در نشست بررسی اعترافات امبرتو اکو بررسی شد:
چرا ما نویسندهای در سطح اکو نداریم؟
چرا در ایران نویسنده، فیلمساز، شاعر و به طور کلی هنرمندی در حد اکو ظهور نمیکند؟ / یک نویسند باید مانند یک فعله، ابزار نوشتن را دست بگیرد و بیوقفه کار کند زیرا رمان در لحظه شکل نمیگیرد.
ایلنا؛ نشست نقد و بررسی کتاب " اعترافات یک رماننویس جوان " نوشتهی امبرتو اکو، عصر دیروز(سهشنبه ۱۴ آبانماه) با حضور مصطفی مستور، محمدحسن شهسواری و مجتبیویسی(مترجم کتاب) در شهرکتاب برگزار شد.
* نثر شوخطبعانه و ارجاعها مکرر
به گزارش خبرنگار ایلنا؛ مجتبی ویسی در بخش نخست از این نشست، درمورد اکو و کتابی که از آن ترجمه و منتشر کرده است، گفت: طرح مباحثعلمی و منطقی، دقت علمی، نثر شوخطبعانه و ارجاعها مکرر به متون مختلف که نشانهی دانش گستردهی نویسنده است، از ویژگیهای کتاب " اعترافات یک نویسندهی جوان " است. بنابراین متوجه میشویم که این اعترافات و شفافسازیها، حاوی پیچیدگیهایی نیز هست.
وی ادامه داد: کتاب اکو شامل چهار فصل است که هر کدام ویژگیهای خاص خودشان را دارند. ابتدا توضیحاتم را از فصل آخر کتاب، یعنی " فهرستهای من " شروع کنم زیرا به نظر من مبحثجالب توجهیست که اکو آن را تئوریزه کند. به زعم او فهرستبندی عملیست که انسان در حوزههای مختلف به کار میبرد؛ مثل دعاهای دستهجمعی، دفترچه تلفن، کاتالوگها و…
ویسی درمورد این فصل توشیح داد: او قائل به دو نوع فهرست است؛ اولی فهرستهای عملی نظیر لیست خرید روزانه، منو رستوران و… که کارکردی ارجاعی دارند و دومی فهرست ادبی، شاعرانه یا زیبایی شناختی وجود دارد که بنابه عقیدهی اکو، فهرستهای باز عنوان میشوند و اشاره به نامحدود بودن اشخاص، پدیدهها و رخدادها دارد. او در روشن کردن مفهوم فهرست بندیها مثالهایی را از متون قدیمی و مقدس میآورد. به زعم اکو مولفان به دو دلیل فهرست ترتیب میبینند؛ اول در شرایطی که دایرهی مقولات آن فهرست به قدری گسترده است که مولف نمیتواند آن را پوشش بدهد یا شیفتهی آواهایی میشود که از کلمات برمیآید. در نهایت اکو میگوید استفاده از فهرستبندی راهیست برای مفهوم بینهایت و بر هم زدن توازن موجود؛ همچنین برای بازتعریف جهان با چیدمان جدید ساختارها و نظامها و برقرار کردن روابط تاطه بین اجزای هستی.
ویسی گفت: در فصل سوم کتاب که " ملاحظاتی چند درباب شخصیتهای داستانی " است، تلاش اکو در راستای تبیین این مساله است که شخصیتهای داستانی چگونه حضوری واقعی برای ما پیدا میکنند. یعنی زیستآنها با زیست روزمرهی ما چطور گره میخورد و چرا ما با آنها مثل آدمهای واقعی برخورد میکنیم.
وی افزود: یکی از پرسشهای اکو این است که چرا بعد از انتشار کتابی از گوته، بسیاری از مخاطبان جوان به تبعیت از شخصیت اول داستان، دست به خودکشی میزنند؟ یا چگونه است که مردم از شنیدن خبر مرگ میلیونها انسان از گرسنگی، تنها اندکی اندوهگین میشوند اما از مرگ آناکارنینا(شخصیت رمان تولستوی) غم سراپای وجودشان را دربرمیگیرد؟ چرا ما در غم و اندوه کسی شریک میشویم که میدانیم اصلا وجود نداشته است.
