سردبیر سایت «باریکادا» در گفتوگو با ایلنا:
اصرار بر مبارزه با فساد جایگزین سیاستهای اجتماعی شده/ در اروپای شرقی سیاستمداران نزدیک به ترامپ در حال خروج از گردونه سیاسی هستند/ دولت جدید بلغارستان با چالشهای بسیاری روبهروست
سردبیر سایت «باریکادا» گفت: مبارزه با فساد در این شرایط در بهترین حالت میتواند جایگزین سطوح بالای روبنای سیاسی شود یا بخشی از پایههای اقتصادی را از بین ببرد، اما باز هم جوهره فاسد جامعه را خنثی نمیکند.
به گزارش ایلنا، آنچه در پی میآید مشروح گفتوگوی ایلنا با «ولادیمیر میتف» روزنامهنگار، ایرانشناس اهل بلغارستان و سردبیر سایت تحلیلی خبری باریکادا درباره نتایج انتخابات سراسری در بلغارستان است:
ولادیمیر میتف با اشاره به نتایج انتخابات بلغارستان و پیروزی «رومن رادف»، در رابطه با تاثیر این مسأله بر زندگی سیاسی بلغارستان به خبرنگار ایلنا گفت: زندگی سیاسی در بلغارستان دستخوش دگرگونیهای بسیاری شده است. از آوریل ۲۰۱۴، زمانی که دولت «بویکو بوریسوف» نخستوزیر پیشین بلغارستان سقوط کرد، تلاشهایی برای دور شدن از آنچه وی میراث خود میدانست، انجام شده است، از جمله فساد، امتیاز قائل شدن برای سرمایهداران بلغار، فقدان شایستهسالاری، ریاضت اقتصادی طولانیمدت و غیره. اکنون صحبتهای زیادی درباره صداقت در سیاست و مبارزه با فساد به گوش میرسد. رهبر جنبش سیاسی پیروز در انتخابات ۱۴ نوامبر ۲۰۲۱ با عنوان «تغییر ادامه دارد» یا «کریل پتکوف»، کارآفرین تحصیلکرده در دانشگاه هاروارد، اعلام کرد که بلغارستان باید به قطب مالی منطقه بدل شود و سرمایهگذاران خارجی را جذب کند. پتکوف در سال جاری زمانی به صحنه سیاسی قدم گذاشت که در دولت رادف بهعنوان وزیر اقتصاد منصوب شد.
وی افزود: پیروزی رادف به این معناست که روندهایی که از آوریل ۲۰۲۱ جریان داشته، ادامه خواهد یافت. باید متوجه این نکته باشیم که در کل منطقه اروپای مرکزی و جنوب شرقی، سیاستمداران مرتبط با دوران ترامپ از گردونه خارج شدهاند و کسانی در حال روی کار آمدن هستند که گرایش بیشتری به ایدههای بایدن دارند. سقوط بوریسوف را میتوان بخشی از این روند دانست.
با این حال، این بهاصطلاح سیاست در بلغارستان در زمینه وعدهها و چشماندازها و استراتژیها بسیار مبهم است. رادف و پتکوف هر دو از «اصلاحات قضایی» و «مبارزه با فساد» حمایت کردهاند، اما مشخص نیست که مفهوم این امر چیست و جز اخراج دادستان کل چه حوزههای دیگری را میتواند در بر بگیرد. مخالفان «ایولن گشف»، دادستان کل، وی را نزدیک به «دلیان پیفسکی»، تاجر مشهور و چهره مهم حزب «جنبش حقوق و آزادیها» (حزبی مورد توجه بیشتر ترکهای بلغار)، میدانند. شماری از احزاب سیاسی خواستار اخراج گشف شدند. در واکنش، حزب «جنبش حقوق و آزادیها» مخالفان را متهم کردند که در جهت منافع «ایوو پروکوپیف»، یک تاجر مشهور دیگر، کار میکنند. گاه چنین به نظر میرسد که یکی از این طرفین مورد حمایت دولت قرار دارد. در باقی موارد، با تغییر مستاجر کاخ سفید، نقشها عوض میشود. مبارزه با فساد در دستور کار شرکای غربی به قوت خود باقی میماند، اما زمانی که کاربرد آن در بلغارستان بومی شود، ممکن است به این معنا باشد که بخشی از سیستم سیاسی و اقتصادی از آن علیه سایر بخشها استفاده میکند و بنابراین مبارزه با فساد عملا بدل به بخشی از تضادهای خود ما میشود.
