تمام آنچه باید درباره یک نمایش بدانید؛
دست نوشت بهرام بیضایی بر «گُزارشِ اَرداویراف» منتشر شد
دَر «گُزارشِ اَرداویراف» کوشیدَم، آیینها و باوَرها و رَفتار و مَنِشِ مَردُمِ کُهَن از چشمِ خُودِ آنها - و با معنای آن روزیِ آنها - دیده شَوَد.
بهرام بیضایی، پژوهشگر، نمایشنامهنویس و کارگردان صاحبنام کشور که اثر جدید خود «گزارش ارداویراف» را در دانشگاه استنفورد ایالات متحده اجرا میکند؛ با ارسال دستنوشتهای اطلاعات کاملی درباره نمایشنامه، اجراگران حاضر در این اثر همچنین حامیان روی صحنه رفتن نمایش را در اختیار علاقهمندان ایرانی گذاشت.
به گزارش خبرنگار ایلنا، بهرام بیضایی در یادداشت ارسالی به آنچه علاقهمند ایرانیِ پیگیر فعالیتهای هنری و پژوهشی این هنرمند نیاز دارد؛ پاسخ کامل میدهد. این کارگردان صاحبسبک همچنین از قصد خود برای انتشار «گُزارِشِ اَرداویراف» خبر داد.
در یادداشت نِویسنده و کارگردان «گزارش ارداویراف» چنین میخوانیم:
بَر اَرداویراف چه گُذَشت!
شادرَوان اَدیب بیضایی کاشانی - عَمِّ شاعر و نادیدهاَم - دَفترچهی شعرِ طنزی به نامِ خوابْنامه داشت که مُنتَشر شُده؛ و دَر آن شاعر دَر خواب به آن جهان میرَفت و دَر شلوغیِ آن عالَمِ سَرگَشتگی بَرخی هَمشَهریانِ ناتُوی خُود را میدید دَر کارِ بَرداشتَن کُلاه از سَرِ هَم! و پِدَرِ شاعرَم که کارمَندِ ادارهی کُلِّ ثبتِ اَسناد و املاک بود، دَفترچهی نثرِ طنزی داشت بِه نامِ ثبتِ عالَمِ آخِرَت که منتشر نَشُده؛ دَربارهی کارمَندِ دولتی که اَسناد پهنهی جهانِ دیگر مینِوشت؛ و زَمینهای بِهشت را بِه نامِ اولیا و زمینهای دوزَخ را به نام اَشقیا سَند میزَد!
از هَمهی گَشتنامههای جهانگردان، گَشتِ آن جهان پیشینهی کُهَنتَری دارد؛ دَر اساطیر کُهَن ایشتَر به جهان زیرین میرَفت برای بازآوَردَنِ دُموزی؛ گیلگَمِش به مَرز دُو جهان میرَفت پِیِ دیدَنِ انکیدو و پُرسیدَنِ رازِ جهانِ مَرگ؛ ئورفِه به مَرگِستان میرَفت تا ئوریدیس را بازآوَرَد، و نیز دِمِتِر میرَفت به بازآوَردَنِ دُختَرَش کُر! در چین و هند نیز برای دانِستَن سَرنِوشتِ پَس از مَرگِ کَسی به آن جهان میرَوَند.
بَخشْبَندیِ آن جهان به بهشت و بَرزَخ و دوزَخ شاید ایرانی باشَد؛ و کُهَنتَرین نِوشتهی بِدین سامان که بَر مَن شناخته است، اَرداویرافْنامه است که بازگُفتِ پایانِ ساسانی آن برای ما مانده؛ و چند دَههیی است که بَرخی پژوهشگران میگویند دُرُستتَر است نامِ اَرداویراف، اَرداویر از[= پاکْهوش] خوانده شَوَد!
واپَسین بازنِوشتِ اَرداویرافْنامه، آشکارا چند سده پیش از کُمدیِ الهی از دانته اَلیگریِ فلورانسی است که هَمین بخشْبندی را دارد و بسیاری پندارَند که اَرداویرافْنامه سرچشمهی آن است!
اَرداویرافْنامهی پایانِ ساسانی بازنویسیِ بازگُفتهایی کُهَنتَری است که آغازِ آن و نامِ نویسندهی آن پیدا نیست؛ و از آن چندین بَرگردان پهلوی به فارسی دَر دَست است.
از نخستین باری که اَرداویرافْنامه را خواندم گُنجایِشِ نمایشی و دیداریِ آن مَرا گِرِفت. به گمانَم نمونهی پیشینِ نگارنامههای مانی آمَد که چون داستانْوارههای دینی و آموزشی میتَوانست پَردهْخوانی و سایهْبازی هَم بشوَد! جُستجوی نمایشِ درونیِ این نِوشته هَمواره دَر سَرَم بود - و پانزده سال پیش گُزارشِ اَرداویراف ناگهانی بَر مَن نوشته شُد با پذیرشِ چارچوبهی اصلی اَرداویرافْنامهی کُهَن، و برای صحنهی نمایش، که درونْمایهی آن، نگرِشِ یا به راستی بازگُفتِ مَن از آن است؛ و شاید نیز دَر بَرابرِ آن!