این مترجم اضافه کرد: در ادامه سعی میکند با استدلالهای منطقی این سوالها را پاسخ دهد. رویکرد اکو در این بخش نشانه شناسانهاست نه هستی شناسانه، از اینجا شروع میکند که در هنگام خواند یک داستان، به توافقی ضمنی با نویسنده میرسیم؛ آنچنان که او وانمود میکند حقیقت را عنوان میکند و از ما میخواهد که وانمود کنیم حرفهای او را جدی گرفتهایم. هر نویسندهای با چنین رویکردی جهان داستانی خود را طراحی میکند.
وی گفت: البته اکو اشاره میکند که همیشه بین این دو دنیا تفاوتهای اساسی وجود ندارد و گاه اشتراکاتی از واقعیت نیز در داستانها نقش دارند. به قول اکو: جهان داستان، جهان کوچکیست که همهچیزش شبیه جهان ماست به جز اشکال تغییریافتهای که در متن مورد اشاره قرار گرفته است.
ویسی اظهار داشت: این نویسنده در مورد شخصیتهای داستانی بر این باور است که آنها در متن روایی به شدت محدود میشوند و فقط ویژگیهایی ذکر میشود که به کار هویت سازی بیاید. بنابراین شخصیتهای داستانی را بهتر از آدمهای واقعی میتوان شناخت.
وی گفت: فصل دوم نیز " مولف، متن و تاویل گران " است که اکو در این فصل به همین سه عنصر تاکید دارد و ارتباط بین آنها. او در جایی میگوید متن وسیلهای است برای استخراج تاویل ولی مخاطب نباید صرفا از سر هوا و هوس به تاویل بپردازد. بلکه باید اطمینان حاصل کند که متن مورد نظر فقط یک نوع قرائت را مجاز میداند. به نظر او متن حاصل گلچین کردن کلمات از میان احتمالات متعدد یک نظام زبانی است، کسی که به نگارش متنی میپردازد، خود به خود دامنهی گزینهها را کاهش میدهد؛ یعنی متن احتمال وقوع برخی تاویلها را نیز کاهش میدهد.
* ما در داستانهامان از فقر تفکر و فلسفه درنج میبریم
در ادامهی این مراسم مصطفی مستور(نویسنده) در مورد اعترافات اکو توضیح داد: اکو در این کتاب اعترافات، جملهی متناقض نمایی دارد که البته نمونهاش را در آثار دیگرش نیز میتوان یافت. این جمله این است که: " شاعران خوب، شاعرانی هستند که در ۱۸ سالگی شعرهاشان را میسوزانند و شاعران بد، شاعرانی هستند که تا آخر عمر شعر میگویند. " به گمان من این جمله درمورد داستان هم صدق میکند و در واقع دارد به شکل تلویحی به ما میگوید که شاعر و نویسندهی خوب، کمیاب و دیریاب است.
وی افزود: به نظر من در ایران، به دلیل فقر اندیشهای که در کل حوزههی هنر و خصوصا در حوزهی داستاننویسی وجود دارد، این صحبت اکو باید با تاکید بیشتری مورد توجه مخاطبان قرار بگیرد. شاید پرداختن به این مساله به زمان دیگری نیاز داشته باشد اما واقعیت این است که کلیهی آثار هنری، سینمایی و ادبی ما به نداشتن پشتوانههای فکری دچار هستند و ما هنوز هم گویا دورههای تجربی خود را پشت سر نگذاشتهایم.
مستور ادامه داد: سوال اصلی این است که چرا نویسندهای در سطح اکو، به وجود میآید؟ سخن گفتن درمورد اکو، به نوعی سخن گفتن درمورد اندیشیدن و ژرفنگری در حوزهی ادبیات است. او در پاسخ به سوالی گفته است من در تمام عمرم به مباحثفلسفی و اخلاق پرداختهام. بنابراین وقتی آثار فلسفی، داستانی و… او را میخوانیم گویا با یکدیگر در نگرش وابستگی دارند.