این تحلیلگر در ادامه افزود: اکنون که رادف در انتخابات پیروز شده است، باید دید که آیا اکثریت در پارلمان تشکیل میشود و دولتی با نخستوزیری پتکوف شکل میگیرد یا خیر. چالشهای پیش روی دولت، چه دولت موقت باشد چه منصوب رادف و چه دولتی عادی با اکثریت پارلمانی، با چالشهای اقتصادی و سلامتی کووید-۱۹، افزایش بهای برق، گاز و کالاهای مصرفی روبهرو است. نیاز مبرم به مدرنسازی کشور نیز از دیگر اولویتهاست. با توجه به اینکه صحبتهای زیادی درباره تغییر، استانداردهای اخلاقی و مدیریت بهتر مطرح شده است، رادف و سیاستمداران مرتبط با او باید با موشکافی با این مسائل مواجه شوند و این استانداردهای بالاتر را نیز برای خود اعمال کنند. اما آنها همچنین باید به بلغارها چشماندازهایی بدهند تا آنها احساس کنند که تغییر در راه است.
وی همچنین عنوان کرد: این را هم باید اشاره کنم که رادف برای اولینبار در سال ۲۰۱۶ به این مقام رسید و در آن زمان از سوی حزب سوسیالیست حمایت شد. پنج سال بعد، نگرش رهبری این حزب نسبت به رادف مبهم بود، برخی آشکارا با او مخالف بودند و برخی نیز از وی حمایت میکردند. اما رایدهندگان حزب سوسیالیست غالبا از وی حمایت کردند. او از نظر آنها به عنوان یک دولتمرد، حافظ منافع ملی، صادق و باهوش است. نکته مهم این است که رادف توسط بسیاری از احزاب دیگر از جمله احزاب طبقه متوسط شهری یا برخی با گرایش میهنپرستانه حمایت میشد. او فقط برای رایدهندگان حزب «جیایآربی» و «جنبش حقوق و آزادیها» جذاب نبود. احزاب و همچنین سیاست در بلغارستان در یک بحران بزرگ هستند. بنابراین رادف توسط بسیاری، اما نه همه، فردی است که در این زمینه برجسته تلقی میشود.
به نظرم پیروزی او به این معناست که برای افراد دارای عقاید مختلف سیاسی، نه تنها سوسیالیستها، بلکه مهمتر از آن افراد طبقه متوسط شهری، تجار، متخصصان، روشنفکران و همچنین اعضای دستگاه دولتی، او به بهترین شکل تنظیم شده است. آیا این بدان معناست که پس از حکمرانی طولانی یک سیاستمدار مرد (نخستوزیر پیشین بوریسوف) اکنون با یک چهره مردانه قدرتمند دیگر (رادف) سروکار داریم؟ اکنون انتقادهایی با این محتوا به گوش میخورد مبنی بر اینکه رادف و بوریسوف هر دو درجه ژنرالی دارند (یکی از وزارت کشور و دیگری از ارتش) . اما به نظرم باید منتظر ماند و دید که نظام سیاسی بلغارستان در دوره دوم رادف به چه سمت و سویی کشیده میشود. شایعاتی مبنی بر کار روی قانون اساسی جدید وجود دارد، صحبتهایی نیز در مورد مدرنسازی مطرح شده است. تا کنون هیچ ماده، پول و ارقامی در صحبتها وجود ندارد، هیچ تغییر قانونی مشخصی با اندازهگیری تأثیر برای اقشار مختلف جامعه وجود ندارد.
ولادیمیر میتف در رابطه با دلیل ادامه فساد در کشورهای اروپای شرقی از جمله بلغارستان گفت: باید توجه داشت که مبارزه با فساد بهعنوان ابزاری سیاسی نیز کارکرد دارد: افرادی که سیستم قضایی، بهویژه دفتر دادستانی، را کنترل میکنند میتوانند از آن به نفع گروه مطلوب خود و علیه مخالفان بهره ببرند. اساسا آنچه در بلغارستان در دوران گذار از سوسیالیسم به سرمایهداری بهعنوان یک سیستم سیاسیاقتصادی ظهور پیدا کرد، شکلگیری الیگارشی بود. ما تجار بانفوذی داریم که نهتنها منابع مالی و انسانی زیادی را کنترل میکنند، بلکه احزاب را زیر چتر حمایت خود میگیرند و در دستگاه قضایی نیز نفوذ دارند. درگیری دائمی این افراد بر سر منابع، سیاست ملی و چهبسا بینالمللی را تحت تاثیر قرار میدهد.
