت میگیرند تا پیش بروند. مثلا اتفاقی در گذشته افتاده که حل نشده و میآید در زمان دیگری تا معما را حل کند و چیزی به سرانجام نرسیده را به سرانجام برسانند. این باعثمیشود که شخصیتها قرین هم باشند مثلا دختری شبیه مادرش میشود.
مجموعهی ایشان مجموعهی قابلتاملی است. قابلخواندن است و باید خواند و لذت برد. اجازه نمیدهد شما سریع جملهها را بخوانید و رد شوید. باید در مورد هر جمله تامل کرد و بعد سراغ جملهی بعدی رفت و در نهایت داستان در میان این سمفونیها و صداها خود را آشکار میکند.