واروی اَرداویرافْنامه، که آموزههای دینی میکوشَد مَردُم را بیتوجُّه به نیازهای آنان دَر چارچوبِ تَنگِ شایِست و نَشایِست و رَوا و نارَوای دینْمَردان بگُنجانَد، دَر گُزارشِ اَرداویراف کوشیدَم، آیینها و باوَرها و رَفتار و مَنِشِ مَردُمِ کُهَن از چشمِ خُودِ آنها - و با معنای آن روزیِ آنها - دیده شَوَد؛ نه با نگاهِ تُند، خُشک، و دَستوریِ دینها - و به راستی دینْمَردانِ - سپستَر یا هَمزَمانِ ما!
روشَن است که گُزارِشِ اَرداویراف در ایران پَروانهی اجرا نمی - گِرِفت، و جای دیگری از جهان نیز پشتیبانی برای اجرای فارسی نمییافت که نَه بازیگرانَش بودَند و نَه تَماشاگرانَش! دَر پانزده سال گُذشته تنها شُماری تَکْگویی، داستانَک، و نمایش دَر نمایش دَر گُزارِشِ اَرداویراف - که اَنبانِ آزمونهایی بود که هَرگز اُمیدِ شُدَن نداشت - گِرد آمَد و مَتنی شُد نزدیک به شِش تا هَفت ساعتِ اجرایی!
از مَرکزِ مطالعات ایرانشناسیِ دانشگاه استنفورد سپاسگزارَم که دَر بهار و تابستان گُذشته امکان برگُزاریِ یک کارگاهِ بازیگری برای ایرانیان، زیر نظر مَن و خانم مُژده شمسایی را دَر چارچوب جشنوارهی فرهنگی فراهَم آوَرْد!
شُمارِ شگفتانگیز شرکتکُنندگان و پیگیری و شوقِ آنان، اندیشهی نمایشنامهخوانیِ گُزارِشِ اَرداویراف را پیش آوَرْد - و به راستی تنها بَختِ آزمونِ این نِوِشته را بَر صحنه!
مَن با حذفِ داستانَکها، تَکْگوییها، نمایش دَر نمایشها، از مَتنِ شش هَفت ساعته، مَتنِ کوتاهتَرِ سه ساعتهیی بیرون کشیدَم و امیدوارَم مَتنِ بُزرگتر را دَر گُزارِشِ اَرداویراف که به زودی منتشر میشَوَد بخوانید!
این اجرا دَستامَد هَمکاریِ بازیگرانی است با پیشینهی دراز و بازیگرانی که بار نخست است بَر صحنه میرَوَند. و مَن از هَمهی آنها - نُوبالیده یا پیشینهدار یا از راهِ دور آمَدِه - سپاسگزارم که ماهها روزهایِ آخرِ هفتهی خُود را دَر این آزمون و چالش نَهادَند تنها برای دُو اجرایِ تکرار ناشُدَنی!
سپاسگزارم از دکتر عبّاس میلانی که جُز به پشتیبانی پا بَر جایِ وِی این کار سَر نمیگِرِفت و رَنگِ صحنه و تَماشاگر نمیدید؛ و نیز از پشتیبانانِ مرکزِ مطالعاتِ ایرانیِ دانشگاهِ استنفورد، که هَر روز بیشتر و بیشتر یاریگرِ جُنبِشِ فرهنگیِ آنَند!
بهرام بیضایی
دیماه ۱۳۹۳
«گُزارشِ اَرداویراف» در هفت درآمد نوشته شده است.
[دَر هَفت آمَد]
آمَدِ یِکُم / باوَرِ مَردُمان سُستی گِرِفته است؛ موبَدان از اَرداویراف میخواهَند به جهان دیگر بِرَوَد و گُزارش بیاوَرَد که آیا اصلاً جهان دیگری هست!
آمَدِ دُوُم / به راهنماییِ ایزَدْسروش و نَواخوانان اَرداویراف دَر بهشت نامدارانی را میبینَد چون تهمینه، آرَش، هُمای و بهْآفرید، اسفندیار، جاماسب، فریدون، بهرامِ گور، زَنِ بهشتی، فَریوَر، زوتهماسب، شهرناز و اَرنواز، زَرْتُشت - که هیچ یِک از بارِ رَنجهای آن جهانی خُود نَرستهاَند!