وی در ادامه عنوان کرد: نکته دیگری در اینجا مطرح میشود و آن اینکه شرکای بینالمللی بلغارستان علاقه دائم خود را به حاکمیت قانون در این کشور اعلام کردهاند. اما این امر ناگزیر در تضادهای بلغارستانی قرار میگیرد، به این معنی که یک گروه سیاسیاقتصادی بهتر از گروه دیگر دیده میشود، در حالی که افراد مورد علاقه محلی از بررسی در امان هستند و افراد نامطلوب سرکوب میشوند. این وضعیتی بود که در زمان بوریسوف مشاهده شد؛ زمانی که بلغارستان هیچ سیاستمدار بلندپایهای را به اتهام فساد محکوم نمیکرد، اما برای مدتی گزارشهای بهتری را از طریق مکانیسم کمیسیون اروپا برای همکاری و راستیآزمایی دریافت میکرد تا رومانی که بسیاری را مجرم شناخته بود. دلیل این امر لابی قدرتمند حزب بوریسوف در اتحادیه اروپا در دوران «آنگلا مرکل»، صدراعظم آلمان بود. حتی اگر برخی از الیگارشها بیرون بروند، همانطور که از سال ۲۰۲۰ در بلغارستان اتفاق افتاد، تضاد اساسی در جامعه همچنان دستنخورده باقی میماند؛ جامعه همچنان مبتنی بر گروههای درونی و مافیاها باقی میماند (که نه لزوما به شیوهای جنایتکارانه، بلکه بیشتر شبیه قبایل عمل میکنند). بنابراین مبارزه با فساد در این شرایط در بهترین حالت میتواند جایگزین سطوح بالای روبنای سیاسی شود یا بخشی از پایههای اقتصادی را از بین ببرد، اما باز هم جوهره فاسد جامعه را خنثی نمیکند. حتی اگر صادقانه و شایسته اعمال شود، مبارزه با فساد دارای محدودیتهایی است. به عنوان مثال، فسادستیزی با اعمال مجرمانه از قبل تحققیافته مقابله میکند، اما پیشگیرانه عمل نمیکند: چیزی که میتواند از نظر فرهنگ سازمانی در داخل هر نهاد دولتی یا خصوصی به دست آید، اگر فرهنگ داخلی خود را مبنی بر عدم فساد و شفافیت ایجاد کند.
این روزنامهنگار در ادامه تشریح کرد: پیشگیری از فساد به نوبه خود در رسانههای غربی تیترهای خوبی را به خود جلب نمیکند و کاری تخصصی و پیشپاافتاده است. اگر کسی بخواهد به عنوان یک اصلاحطلب در منطقه ما ظاهر شود و حمایت بینالمللی را به خود جلب کند، همیشه راحتتر است که خود را به عنوان یک «سیاستمدار ضداختلاس» معرفی کند؛ نوعی جراح که سلولهای فساد را بیرون میکشد. اما من هیچ بحثی در مورد نیاز به دگرگونی «ژن» اجتماعی و فرهنگی جامعهمان نشنیدهام؛ اتفاقی که بسیار پیچیدهتر است. با این همه، چیزهای دیگری وجود دارد که باید اضافه کرد: مبارزه با فساد در منطقه ما معمولا به عنوان ابزاری تلقی میشود که به طبقه متوسط در برابر شبکههای مشتریمداری الیگارشی قدرت میبخشد. بنابراین این امر میتواند اثری مدرنیزاسیونیستی داشته باشد. به عنوان مثال، میتواند به اصطلاح دایناسورهای سیاسی دوران گذار را از زندگی سیاسی حذف کند، یعنی بازیگران سیاسی قدیمی و گارد قدیمی که به نظر میرسد تأثیر فسادآمیزی بر سیاست و جامعه دارند. اما اصرار بر مبارزه با فساد به عنوان ابزاری جادویی برای حل مشکلات جامعه ما، معمولا به عنوان جایگزینی برای داشتن سیاستهای اجتماعی برای انتقال پول به فقرا عمل میکند (که به نوبه خود توسط شمار زیادی از اعضای طبقه متوسط به عنوان پیچ و مهره در شبکههای مشتریگرا الیگارشی دیده میشود).
