پاسخ قزوه به خانه شاعران:
عذر میخواهم؛ از دهانم پرید
سخنی بود که از دهانم پرید و بحثعوض کردن زنان و خانههایشان را ناخواسته و از سر ناراحتی بر زبان راندم. من این تکه از سخنم را پس میگیرم.
ایلنا: علیرضا قزوه که در مراسم بزرگداشت زندهیاد خلیل عمرانی اتهامات متعددی را متوجه خانهی شاعران و اعضای هیات مدیرهی این انجمن کرده بود، بعد از رسانهای شدن متن نشست خبری خانهی شاعران و پاسخ اعضای این مرکز فرهنگی؛ نامهای را رسانهای کرد و در آن افشین علاء، ساعد باقری و سهیل محمودی را مخاطب گرفت.
وی در این نامه اگرچه بابت برخی از سخنانی که به گفتهی خود از سر ناراحتی، از دهانش پریده بود، عذرخواهی کرده اما اتهامات جدیدی را نیز به اتهامات سابق افزوده است.
به گزارش ایلنا؛ متن این نامه به شرح زیر است:
" نمیدانم یادتان هست یا نه که اساسنامهی خانهی شاعران را من و یک نفر دیگر نوشتیم در خانهی مشفق کاشانی در حدود شاید پانزده بیست سال قبل. نیتمان نیت خیری بود که کاری کنیم برای شاعران انقلاب بخصوص آنان که مشکلات مالی دارند و نمیتوانند کتابشان را حتی چاپ کنند. بسیاریشان سرپناهی ندارند و شغل و بیمهای نیز هم. آن وعدهها تا هنوز جامه عمل نپوشیده و خانهی شاعران ایران همان طور که خودتان و دیگران هم میدانید در اصل تعلق خاطری به مشکلات شاعران ندارد و در راستای برطرف کردن مشکلات صنفی شاعران گام برنمیدارد.
در جریان انتخابات سال ۸۸ هم عملا این خانه مشارکتی جدی در جریانات سیاسی روز داشت و عملا به دفاع و شعرگفتن برای جریان راه سبز تبدیل شد در صورتی که این خانه آمده بود تا مشکلات معیشتی شاعران را حل کند. در همان سالهایی که بنده مسئولیت کانونهای ادبی فرهنگسراهای تهران را در زمان تصدی جناب آقای زم برعهده داشتم چند بار شخص آقای زم به من گفت برو و این خانه را بگیر و با حضور دیگر شاعران اداره کن که من به خاطر حضور شخص قیصر و برخی از شما بزرگواران هرگز به این سخن ایشان جامه عمل نپوشاندم اما همان طور که میدانید با رفتن قیصر هیچ اتفاق تازهای در انجمن نیفتاد. حتی جناب محمدرضا عبدالملکیان هم به دلیل بسته بودن دایرهی فعالیتتان و عدم انتخابات آزاد خود را ماه هاست که از شما کنار کشیده و دیگر به خانه شاعران نمیآید. افرادی را هم که شما مدنظر دارید به حلقهی کوچک مدیریتی خود اضافه کنید اکثرشان افرادی پیر و بیتحرک و به دور از ماجرای مشکلات شاعران هستند و برخیشان کسانی هستند که بیش از دو دهه است که اصلا شعری نگفتهاند و کتابی منتشر نکردهاند. به عنوان یک شاعری که در متن جامعه زندگی میکنم و با شاعران بسیاری ارتباط دارم هر روز بسیاری از شاعران جوان جویای کار و دارای مشکلات بسیار به سراغم میآیند و حواله کردن آنان به خانه شاعران و انجمن شاعران ایران هم صدالبته کار بیهودهای ست زیرا که بارها آنها را به شمایان حواله دادهام و هرگز پاسخی و حتی همدلی نیز دریافت نکردهاند. کاش یک بار در همهی این سالها تلفنی هم به من میزدید و دعوتی میکردید و میگفتید بیاییم ساعتی کنار هم بنشینیم و برای مشکلات بیاندازهی این همه شاعر جوان و پیر و تهرانی و شهرستانی کاری کنیم. سراغ چارهای باشیم. به تنهایی این همه سال بسیاری از مشکلات شاعران را با نامه نوشتن به این و آن و عجز و التماس از این مقام و آن مقام حل کردم در حالی که شما مشغول انتخابات جناح سیاسی این و آن بودید.
