ناوهای میسترال، میدان تقابل پوتین و اولاند
ماجرای تحویل ناوهای میسترال که قرار بود در پاییز سال 2014 توسط فرانسه به ارتش روسیه تحویل داده شود، در چند روز گذشته با سخنرانی رئیسجمهوری فرانسه وارد فصل جدیدی شد.
بررسی رخدادها در حوزه سیاست بینالملل مستلزم نگاه به پارامترهایی است که میبایست در زمان تحلیل و حتی پژوهش در این حوزه مورد نظر قرار گیرد. یکی از محورهایی که در بیان دیدگاه یا واکاوی موضوعات مختلف در این حوزه حتماً باید به آن نگاه شود، مروری بر سابقه و همچنین وقایع گذشته در مساله مورد بحث است.
به طور کلی وقایعی که در حوزه بین الملل رخ میدهد، دارای یک پیشینه تاریخی هستند. به عنوان مثال اگر دیده میشود که فرانسه علاقه دارد در لبنان و سوریه اعمال نفوذ نظامی و سیاسی کند، باید نگاهی به عهدنامه سایکس پیکو که در سال 1916میلادی منعقد شد، انداخت. به گونهای که حوزه نفوذ سنتی فرانسه طبق آن موافقتنامه تعریف شد و تاکنون پاریس به دنبال سهمخواهی در این دو کشور و حتی کشورهای آفریقایی مانند مالی بوده است.
این حالت در مورد کشورهای دیگر هم صدق میکند. بریتانیا به فراخور قلمرو استعماری گذشته خود، همچنان در صدد عمقبخشی به نفوذ در مناطقی مانند ایرلند، اسکاتلند و حتی کشورهایی مانند کانادا، نیوزیلند و استرالیا است. همچنین آلمان و حتی ایالات متحده در این نظریه گام به گام قدم بر میدارند تا از کمرنگ شدن نقششان در مناطق تحت سلطه خود جلوگیری کنند.
روسیه هم یکی از کشورهایی است که حوزه نفوذ سنتی سابق آن به واسطه قدرت اتحاد جماهیر شوروی از گستره و پهنه بسیار وسیعی برخوردار بود. ریشههای کمونیسم از مسکو تا بلاروس، ارمنستان، استونی، گرجستان، قزاقستان، لتونی، اوکراین، ترکمنستان، تاجیکستان و کشورهای دیگر پیش رفته بود و همین موضوع باعث شد تا سرزمینهای مذکور در عرصه اقتصادی، سیاسی و حتی فرهنگی تبعیتی محض از دولت مرکزی داشته باشند.
این قالب سیاسی تاکنون در تمامی جهان رعایت شده است به طوری که تمامی رخدادهای فعلی و به خصوص از سال 2000 میلادی تا به حال، سناریوهای استعماری و نفوذ استراتژیک در کشورهای مستعمره و با هدفی جدید، یکی پس از دیگری مورد آزمایش و حتی باز طراحی قرار گرفته است. به گونهای که در دو سال اخیر چنین پروندههایی یکی پس از دیگری روی میز اتاقهای فکر دولتها قرار گرفت تا بتوانند حداکثر سهمخواهی را از مواضع گذشته خود تا به امروز داشته باشند.
یکی از محورهایی که در حالت کنونی میتوان گفت موجب بر هم زدن مناسبات و توازن سیاسی نه تنها در یک نقطه مشخص بلکه در سه منطقه اروپا، اوراسیا و آمریکا شده است، مساله «بحران اوکراین» است. به گونهای که هیچگاه احتمال داده نمیشد دامنه مناقشات میان واشنگتن و مسکو بر سر جایگیری مهرههای غربی در کییف و خیزش استقلالطلبان در شرق این کشور، تا به این حد موجب بالا گرفتن منازعات میان دو قطب سابق شرق و غرب شود.
در این مناقشه، اروپای شرقی به عنوان کانون شناخته شد. چراکه اوکراین از سمت نقاط شرقی با روسیه هم مرز است و همین موضوع موجب شد تا تمامی اقدامهای جداییطلبان در مناطق لوهانسک و دونتسک و به طور کلی در منطقه دونباس، بر دوش مقامهای مسکو بار شود.
این موضوع در آمریکا هم تبعاتی برای روسیه به همراه داشت. ممکن است عدهای بر این نظر باشند که این موضوع تنها رابطه میان روسیه و اوکراین را در وضعیت قرمز قرار داده است اما واقعیت این است که جنگ اصلی میان دو رقیب دیرینه یعنی بلوک غرب و بلوک شرق است. با نگاهی به فهرست افرادی که توسط کنگره آمریکا تحریم شدهاند، به راحتی میتوان دریافت که افراد مورد نظر نه تنها از سیاسیون کرملین به حساب میآیند، بلکه تحریمها تا هدف قرار دادن فرمانده چتربازان نیروی ویژه ارتش روسیه پیش رفت.