سردبیر پایگاه تحلیلی باریکادا در ادامه گفت: دست آخر، تضادهای گوناگون در جوامع ما افزایش مییابد، زیرا انباشت ثروت در دستان معدود منجر به کمبود برای دیگران میشود. سیستم قضایی برای حل تناقضات بسیار مهم میشود. در نتیجه، دادستانهای ارشد و ماهیت رفتار آنها در تعدادی از جوامع جهان اهمیت بیشتری پیدا میکند. این یکی از دلایلی است که تعدادی از احزاب سیاسی در کشورهای اروپای مرکزی و شرقی دستور کار مبارزه با فساد را دارند و اینها معمولا احزابی هستند که نماینده طبقه متوسط، متخصصان جوان، کارگران شرکتها هستند. این افراد خود را نوعی نخبگان تکنوکرات میدانند که جامعه را مدرن می کنند و با مخالفت تودههای کمسواد، محروم و عقبمانده مواجه میشوند.
به نظر من، عناصر دولتهای منطقه ما همیشه علاقهمند به داشتن یک پایگاه اقتصادی مستقل و سیاستمدارانی هستند که مشروعیتشان را بیشتر از سیاستهای ملی بگیرند تا نهادهای اروپایی یا بینالمللی که نسبت به گفتمان مبارزه با فساد و گرایشهای ریاکارانهاش مشکوک هستند. فساد، بیاحترامی به مقررات، تمایل به لغو مقررات یا تأثیرگذاری بر آن به گونهای که مناسب تجارت یا گروههای تجاری فرد باشد، بخش اجتنابناپذیری از نظام سرمایهداری و سودمحور است. به همین دلیل است که وقتی مبارزه با فساد از نقش مثبت خود فراتر میرود، ممکن است مورد انتقاد قرار گیرد که فساد را از بین نمیبرد، بلکه فقط تعیین میکند که چه کسانی در یک دوره معین مجاز به فساد هستند و مبارزه برای صداقت علیه چه کسانی انجام میشود.
وی همچنین در رابطه با برنامه انتخابات بلغارستان برای بازگرداندن نشاط به حیات سیاسی این کشور گفت: عملکرد خوب حزب ضدفساد «تغییر ادامه دارد» را میتوان نشانهای دانست مبنی بر اینکه بخشهایی از جامعه بلغارستان به این سیاستمداران جدید امید بستهاند. زمانی که جامعه بر بیعلاقگی و بدبینی خود غلبه کند، میتوان آن را یک مورد نادر دانست. اگر این درست باشد، شاید به دلیل این واقعیت است که کریل پتکوف و آسن واسیلف به عنوان وزیران کاری انجام دادند که به نظر میرسید افشاگر فساد در دوران دولت قبلی باشد، هرچند که نتیجه نهایی صرفا برکناری برخی افراد از سمتها بود. بنابراین، اگر اینها میخواهند زندگی سیاسی را احیا کنند، به جای اینکه بگویند طرفدار تغییر هستند، در واقع باید «تغییر را ادامه دهند» و همانطور که وعده دادهاند کارهای ملموستری انجام میدهند. با این حال تصویر پیچیدهتر است. حدود ۵۹ و پنج دهم درصد از رایدهندگان بلغارستان در انتخابات پارلمانی ۱۴ نوامبر ۲۰۲۱ رای ندادند. ظاهراً برای آنها هیچ حزب سیاسی وجود ندارد که آنها را نمایندگی کند یا اساسا رأی دادن برایشان معنی ندارد. هر کسی که میخواهد سیاست بلغارستان را احیا کند باید شک و تردید آنها را درک کند.
این تحلیلگر همچنین عنوان کرد: همانطور که در بالا اشاره کردم، ما از نظر نمایندگی سیاسی گروهها یا طبقات مختلف اجتماعی، چیزی به نام سیاست نداریم. بیشتر چیزی که ما به عنوان سیاست داریم، کشمکش بین برندهای مختلف کسبوکار است؛ برخی صادقانهتر و مدرنتر (مثلا شرکتهای بزرگ) تلقی میشوند و برخی دیگر بیشتر به سبک تجاری انتقال، شبکههای مشتری، مافیا و غیره مرتبط هستند (این گرایش به اختصار به عنوان یک اولیگارشی تعریف میشود، هرچند درون آن نیز اختلافات داخلی وجود دارد). ظرافتهای مختلفی را میتوان در این زمینه ضمیمه کرد: گفتمانهای ضد کمونیسم یا ضد فاشیسم، گفتمانهای طرفدار یا ضد موجودیت ژئوپلیتیکی خاص، گفتمانهای جنگهای فرهنگی و غیره، اما در نهایت به یک روبنای سیاسی میرسیم که پایههای اقتصادی و ساختارها را بازتولید میکند و در جامعه ما قدرت دارند.