آمَدِ سِوُم / هَفت خواهَرِ اَرداویراف که هَمسرانِ وِی نیز هَستَند بَر سَرِ پیکَرِ اَرداویراف چشم به راهِ بازگشتِ وِیاَند و دَر این دِلواپَسی به خوابهای خُود میاَندیشند!
آمَدِ چهارُم / دَر بَرزَخ اَرداویراف نامداران اسطورههایِ تاریخی یا تاریخهایِ اسطورهیی را میبینَد چون گُردیه و بهرام چوبین، منیژه، شیرین و خُسرُو و فَرهاد، فَریْگیس و پیران و کشتیبان، مُشکدانه، گُردآفَرید، مانی، سورآبه، رستَم و سُهراب، مَزدَک و ژندهْپوش و موبَدِ خروشان؛ هیچ یک راهی جُز آنچه رَفتهاند را نمیتوانستهاَند رَفت!
سورانی و دَمْآسانی ۴۰ دقیقه
آمَدِ پَنجُم / خواهَرانِ اَرداویراف بَر پیکرِ وِی، و نیایِشْخوان برای تَندُرُستیاَش، از خُود میپُرسَند چرا هیچ زَنی هرگز به چنین کاری بُزُرگ فَراخوانده نَشُده است!
آمَدِ شِشُم / دَر دوزَخ اَرداویراف مَردُم هَفتُم پایه را میبینَند که به چهرهیی که بِتْوان دید بَر وِی پدید میآیَند؛ کیفرِ هیچکُدامِ آنها هَمسَنگِ گُناه آنان نیست!
آمَدِ هَفتُم / اَرداویراف از گَشتِ آن جهان بَرمیخیزَد؛ موبَدان و خواهَرانَش گُزارِشِ وِی را مینویسَند!
نویسنده و کارگردان: بهرام بیضایی
بازیگران: مژده شمسایی، صادق هاتفی، افشین هاشمی، سپیده خسروجاه، حمید احیا، منصور تأیید، آناهیتا بیات، بهزاد گلمحمدی، نرگس عطاران، شیما خاکی، متین نصیریها، کیانوش موسوی، علی زندیه، حسین میرزامحمدی، مریم مظفری، شیما بزرگی، ریانه کرمی، دینا ظریف، پیام مقدم، هومن حافظی، لیلا سلطانی و آنیتا مقدوری.
موسیقی: فراز مینویی / نوازندگان: فراز مینویی، ﺳﻴﺪﻓﺮﻳﺪ ﻣﺼﻂﻔﻲﻧﮋاﺩ.
دانشگاه استنفورد آمریکا با حمایت مالی حمید و کریستینا مقدم، بیتا دریاباری و بنیاد بنانی از سال ۲۰۱۴ اقدام به برگزاری فستیوال هنری ایرانی کرده است و «گزارش ارداویراف» اولین برنامهی این فستیوال در سال ۲۰۱۵ است.
تهیه کننده: مرکز مطالعات ایرانشناسیِ دانشگاه استنفورد
مدیر تولید و دستیار کارگردان: مژده شمسایی
مدیر صحنه: منیر منفرد
طراحی و دوخت جامهها: متین نصیریها
ساخت سکّوها: بهزاد گلمحمدی / ساخت نسخهها: شیما خاکی / طراح اعلان و برنوشت: متین نصیریها
دستیار نور: افشین زندی / عکاس: امیر نوژن / حروفچینی و نمونهخوانی متنها: نرگس عطاران
تکّهای از گفتوگوهای نمایش:
زرتشت:
بنگر در سرودهای من ارداویراف، که از آنها چیزی نمانده است!
سرودهای مرا باز نوشتند، و چون نوشتند دیگر سرودهای من نبود!…
من از خرد گفتم، و کی گفتم از آن سر نیزهیی کنند؟ …
من گفتم مردم به دین بخوان - نگفتم زور کن!…
من خانه را چراغ فرمودم نه آتشی که خانه بسوزد!
درباره فستیوال هنری ایران در دانشگاه استانفورد بیشتر بدانید:
فستیوال هنرى ایران در استانفورد طرحى است که حداقل براى سه سال ادامه خواهد داشت. به همت و حمایت بیتا دریابارى، وقف امین بنانى(و خانواده تسلیمى) و بالاخره حمید و کریستانا مقدم به راه افتاده است. دانشگاه استانفورد و نیز مرکز مطالعات جهانى(SGS) هم در تدارک و تداوم کار همراهى کردهاند. هدف فستیوال ارائهی برجستهترین آثار هنرمندان ایرانى - از تآتر و نقاشی تا شعر و نقد هنرى - در استانفورد است. تدارک کنفرانس علمى در زمینهی مسائل هنرى نیز از جمله اهداف سمینار است. برنامههاى فستیوال در طول سال در دانشگاه به اجرا درخواهند آمد.