اما منطقه دیگری که از بحران امنیتی اوکراین به شدت احساس ترس داشت و تاکنون این واهمه را در عمق وجود خود حس میکند، اروپا و کشورهای حاضر در این قاره بودند. قاره سبز و به خصوص دو کشور آلمان و فرانسه که برای مطرح کردن خود به عنوان پلیس خوب در سطح بینالمللی تلاش میکنند؛ هم در قالب «گروه نورماندی» و هم به صورت انفرادی در این ماجرای گنگ و نامفهوم از تمامی سناریوهای موجود استفاده کردهاند تا در همسویی با سیاستهای ایالات متحده بتوانند حداکثر فشار را بر پوتین و هم فکران وی وارد کرده و وی را به عقبنشینی از مواضعش در قبال اوکراین وادار کنند.
این اقدامهای در بعضی موارد تنها به صورت تحریمهای اقتصادی بروز و ظهور نکرد بلکه تحریمهای تسلیحاتی و حتی عدم صادرات و واردات محصولات کشاورزی و همچنین تحریم در حوزه انرژی، دسته دیگری از تحریمها به حساب میآمد. حال با نادیده گرفتن اقدامهای آلمان و آمریکا، در این بین فرانسه با نواختن ساز مخالف آن هم در حوزه تسلیحاتی قصد آن را دارد که در مقابل مسکو به قدرتنمایی بپردازد و نهایتاً نوعی مجازات غیر علنی را برای شخص پوتین و هم قطارانش در نظر بگیرد.
سنگین ترین این مجازاتها که به نوعی یک عدم تعهد در حوزه نظامی به حساب میآید، پرونده قرارداد «ناوهای میسترال» است که میان فرانسه و روسیه منعقد شده است. در ژوئن سال 2011 میلادی قراردادی به ارزش یک میلیارد و 200 میلیون یورو مابین دو کشور منعقد شد که بر اساس آن قرار شد دو فروند ناو میسترال به روسیه تحویل داده شود.
با توجه به اسناد موجود که در سال 2011 میان طرفین رد و بدل شده است، قرار بر این بوده تا اولین ناو به نام «ولادی وستوک» در پاییز سال 2014 توسط فرانسه به روسیه تحویل داده شود که تاکنون این امر از سوی فرانسه محقق نشده است. عدهای بر این باور بودند که چنین قراردادی با این رقم هنگفت به هیچ وجه ملغی نخواهد شد اما پس از اوج گرفتن منحنی بحران اوکراین، فرانسوا اولاند تحویل دو پروژه مذکور را مردود اعلام کرد و همین موضوع باعث شده تا مناقشه میان پاریس – مسکو سیر صعودی به خود بگیرد.
از سویی دیگر، «ولادیمیر کوجین» مشاور همکاریهای فنی و نظامی کاخ ریاست جمهوری روسیه در گفتوگویی که با ایتارتاس داشته، اعلام کرده مذاکرات بین فرانسه و روسیه به پایان رسیده است و دو طرف درباره مدت و مبلغ پرداخت غرامت به توافق رسیدهاند .همین موضوع باعث شد تا زنگ خطری دیگر از زاویهای متفاوت برای پوتین به صدا درآید.
پوتین و مقامهای روسیه هم چند روز قبل و پس از سخنرانی اولاند در خصوص این موضوع اعلام کردهاند که پاریس باید یکی از دو گزینه را برگزیند: یا مبلغ قرارداد را مسترد کند یا اینکه ناوها را راهی مسکو کنند. اولاند هم به صراحت اعلام کرده که قرار است مبلغ یک میلیارد و 200 میلیون یورو به عنوان غرامت به روسیه تحویل شود که البته روسها کاملاً نسبت به این موضوع بدبین هستند.
به هر ترتیب و با توجه به گمانهزنیهایی که گفته میشود قرار است این دو محموله عظیم به چین فروخته شود، روسیه هم برای خنثیسازی این هجمه اقدامهایی را صورت داده است. نزدیک شدن پوتین به احزاب راستگرای اروپایی مانند جبهه ملی فرانسه، حزب یوبیک مجارستان، حزب فلامز بلانگ بلژیک، حزب اتکا بلغارستان و حزب دوری صربستان که مخالف سیاستهای اروپایی هستند، یکی از استراتژیهای جدید پوتین و پدر معنوی آن یعنی «الکساندر دوگین» است و این موضوع دلیلی است برای تقابل با اروپا که در خصوص اعلام تمایل و همکاری مسکو با دولت مرکزی یونان این امر تا حدودی مشهود و ملموس شد. اگر چه حزب سیریزا در آتن از خاستگاه چپ سوسیالیست است اما پوتین درصدد نزدیک شدن به راستگراهای مخالف با اروپا است که در این حالت احتمال درگیریهای زیر پوستی و جنگ سرد دیگری میان مسکو و اتحادیه اروپا دور از ذهن نخواهد بود.
گزارش: فرشاد گلزاری