این نویسنده اظهار داشت: اعترافات اکو در این کتاب، مجموعه سخنرانیهاییست که در سال ۲۰۰۸ در دانشگاه عنوان کرده و به اندازهی رمانهایش پیچیده و دشوار نوشته شدهاند. من در ادامه بیشتر به بخش سوم این کتاب که همانا شخصیتهای داستانی است توجه میکنم. سوالی در ابتدای این فصل از سوی اکو مطرح شده درمورد آناکارنینا و تاثیر مرگش بر مخاطبان در مقابل مرگ میلیونها انسان گرسنه در سراسر جهان؛ که در پایان صحبتهایم پاسخ این سوال را میدهم.
وی با اشاره به اعترافات اکو در این کتاب گفت: اکو در اعتراف اولش میگوید " من ازجمله نویسندگان بدی نیستم که تنها برای خودشان مینویسند. تنها چیزی که نویسنده برای خودش مینویسد، لیست خریدش است. " او معتقد است که ادبیات دوسویه است و ما اگر چیزی مینویسیم برای مخاطب مینویسیم. در اعتراف دیگری به بحثتاویل میپردازد و میگوید کسانی را دیده که آثار او را به گونهای تاویل کردهاند که اساسا در ذهن او نبوده! یعنی برداشتهای متناقضی از آثار او شده که نویسنده قصدی در آن نداشته. وی این سوال مطرح میشود که آیا مخاطب میتواند هر تاویلی از متن داشته باشد؟ آیا به تعبیر خودش، مخاطب حق دارد اثر را مصرف کند؟
وی ادامه داد: معیاری که اکو برای مخاطب معیار خود وضع میکند این است که یک متن، دستگاهی نوشتاری است که باید به مخاطب معیار خودش اجازهی تخیل بدهد تا در محدودههای متن بتواند خیالپردازی و برداشت کند، البته نه خارج از چهارچوبهای متن. به عبارت دیگر او میگوید تاویل ما از بخشی از کتاب، نباید در حدی باشد که بخشهای دیگر کتاب را انکار کند.
مستوری اضافه کرد: در اعتراف دیگری اکو میگوید که نویسندهای پست مدرن است با دو خصوصیت که عبارتاند از استفاده از فراروایت و بینامتنیت. تعبری او از فراروایت این است که در بخشهایی از رمان روی نویسنده به خواننده است؛ یعنی از افقهای داستان فاصله میگیرد و مستقیما با مخاطب خود ارتباط برقرار میکند. تعبیر او از بینامتنیت هم این است که در آثارش به متون گذشته و کهن اشارات متعددی اشاره و ارجاع میشود؛ تا جایی که به او انتقاد میکنند که میخواهد دانش و آگاهی خود را به رخ مخاطبان خود بکشد.
وی ادامه داد: اعتراف چهارم اکو که البته در میان نویسندگان ایرانی جایش خالی است، تحقیقات میدانی وسیع قبل از نوشتن داستان است. او گاهی آنقدر به جزئیات میپردازد که معماری داستاناش را به شکل شماتیک طراحی میکند تا جهان داستانیاش –حداقل برای خودش به عنوان نویسنده - جهان کاملی باشد؛ ولو این جهان به طور کامل برای نویسنده تبیین نشود. در این زمینه مثال خواب را مطرح میکند؛ با این توضیح که ما وقتی خواب میبینیم، تمام اجزا و روابط را که در جهان بیرونی منطقی نیستند، میپذیریم و تعجب نمیکنیم. بنابراین وقتی داریم رمانی را میخوانیم، گویی به طور خودآگاهانهای در خواب فرو میرویم و تمام اجزا و عناصر داستان را باید درک کنیم و بپذیریم. از این منظر آثار اکو همگی به یک خواب بزرگ تشبیه میشوند که در دنیای واقعی قابل پذیرش نیستند.