حدس من این است که حتی اگر پیروز انتخابات راهحلی برای احیای حیات سیاسی ارائه کند، چیز بیشتری لازم است. راهحل باید برآمده از جاهای بیشتری باشد و نه صرفا از طرف کسانی که به معنای دقیق جهان سیاستمدار هستند. با وام گرفتن عبارتی از فیلسوف مشهور اسلاوی ژیژک، ما فاقد زبانی هستیم که به ما کمک کند دلایل عمیقتر دلسردی یا کنارهگیری از فعالیتهای عمومی را نام ببریم و درک کنیم. اینطور نیست که بلغارها سیاسی نیستند. مردم احساسات و عقاید سیاسی مختلفی دارند. اما آنچه ما به عنوان فضای سیاسی و عمومی داریم (منظورم بیشتر فضای رسانهای است) از یک سو در گفتمانهایش مبهم و سطحی است و از سوی دیگر بیش از حد مملو از تبلیغات و اتاقهای پژواک است که آنها را حمایت میکند. مردم فقط از طریق سیاست قدرت نمیگیرند، بلکه همچنین از آنها دعوت میشود تا نمایندگان برخی از منافع در جامعه باشند.
موضوع احیای زندگی سیاسی احتمالا با این مسأله مرتبط خواهد بود که چه نوع جامعه و چه نوع بلغارستانی میتواند در برابر چالشهای زمان موضع بگیرد. اگر افراد یا احزاب جدید در سیاست ما صرفا ارزشها و سیاستهای گذار را بازتولید و پیش ببرند، بیفایده است. باید ایدههای جدید، گفتمانهای جدید، پایگاههای اجتماعی جدید، شیوههای جدید تعامل و جوهره جدید در جامعه و در ما وجود داشته باشد.
ولادیمیر میتف در رابطه با تاثیر همهگیری کرونا بر فضای سیاسی بلغارستان از جمله انتخابات اخیر گفت: بلغارستان در سرتاسر این همهگیری، درگیر جنبشهای ضدواکسن بسیاری بوده است. در شرایط انتخابات کنونی و همچنین انتخابات قبلی، برای کسانی که می خواستند دل رایدهندگان بلغاری را به دست آورند، مهم بود که این گرایشها را کنار نگذارند. این به ویژه برای رومن رادف مهم بود که در پایان با اختلاف زیادی پیروز شد، اما در طول سال جاری این نظر وجود داشت که پیروزی او از پیش تعیین نشده بود. شاید این یکی از دلایلی باشد که بلغارستان برای مدت طولانی نه تنها به عنوان کشوری با پایینترین نرخ واکسیناسیون در اتحادیه اروپا، بلکه به عنوان یکی از کشورهای اتحادیه اروپا با آسانگیرانهترین اقدامات در برابر کرونا شناخته میشد. ورودی حزب کوچک «احیا» به پارلمان که با کارت مبارزه با واکسیناسیون بازی میکند یکی از تاثیرهای همهگیری فعلی بر سیاست بلغارستان است.
وی در خاتمه افزود: در حالی که عموم مردم ممکن است نظرات و علایق گوناگونی داشته باشند، همهگیری موضوعی است که برای مقابله با آن نیاز به متخصصان دارد. در طول بحران همهگیری «متخصصانی» وجود داشتهاند که در واقع یک بازی سیاسی انجام میدهند و حتی به احزاب و قدرت وابسته میشوند. حدس من و امید من این است که بلغارها بتوانند متخصصان واقعی را از متخصصان نادرست تشخیص دهند. در مورد سیاست هم همینطور است: ما باید بتوانیم حقیقت را در پس ظواهر پیدا کنیم، با در نظر گرفتن این که چهرههای دستکاری و توهمات تودهای وجود دارند. ما باید به دنبال تغییر و توانمندسازی در خود باشیم، زیرا سیاست در یک بحران آشکار نهفته است.
گفتوگو: کامران برادران