بررسی جایگاه نقد ادبی در ایران؛ / ۱ /
مجتبی گلستانی: به فقر نظریه و گدایی نقد دچاریم
نقد ادبی در کشور ما بسیار مولفمحور و نخبهگرا و مبتنی بر زیباشناسیگرایی است، نقدهایی که سراسر مبتنی بر داوریهای ارزشی بیمعیارند.
ایلنا: مجتبی گلستانی(منتقد ادبی) معتقد است؛ آنچه ما در کشورمان به عنوان نقد ادبی میشناسیم، عموما از پشتوانههای نظری و تئوریک دور است و به همین دلیل این مفهوم دچار تناقضات و آسیبهای فراوانیست.
وی در توضیح این باور به خبرنگار ایلنا گفت: من مشکل اساسی نقد ادبی را در ایران، «فقر نظریه و گدایی نقد» مینامم و برخلاف بسیاری که موضعی تدافعی دارند و معتقدند نقد ادبیِ مبتنی بر نظریهی ادبی، محدود کردن متون به چهارچوبها و قالبهاست، معتقدم که نظریه افق رهاییبخش نقد را گسترش میدهد.
وی ادامه داد: با اینهمه، ذات نظریه به قول جاناتان کالر، اساساً رعبآور است زیرا همه چیز را در هم میریزد و ذهنیتی که از نظریه رویگردان و گریزان است، آن ذهنیت درخودماندهی وحشتزدهای است که توان مقابله با پیشفرضهای درونیشدهاش را ندارد. مگر ممکن است که بدون کاربرد و آگاهی از نظریه و فلسفه، نقد ادبی نوشت؟ این همان پرسشی است که مجادلهی دامنهدار فرانک ریموند لیویس و رنه ولک را شکل داده بود.
گلستانی خاطرنشان کرد: فارغ از نتایج وحشتناکی که نقدِ بینظریهی نخبهگرا برای ادبیات و فرهنگ به بار میآورد، میخواهم بپرسم که آیا همین گزاره که «برای نقد ادبی به نظریه و فلسفه نیازی نیست»، نوعی نظریهپردازی دربارهی ادبیات و نقد نیست؟ خودِ لیویس که همواره بر تباین نقد و فلسفه تاکید میکرد و نقد خود را نقد عملی و تجربی و غیرنظری میخواند، آثاری را بر جای گذاشت که مشحون از چنین تناقضهایی است. با توجه به چنین تناقضی که با ردّ نظریه بهوجود میآید، و با توجه به چرخشی که با کاربست نظریه در نوع پرسشگری ما ایجاد میشود، میخواهم بگویم که نقد ادبی در ایران محتاج نظریه است و بس.
این منتقد فعال در پاسخ به این سوال که " آیا نقد ادبی در سالهای اخیر، توانسته تاثیر مثبتی بر ارتقاء سطح کیفی آثار داشته باشد یا خیر؟ "، گفت: در این باره کمی تردید دارم زیرا معتقدم که چنین نگاهی، قدری گسترهی نقد و نظریه را محدود میکند. این نکته را در پرسش قبل تا حدودی طرح کردم. میخواهم نه تنها ارتقای سطح کیفی آثار ادبی، که نوعی بینش فرهنگی عمیقتر را جستوجو کنم.
وی افزود: نظریه، به تعبیر جاناتان کالر، «چونوچرا در عقل سلیم» است. عقل سلیم چیست؟ همان چیزی که در زبان انگلیسی به آن common sense میگویند و در متون فلسفی و نظری موجود در زبان فارسی به تعبیرهای گوناگون ترجمه شده است، مثلاً درک عام، عقل سلیم، حسّ عام، عقل مشترک، فهم متعارف، عرف عام، و شعور معمول و تعابیری از این دست. عقل سلیم آن چیزی است که عموماً دربارهی آن اشتراک نظر وجود دارد، همان فهم طبیعی و متعارف مردم در باب یک موضوع.
این منتقد ادبی ادامه داد: ما در زندگی روزمرهی خود به باورها و گزارههایی اشاره میکنیم که درست و تردیدناپذیر میانگاریم و با ارجاع به آنها میکوشیم از برخی تناقضات پرهیز کنیم. نظریه در همین لحظات است که وارد میدان میشود. نظریه منتقد سرسخت تصورات متداول است. در نظریه و نقد ادبی معاصر امور مالوف و متعارف سرسختانه واکاوی و واسازی میشوند تا چند چیز در مورد متن ادبی اتفاق بیفتد: راززدایی و تقدسزدایی از سهگانهی متن و مولف و خواننده.