این نویسنه اظهار داشت: اما درمورد آن پرسش ابتدایی باید بگویم این پرسش، پرسش جدیدی نیست، هرچند پاسخ اکو پاسخ جالبیست. او معتقد است داستانها، جهانهای ناقصی هستند، جهانی که نمیشود روی آن کنترل کامل داشت و اتفاقات از دست شخصیتها خارج است. هرچقدر هم که مخاطب با شخصیتها احساس نزدیکی کند و دلش نخواهد که اتفاقی در داستان رخ بدهد، این اتفاق میافتد. مثلا در داستان جنایت و مکافات، مخاطب دلش نمیخواهد که راسکلنیکوف از کشتن آن پیرزن پرهیز کند، یا در مسخ کافکا دوست دارد که شخصیت اصلی به همان جوان رعنا تبدیل شود و… اما چرا این اتفاقها رخ نمیدهند؟ زیرا شخصیتها اسیر شرایط محتوم داستان هستند و ما چرا با آنها همدردی میکنیم؟ زیرا ما در زندگی خودمان هم دچار تقدیرهایی هستیم که نمیتوانیم از آنها خلاص شویم.
وی با انتقاد به نارساییهایی که در آثار ادبی و هنری داخلی وجود دارد گفت: اکو یک فیلسوف است و جهان را از منظر فلسفه نگاه میکند. اما اینکه میگویم ما در داستانهامان از فقر تفکر و فلسفه درنج میبریم به آن معنی نیست که چرا رمانهای فلسفی نمینویسیم؛ بلکه منظور این است که دریافتهای نو و عمیقیست که هر کس به شکل فردی میتواند تجربه کند و با دیگران درمیان بگذارد. گویی همه داریم از روی دست هم مینویسم؛ داستانها تکراری، فیلمهای تکراری، شخصیتها تکراری هستند! بنابراین این سوال همچنون باقیست که چرا در ایران نویسنده، فیلمساز، شاعر و به طور کلی هنرمندی در حد اکو ظهور نمیکند؟ این مساله باید مورد بررسی قرار بگیرد تا دریابیم چرا آثار ایرانی به لحاظ کمی پیشرفت میکنند اما به لحاظ کیفی نه!
* ادبیات ما دچار جوانمرگیست
در بخش پایانی این مراسم نیز محمدحسن شهسواری(نویسنده و منتقد ادبی) با اشاره به جایگاه اکو و نویسندگانی در سطح و اندازهی او توضیح داد: رسیدن به یک نویسنده در حد و اندازهی امبرتو اکو، یک روزه و یک شبه محقق نمیشود. اکو در ابتدای این کتاب - که در سن ۷۸ سالگی نوشتهاست - میگوید من ۲۸ سال است مینویسم و تا به امروز ۵ رمان نوشتهام. جالب است که خود را همچنان یک نویسندهی جوان میداند که البته در آن فرهنگ هم این تعریف صادق است زیرا داشتن ۵ رمان برای یک نویسنده بیانگر کارنامهی چندان پر و پیمانی نیست.
وی افزود: سوالی که پیش میآید این است که مگر ما چند نویسنده داریم که ۲۸ سال نویسندگی کرده باشند و ۵ رمان هم داشته باشند؟ اینجاست که مسالهی جوانمرگی مطرح میشود که هوشنگ گلشیری در سال ۵۶ در شبهای گوته در سخنرانی خود این مساله را مورد بحثقرار میدهد. در آن بحثمقدمهی مفصل و تاریخی و دقیق دارد که به تمام نویسندگان تا آن زمان آثار مهم خود را پیش از ۳۰ سالگی نوشتهاند و بعد از آن یا واقعا و یا به لحاظ ذهنی جوانمرگ شدهاند.
