بررسی جایگاه نقد ادبی در ایران؛ / ۳ /
فتحاللهبینیاز: مطبوعات بیشتر به فکر سرگرم کردن مردم هستند
شرایط اجتماعی به کلی ادبیات جدی را از چشم مردم پنهان کرده / فرهنگسراها که با پول مردم ساخته شدهاند، به مالکان اصلیشان برگردانده شوند / وزارت ارشاد و بخش فرهنگی شورای شهرها در احیای این جراید گام بردارند.
ایلنا؛ فتحالله بینیاز: خودشیفتگی مانع نقد سازنده استاز نگاه فتح الله بینیاز(نویسنده و منتقد ادبی) مطبوعات ما به طور جدی و مسؤولانه نقد ادبی را جدی نمیگیرند. میگوید همچنان بار اصلی نقد به عهدهی خود نویسندگان شاعران است.
وی در پاسخ به خبرنگار ایلنا؛ و اینکه «آیا نقش نقد بر ارتقاء سطح آثار ادبی تاثیرگذار بوده یا خیر؟»، گفت: خیلی کمتر از نقد سیاسی و اجتماعی و اقتصادی، چون کمترین سهم ممکنه به لحاظ وسعت و پراکنش فرهنگی به نقد ادبی تحمیل شده است. در کشور ما هم مانند اکثر نقاط جهان، حجم زیادی از نقد ادبی روی دوش نویسندگان و شاعران و مترجمان است. با این تفاوت که اینجا به این منتقدها حق الزحمهای تعلق نمیگیرد. بنابراین ما با عده زیادی نویسنده - منتقد مواجه هستیم که یا کارمند شاغل بخشهای فنی و اداری و پزشکیاند یا مستمری بگیر و بعضا هم ژورنالیست ادبی و چه بسا کارمند دفتری مطبوعات.
این منتقد پیشکسوت ادامه داد: بخشی از عدم تاثیر نقد به روحیه تاریخی ما بر میگردد. خودشیفتگی ما مانع میشود که نقد سازنده دیگران را بپذیریم و آن را خصومت تعبیر میکنیم. ما خواهان تایید مطلق هستیم. اگر کتابمان بیست نقطه قوت دارد و سی نقطه ضعف، توقع داریم هر بیست تای مثبت گفته شود، اما به یکی از سی تا اشاره نشود. با این حال غیرمنصافانه است که این حکم را به صورت کلی به همه نویسندگان تعمیم دهیم.
وی اظهار داشت: نقد سازنده موجب شده است که حالا شماری از نویسندگان، حتی در میانه سالی، متن خود را پیش از چاپ دست این یا آن دوست یا منتقد بدهند و بخواهند که درباره ارتقای کیفی کارشان نظر بدهند. این موضوع شش هفت سالی است که متداول شده است و نشان میدهد که اولین گسست و شکست خود شیفتگی دارد در میان نویسندگان زحمتکش اتفاق میافتد.
بینیاز درمورد بضاعت و ظرفیت مطبوعات و نشریات کشور در انعکاس نقد ادبی خاطرنشان کرد: به تقریب و بدون تعارف مطبوعات ما به طور جدی و مسؤولانه نقد ادبی را جدی نمیگیرند. اگر مسائل سیاسی(اخبار، صرف از نظر صحت و سقم و ارزش آنها) و تحلیلها(صرف نظر از اعتبار آنها) از نظر کمی نمره بیست را به خود اختصاص دهند، نمره نقد ادبی به یک دهم(۱ /) هم نمیرسد. درحالیکه حجم ورزشگاه به ده هم میرسد.
وی ضمن اشاره به پرتیراژترین روزنامههای کشور افزود: کافیست به نُه روزنامه پر تیراژ کشور که در اساس و به طرق مختلف از بودجه عمومی کشور هم استفاده میکنند، نگاه کنید: ایران، اطلاعات، همشهری، جام جم، کیهان، تهران امروز، قدس، جمهوری اسلامی و خراسان. اگر هرکدام از آنها هر سال ۳۰۰ شماره منتشر کنند، ۲۷۰۰ نسخه شماره در هر سال خواهیم داشت. نقد ادبی به کنار، آیا در یک سال ۲۷ مرور علمی – تاکید میکنم مرور مبتنی بر نظریه ادبی – در آنها میبینید؟
وی گفت: در این روزنامهها و سایر روزنامهها، صرف نظر از میزان کمکهای دریافتیشان از ارشاد، اخبار فرهنگی یا «صفحه فرهنگ و ادب و هنر» به اخبار سینما و سریالهای تلویزیونی و مصاحبههای تکراری پرداخته میشود و گاهی هم به تازههای نشر. اگر هم چند مطلب «نقد نما» یا «نقد چهره» چاپ شود، بیشتر یا خصلت حمایت از «دوستان نویسنده» دارد یا پر کردن صفحه و نشان دادن «همراهی با اهالی ادبیات». حال نگاهی بیندازید به روزنامههای معمولی و حتی اقتصادی و مالی و حمل و نقل و صنعتی کشورهای پیشرفته، قضاوت را به عهده خودتان میگذارم.
این منتقد همچنین فقر دانش را یکی دیگر از آسیبهای حوزهی نقد عنوان کرد و خاطرنشان کرد: در کشور ما دو گروه نقد مینویسند. گروه اول کسانی هستند که تحصیلاتی در این عرصه یا عرصههای نزدیک به آن مانند نشانهشناسی و غیره داشتهاند. این گروه به لحاظ کمی چندان بزرگ نیست، خصوصا به این علت که کار تدریس و نبود حق الزحمه نقد، مانع میشوند آنها وقت زیادی را صرف کار نقد در مطبوعات کنند. حجم کار نقد آنها در مطبوعات به زحمت به یک در صد میرسد.