در جریان فتنهی سال ۸۸ به تنهایی بیش از ۵۰۰۰ فحش و ناسزا از این و آن خوردم که هنوز همهی آن یادداشتهای پر از لطف و مهر را دارم و خوشوقتم که در میان آنها فرزندان برخی از شما نیز مرا با الفاظ رکیک نواختند.(اگر خواستید بفرمایید اصل فحشها را خصوصی برایتان بفرستم). به هر حال در هفتههای اخیر هم نوازشهای چندی از سوی برخی از شما بزرگواران چه در اخبار خبرگزاریها و چه در نشریه مهرنامه به بنده و حوزه هنری که من مسئول ادبی آن هستم نثار شد و من هم درست در روزی که سالگرد شاعری آزاده و معلمی دردکشیده از نسل بچههای مستضعف انقلاب بود بغضم ترکید و اشارهای به کسانی کردم که در کمال آزادگی و سادگی اتهام شاعر دولتی بودن را نثارشان میکنند. در میان صحبتهایم البته اشارات تربیتی هم به دو یادگار سلمان - رسول و رابعه - داشتم و سخنی گفتم که هر فرزندی باید پدرش را کوچک نکند بخصوص که آن پدر از سرمایهها و از مفاخر شعر انقلاب باشد این را البته با کمال مهربانی و دلسوزی گفتم و یک بار هم نیم ساعتی تلفنی به رسول گفتم و بیشتر گلایهام این بود که مهمانان خارجی مهمان تو و پدرت بودند تو اگر حتی به من فحاشی هم کنی ناراحت نمیشوم اما جلوی چهار تا مهمان خارجی که خیلیشان مسلمان هم نبودند کاش حرمت ایرانی بودن و مسلمان بودنمان را حفظ میکردیم. همین را گفتم و والسلام و اینکه اگر پدر شما احترامی دارد در میان ما به خاطر شاعر انقلاب بودنش است چون ۹۵ درصد شعرهای پدرت سلمان شعر انقلاب است.
همین را شما - سهیل و ساعد - بهانه کردید که وای وای وای و صد وای که امنیت بچههای سلمان به خطر افتاد و الان اصحاب حزب الله میروند در خانهشان و فردا امنیت شغلی ندارند و هزارگونه حرف دیگر. اصلا هم چنین نیست فرزندان سلمان اگر عمویی به نام سهیل و ساعد داشته باشند، مطمئن باشید عموی دیگری هم دارند که از دور مراقبشان است و دغدغهشان را دارد و برایش به اندازه فرزندان خودش عزیزند. گفتم که امنیت شغلی و جانی آن عزیزان با من. شما نگران این هستید که من یک نکتهی اخلاقیثو تربیتی را نگویم. البته من عین عبارت یکی از شاعران را در مورد شما از سر ناراحتی تکرار کردم و این هم در پاسخ مصاحبهی برادرم افشین اعلا بود که نوشته بود: " ما عوض نشدیم آنان عوض شدند!! " کاش تعبیر بهتری از این حرف میکردم و کاش میفهمیدم که این مسئول ادبی مجله تیتر مناقشه برانگیزی را انتخاب کرده که چندان هم مقصود جناب اعلا را نمیرسانده. به هر حال میشد تعبیر بهتری از این سخن داشت و بدا به من که همان سخن دوست شاعرمان را تکرار کردم و سخنی بود که از دهانم پرید و بحثعوض کردن زنان و خانههایشان را ناخواسته و از سر ناراحتی بر زبان راندم. من این تکه از سخنم را پس میگیرم. این حرف حرف من نبود سخنی بود ناسنجیده که برخی از سخنان برحق مرا نیز تحت شعاع قرار داد. شما چه بخواهید و چه نخواهید چه به خاطر شعرها و حرفهایی که در سایتها و فیس بوکها و اینجا و انجا بر ضد من بر زبان راندهاید معذرت بخواهید یا نخواهید من به خاطر این تکه از سخنم از شما سه بزرگوار عذر میخواهم.
دوستان حکایت میکنند که چند سال قبل در شورای موسیقی به گمانم رادیو کسی آمد در حضور اسماعیل امینی و سهیل محمودی و چند نفر دیگر شعری بر ضد من خواند. سهیل به او اعتراض کرد که زود از اینجا برو که نمیخواهم ببینمت. به این میگویند مردانگی و لوطیگری. دوست دیگری میگفت سهیل همین روزها در فیس بوکش شعری از شاعری جوان را بر علیه تو نشر کرده. شعر را به من نشان داد. تاسف خوردم. نه برای آن شاعر و نه برای لوطی سهیل بلکه به خاطر اینکه شعرش بسیار سست بود وای کاش لااقل شعری محکم و قوی میسرود که تشویقش میکردم. در این روزهای اخیر قسمت من سه چهار شعر از نوع نوازش!!! بوده است و دردا و دریغا که همهشان به نوعی سست و شل و ول بودند. کاش لااقل زحمت سرودن یک شعر نوازشگرانه را یکی از بزرگان میکشید.
بگذریم. من در همان مجلس شما را به مناظره دعوت کردم. شما سه نفر یا بیشتر من تک و تنها. اگر هم پذیرفتید من باب تنها نبودن و توازن یکی از دوستان شاعرم - مثلا امیری اسفندقه هم با من باشد. بنشینیم و درد دل کنیم و به اندازهی چندین و چند ساعت با حضور دیگر شاعران و خبرنگاران و یا در خلوت و تنهایی سخن بگوییم و بحثو مناظره کنیم. البته اخرش میماند ماجرای اساسنامه خانه شاعران و مشکلات صنفی شعرا که من از این یکی کوتاه نمیآیم. اگر من و شما دغدغهی بزرگی نداریم و این همه مشکلات را نمیبینیم بیایید محترمانه این خانه چندین و چند میلیاردی را با تمام بودجههایش به کسانی که دغدغههای بزرگتری از من و شما دارند بسپاریم. به این میگویند عمل خداپسندانه. میدانم که پشت گوش نمیاندازید. "