وی ضمن بیان این مطلب که " نظریهی ادبی معاصر در تقابل با عقل سلیم و هر چیز متداول و متعارفی که از نظریههای ادبی و فرهنگی به ارثرسیده باشد، شکل گرفته است " اظهار داشت: نظریه نقد عقل سلیم است، یعنی نقد مفاهیمی که طبیعی تلقّی میشوند و مردم غالباً در وجود آنها شکّ و تردیدی روا نمیدارند. با این مقدمهی طولانی میخواهم وظیفهی نقد ادبیِ مبتنی بر نظریه را از نو تعریف کنیم: نظریه و نقد ادبی معاصر با هرگونه سلطه به مخالفت برمیخیزد و در برابر هرگونه تفسیر غایی و نهایی از ادبیّات و متن میایستد. اینگونه مخالفتها و ایستادگیها، تعریفهای تازهای را از ادبیات و معنا و متن و مولف و خواننده و تجربه و امثال اینها در پی میآورند. آیا نقد ادبی در ایران آن خصلت رهاییبخش را داشته است که تلقی ما را دربارهی جهان و معنا و متن و ادبیات دگرگون کند؟ پاسخ، بیتردید، منفی است.
وی همچنین درمورد وضعیت مطبوعات در انعکاس نقدهای ادبی و میزان تاثییرگذاری آنها گفت: بحران نقد ادبی در ایران در یک دههی اخیر در همین مطبوعات شکل گرفته و به اوج رسیده است. مرز نقد ادبی و مرورنویسی تقریباً از میان برداشته شده است. باندبازیها و جناحبندیهای ادبی و غیرادبی رواج یافته است. منافع برخی گروهها و ناشران را به این رفتارها اضافه کنید و سپس عملکرد جایزههای ادبی را نیز در کنار این رفتارها قرار دهید، آنگاه میبینید که آنچه در این میانه تباه شده است، ادبیات و نقد ادبی و اساساً کار و پژوهش علمی است. نقد ۱۰۰۰کلمهای مطبوعاتی کدام درد ادبیات را درمان میکند؟ مطالب ۱۰۰۰کلمهای در سراسر دنیا مرورنویسیهایی هستند که کتاب را به مخاطبان علاقهمند معرفی میکنند. در کشور ما نیاز فراوانی به نشریات تخصصی نقد است، نقد در همهی زمینهها.
گلستانی در آسیبشناسی موقعیت نقد ادبی در کشورمان توضیح داد: اصطلاح «نظریهی ادبی» یا Literary Theory نخست در دهههای ۱۹۶۰ و ۱۹۷۰ میلادی مورد توجّه گسترده قرار گرفت. پیشتر، عموم نویسندگان و منتقدان و استادان ادبیّات بههنگام خوانش متون ادبی، تنها در باب ژانرهای ادبی نظیر تراژدی و رمان یا «نیّت مؤلّف» و «معنای متن» سخن میگفتند. بنابراین زمینهی تاریخی متن و پیشزمینهی زندگی یا اندیشهی مؤلّف تمام آن چیزی بود که نقد ادبی مینامیدند.
وی افزود: در کنار اینگونه «نقد عملیِ» رایج، برخی مقولهها و مباحثصرف ادبی چون صنایع ادبی(استعاره و تشبیه و…) نیز بررسی میشد. منتقدان ادبی، عموماً، دلالتها و مضمونهای متون را تنها با اینگونه شگردها میکاویدند؛ ازاینرو، هیچگاه مفهوم متن ادبی را به پرسش نمیکشیدند زیرا معیارهای خوانش و نقد متون ادبی را پیشاپیش معیّن و مسلّم میگرفتند و چندان لزومی نیز به بازنگری و تردید در این معیارها نمیدیدند. نظریهی ادبی، گرایش به ساختارشکنی بود و جریانهایی شکل گرفتند که در برابر آن دسته از روایتهای نخبهگرا و کهنه و منسوخ که بر محیطهای فرهنگی یا دانشگاهی تسلّط داشت، مقاومت کردند.
این منتقد خاطرنشان کرد: بنابراین لزوم توجّه به نظریه در باب ادبیّات از چنین نیازی سرچشمه میگرفت. نقد ادبی در کشور ما بسیار مولفمحور و نخبهگرا و مبتنی بر زیباشناسیگرایی است، نقدهایی که سراسر مبتنی بر داوریهای ارزشی بیمعیارند. نقدهای دانشگاهی از یکسو، بسیار متفرعنانه و ملانقطیاند و از سوی دیگر، نویسندگان بهشدت دچار فقر نظریهاند. آن گفتوگوی مستمر متون ادبی و نقد ادبی هنوز شکل نگرفته است و نهایتاً نقد ادبی در همان سطح توجه به صنایع ادبی و مضمونها وامانده است.