وی ادامه داد: گروه دوم افرادی هستند که به صورت آکادمیک آموزش ندیدهاند. خود این گروه دو دسته است، دسته نخست کسانی هستند که به شکلی جدی نظریههای ادبی را میخوانند و درک شماری از آنها هم تحسین انگیز است. احتمالا آنها نقد نویسندههایی چون یوسا و آتوود و آپدایک را دیدهاند و به ژرفای دانش آنها پی بردهاند. اکثر افراد این دسته نویسنده یا شاعر و مترجم و ویراستارند. نقدهای اینها که به زحمت ده در صد حجم مطالب موسوم به نقد را به خود اختصاص میدهد، معمولا مقبول اهالی ادبیات است و تابع بده و بستان هم نیستند.
وی افزود: دسته دوم کسانی هستتند که آنها هم بیشترشان از نویسندگان، شاعران، مترجمان و ژورنالیسیتهای ادبیاند، و حدود هشتاد و نه درصد مطالب «نقد نما» به قلم آنهاست. آنها اساسا تابع بده وبستان هستند، نه کاری با حوزه نظریه و نقد ادبی دارند و نه تن به ارتقاء کیفی دانستههای خود میدهند. از دانش نقد بیبهرهاند و فقط کمی «اطلاعات» مربوط به نقد دارند و آنها را هم یا به طور شفاهی کسب کردهاند یا از روی مطالب «نقد نما» دیگران یاد گرفتهاند و حداکثر یکی دو کتاب معرفی ترمها و واژه نامهها را تورق کردهاند.
بینیاز اضافه کرد: نوشتار این دسته از افراد معمولا برداشت شخصی است و نه نقد و استدلالشان این است که باید به حضور فعالانهشان در مطبوعات ادامه دهند تا هم خودشان و هم آثارشان جدی گرفته شود. اینکه حق دارند یا ندارند، من در جایگاهی نیستم که قضاوت کنم. اما میدانم که آسیب جدی به نقد در «درجه سوم» از ناحیه همین افراد است.
وی با انتقاد از سیاستهای فرهنگی کلان در کشور گفت: اما آسیب اصلی در «درجه اول» از جانب شرایط اجتماعی وارد میشود که به کلی ادبیات جدی داستانی را از چشم مردم پنهان نگه داشته و جای آن را با سریالهای بره ره و یانگوم و آقا هاشم پرکرده است و در «درجه دوم» از ناحیه مطبوعاتی که بیشتر در اندیشه حفظ خود و سرگرم کردن مردم هستند؛ چه با اخبار کم خطر درباره روابط مالی چند فرد و نهاد و ثروت میلیاردی کسانی که چاپارخانهای را نمیتوانند اداره کنند، و چه دعواهای مربیهای ورزشی یا تهیه کننده و کارگردان فلان فیلم.
وی در پاسخ به این سوال که در مواجهه با مسالهی فقر دانش ادبی در حوزهی نقد چه باید کرد، اظهار داشت: در مصاحبههای قبلی هم گفتهام: در این شرایط تاریخی جامعه به رشته «ادبیات و فلسفه» با گرایشهای مختلف نیاز دارد. از ظرفیت استادهای کشور باید تا حد ممکن استفاده کرد. حتی مثل بیشتر کشورهای اروپا و آمریکای شمالی و لاتین در دانشگاهها کلاس آزاد نقد برقرار کرد تا هر فردی با هر مدرکی که دارد، در آنها شرکت کند.
این منتقد به سیستم مدیریت نهادها و سازمانهای مربوطه انتقاد کرد و افزود: فرهنگسراها که با پول مردم ساخته شدهاند، به مالکان اصلیشان برگردانده شوند و مردم خود مدیران آنها را تعیین کنند و نقد ادبی به یکی از عرصههای مستمر فعالیت آنها تبدیل شود. وقت رسانههای رادیو و تلویزیون فقط به ورزش و طریقه ساخت پلهای فلزی و امکانات این یا آن موبایل اختصاص نیاید و سهمی هم به ادبیات داستانی داده شود تا اگر مردم جشمشان به به یک نقد خورد، برای خواندشان ترغیب شوند.
وی همچنین در رابطه با مطبوعات و جراید نیز گفت: مجلههای ادبی کشور عملا مردهاند و فقط به چند جوان قوی هیکل نیاز هست که گور بزرگی بکنند و حتی شمارههای پیشین را دفن کنند. در حالی آن جراید، عصر پنج شنبه، کلک، کارنامه، نافه، بایا، پایاب، ادبیات داستانی پیام شمال، گیله وا، نگره و غیره نقش تاریخی و مهمی در ارتقاء ادبیات داستانی داشتهاند و جزو گنجینه فرهنگ کشور ما هستند.
بینیاز در پایان وزارت ارشاد و شوراهای شهر را نیز مقصر خواند و افزود: وزارت ارشاد و بخش فرهنگی شورای شهرها بدون هیچ چشم داشتی در احیای این جراید توسط متولیان اصلی آنها گام بردارند و بدانند که در تحلیل نهایی ادبیات داستانی جدی به نفع جامعه است، چون دوستداران این عرصه اولا از سطح آگاهی بیشتری برخورداند ثانیا نه تنها خلافکاری این گروه از مردم کمتر از بخشهای دیگر است، بلکه در عمل رویکردشان توام با شفقت است.