شهسواری با اشاره به سخنرانی هوشنگ گلشیری راجع به مسالهی جوانمرگی ادامه داد: طبق بررسیها و تحقیقات صورت گرفته، تقریبا تمام نویسندگان مطرح آثار برجستهی خود را در سن ۴۰ تا ۵۰ سالگی نوشتهاند. در توصیف این وضعیت؛ طبیعی است که ما نویسندهای در حد و اندازههای امبرتو اکو نداشتهایم. اتفاقا گلشیری برای این مساله ۶ دلیل میآورد که بعداز گذشت این همه سال متاسفانه هنوز تغییری در این دلایل به وجود نیامده. دلایل جوانمرگی از منظر گلشیری عبارت است از تکرار مسائل و دغدغههای قانونمندی مشروطه، یعنی همچنان درگیر همان مباحثهستیم و از آن فراتر نرفتهایم.
این نویسنده افزود: دلیل دیگر، عدم تداوم فرهنگی است. با این مفهوم که ما چه در حوزهی سیاست چه در هنر استمرار فرهنگی نداشتهایم، برای مثال مهترین آثار نیما در سال ۱۳۰۱ و مهترین آثار جمالزاده در سال ۱۳۰۰ ارایه شدهاند و سپس این دو، ۲۰ سال در انزوا بودهاند. کم انسانهایی مانند نیما وجود دارند که پس از ۲۰ سال انزوا، آثار بهتری را ارایه میدهند و عمده آثار مانند آثار جمالزاده میشوند.
وی گفت: رابطه نویسندگان و ممیزان(منظور دستگاه سانسور آن زمان است که اتفاقا امروز هم وجود دارد) دلیل دیگری بر جوانمرگی از منظر گلشیری است. در این بحثگفته میشود که ادبیاتی که دست مردم میرسد در حد سطح فهم ممیز از ادبیات است و همیشه یک واسطه وجود دارد. پس ما مجبور میشویم که پیوسته متن را پیچیدهتر کنیم و آن را با هوشیاری بیان میکنیم و این مساله باعثمیشود که عده کمی این نوع از ادبیات را درک کنند. مساله چهارم تفننی بودن مترجم است. در دورهای که هوشنگ گلشیری از آن صحبت میکند، این مساله وجود داشته و در این دوره به صورت وسیعتری وجود دارد. زیرا به خاطر مسایل مالی، نویسنده مجبور است ترجمه و تدریس کند و در عین حال نیز کارمند باشد و به صورت نویسندگی به امری متوالی برایشان حاصل نمیشود.
شهسواری اظهار داشت: تفننی بودن نویسندگان(به دلیل عدم امکان درآمد اقتصادی از نوشتن) یکی دیگر از این دلایل است و همچنین مهاجرت و کوچهای اجباری(که البته در این زمینه پیشرفتهایی داشتهایم و نویسندگانی مانند قاسمی و مرادی، امروز نویسندگان مهاجر موفقی هستند) و آخرین دلیل؛ غلبه ترجمه بر تالیف است؛ با این مضمون که ما همچنان مصرف کننده فرهنگ هستیم.
وی در ادامه و با طرح این سوال که چطور میشود از این وضعیت خارج شد، اظهار داشت: هیچ نویسندهی بزرگی در طول تاریخ نبوده است که آثارش توسط مخاطبان زیادی خوانده نشده باشد. اما در کشور ما اگر کتابی با اقبال زیاد مخاطبان روبرو شود، در محافل نقد ادبی مورد تمسخر و تحقیر قرار میگیرد.
وی با انتقاد به نویسندگان ایرانی فزود: ما باید از امبرتو اکو یاد بگیریم که برای نوشتن تلاش کنیم. ۹۰ درصد از نبوغ، تلاش است و ۱۰ درصد از آن الهام! اکو الهام را رد میکند و میگوید این واژه، یک واژه پلید است که نویسندگان از آن برای هنرمند خواند خود استفاده کردهاند. از نظر او یک نویسند باید ماند یک فعله، ابزار نوشتن را دست بگیرد و بیوقفه کار کند زیرا رمان در لحظه شکل نمیگیرد.