یادداشتی از باوند به بهانه هفدهمین سالگرد ۱۱ سپتامبر:
تروریسمِ ماندگار
اینکه القاعده تا چه اندازه مجدداً موفق به هدف قرار دادن خاک آمریکا میشود، موضوعی است که احتمالش ضعیف خواهد بود اما منافع واشنگتن در خارج را به خطر خواهد انداخت.
«داوود هرمیداس باوند» تحلیلگر مسائل آمریکا طی یادداشتی برای ایلنا به تشریح فراز و فرودهای تروریسم پس از حادثه ۱۱ سپتامبر و طی این ۱۷ سال پرداخته که به شرح ذیل از نظر میگذرد.
برای شناخت واقعه ۱۱ سپتامبر باید به اصل استفاده از گروههای ایدئولوژیک برای تامین مقاصد سیاسی رجوع کنیم که در راس آن القاعده قرار دارد. کودتایی که در افغانستان علیه داوود خان اتفاق افتاد، باعث شد تا طرفداران تفکر و منش کمونیسم هدایت اوضاع افغانستان را به عهده بگیرند که نهایتاً باعث ورود سپاه شوروی به خاک این کشور شد و در آنجا بود که هستههای مجاهدین افغان برای مقابله با اَنترناسیونالیسم شکل گرفت.
در این بین «نصیر الله بابر» وزیر کشور وقت پاکستان طیف عظیمی از طلبههای افغان را آموزش نظامی داد و در آنجا بود که طالبان به صورت علنی پایهگذاری شده و وارد معادلات میدانی افغانستان (دوران جهاد) شد. در امتداد آن القاعده با حمایت سعودیها به صورت علنی وارد معادلات افغانستان شد و حامیان آن بر این فکر بودند که بعد از استفاده از این جریان تروریستی به سرعت آن را اسقاط و از رده خارج میکنند اما این برآورد غلط از آب درآمد.
نمونه این موضوع را میتوان در سیطره کمونیسم بر جهان مشاهده کرد؛ درست است که کمونیسم یک ایدئولوژی تروریستی نیست اما نگاه ما به تاثیر افکار و عمق ایدئولوژی و آرمان کمونیسم است که اثرات آن تا به امروز (از مسکو تا جنوب آمریکا و شرقآسیا) بر پیکره جهان باقی مانده است. از این منظر ایدئولوژی و رسمالخط فکری القاعده پس از حمله عناصر آن به سفارت آمریکا در کنیا، رسماً به دنیا معرفی شد. در آن زمان که کلینتون سکاندار کاخسفید بود سعی کرد با شلیک چند موشک به برخی از مقرهای القاعده در مرز افغانستان و پاکستان پاسخ عملیات تروریستی آنها را بدهد اما واقعیت این است که این اقدام واشنگتن نمایشی بیش نبود.
این روند ادامه داشت تا اینکه در ۱۱ سپتامبر نام القاعده در مقیاس جهانی توسط رسانهها پوشش داده شد؛ چراکه حجم و عمق عملیات به حدی بود که برجهای دوقولوی سازمان تجارت جهانی در شهر منهتن و همچنین ساختمان پنتاگون که به عنوان دو نماد سیاسی، اقتصادی و امنیتی بود هدف قرار داده شد. در اینجا بود که سلفیت و اندیشه رادیکال قرن بیست و یکمی به صدر اخبار رسانهها تبدیل شد و البته این پایان کار نبود.
اصل ماجرا، بهانه حمله به افغانستان و عراق بود که برای ایالات متحده فراهم شد و این کشور به همراه ناتو (بر اساس بند پنجم اساسنامه ناتو) وارد هر دو کشور شدند. رسانهها به سرعت قصدِ آمریکا را مبارزه با تروریسم مخابره کردند و در اینجا بود که لقب شبکه جهانی تروریستی به القاعده اعطاء شد. طبیعی است که در این راه روسیه به دلیل مشکلاتش با چچنیها، چین به دلیل درگیر بودن با تهدیدات ایالت سینکیانگ و هند بر اساس تقابل با کشمیریها از ورود آمریکا به افغانستان حمایت کردند اما نتیجه مثبت آن تا به امروز ملموس نیست.
طی این ۱۷ سال گروههای خرد و کلان زیادی در اقصی نقاط دنیا به عنوانی عضوی از القاعده تکثیر شدند که عربستان حامی اصلی آنها بود. نمونه این گروههای افراطی در اروپا زیاد است؛ جریانهایی مانند باسکها در اسپانیا یا طیفهای تندروی ایرلند از این دسته گروهها هستند اما آنها را نمیتوان تروریسم مذهبی دانست ولی در مورد تروریسم ایدئولوژیک مذهبی چنین چیزی صادق نیست و گستره آن تقریباً تمام جهان را در بر گرفته است. شاید با گذشت ۱۷ سال پرسش اصلی این باشد که چرا آمریکا به توجه به اثبات دخالت عربستان در ۱۱ سپتامبر و تصویب جاستا، هیچگونه طرح دعوایی علیه ریاض صورت نداده است؟ پاسخ در بطن منافع و روابط این دو قرار دارد؛ روابطی که مبتنی بر سیاست و اقتصاد است و فکر نمیکنم به این راحتی علیه سعودیها اقامه دعوا شود.
به هر حال حیات تروریسم در هر نام و ابعادی که باشد همچنان ادامه دارد و با گذشت ۱۷ سال از آن واقعه، نه تنها القاعده زنده است بلکه فرزند ناخلف او یعنی داعش هم به جمع جریانهای افراطی و تروریستی اضافه شده است. اینکه آیا القاعده باز هم علیه ایالات متحده دست به عملیات خواهد زد یا خیر، موضوعی است که بعید به نظر میرسد اما بدون شک میتواند منافع آمریکا در سایر کشورها را مورد هجمه قرار دهد.