خانوادههای شهدای سانچی از دیدار یار گفتند؛
از دریانوردی که خود را برای تولد پسرش رساند تا همسر بارداری که دیدن پیکر را تاب نیاورد
بامداد امروز فرودگاه امام خمینی (ره) میزبان پیکر سه دریانوردی بود که کشتیشان 25 آذرماه عسلویه را به مقصد کره جنوبی ترک کرد اما هیچگاه برنگشت، خانوادههای آنها بعد از ۴۰ روز توانستند فرزندان خود را بار دیگر در آغوش بگیرند.
به گزارش خبرنگار ایلنا، خانوادههای سه دریانورد سانچی که صبح امروز پیکرهایشان وارد ایران شد از حال و هوای خود و عزیزانشان سخن گفتند. از امیدی که نقیان به کاپیتان شدن داشت، پدری که آمدن فرزندش را شکر میگوید و همسری که آرام جان را برای همسران دریانوردان سانچی آرزو میکند.
هنوز نمیدانیم لحظه مرگ شان چه گذشت
۴۰ روز انتظار کشیده شب و روز، حالا او برگشته است روی دست همکاران دریانوردش.
میگوید: ما هنوز نمیدانیم چه اتفاقی افتاده است، لحظه مرگ چگونه بود، ۲ کاپیتان در کشتی بودند مگر میشود اتفاق به این بزرگی رخ دهد؟
افسر اول مجید نقیان، ۳۸ ساله بود، قرار بود همین روزها کاپیتان شود.
کاظمی همسر افسر اول نفتکش سانچی میگوید: همه sea time خود را گذرانده بود، ۲۱ سال درس خوانده بود، زحمت کشیده بود، تا به امروز برسد.
از حال و هوای ۶ روز و شبی که نخوابیده و منتظر بوده که همسرش را زنده ببیند حرف میزند؛ «چشمم شب و روز به زیرنویس شبکه خبر خشک شد.»
گریه مجالش نمیدهد.....
مادر یسنای ۲۳ ماهه میگوید: «امیدوارم که همسران ۲۹ دریانورد دیگر ناامید نشوند کاش آنها زنده باشند، اگر آنها برگردند انگار عزیز من برگشته است.»
29 نفری که هنوز زیر آبند هم عزیز ما هستند
حال و روز خوبی ندارد خدا را شکر می کند که پسرش برگشته است.
مادرش ناخوش است و نتوانسته از شاهین شهر به استقبال پسر بیاید؛ «عروسم ۷ ماه است که باردار است او هم تاب دیدن نبودنش را نداشت و نیامد.
پسرم ۶ سال در موتورخانه کشتی کار کرده بود، کامپیوتر خوانده بود، برادرش هم در افسری کارورزی میکند، قرار است جایگزین او کار کند».
پدر میلاد آروی روغنکار نفتکش سانچی خودش هم در نفتکش خدمت کرده است.
«خدا را شاکرم که پسرم را به وطن برگرداندم اما عزیزانی که هیچ پیکری ندارند، چه؟ آنها هم عزیز ما و همکار ما هستند و هنوز زیر آبند.
فاجعه خیلی بزرگ است، امیداورم که آنها هم بیایند.»
محمد خودش را به تولد پسرش رساند
«بابا محمد» هم خودش را به تولد پسرش رسانده.
امروز تولد کارن پسر ۶ ساله محمد کاووسی تکاب افسر تدارکات سانچی است.
همسرش میگوید «بعد از ۴۰ روز دوباره بردندشان، چه بگویم؟»
منصوره یحیایی از ۴۰ روز قبل که امیدوار بود محمد در موتورخانه نفس میکشد، تکیدهتر شده است. آن زمان میگفت نباید گریه کنم و انرژی مثبت بفرستم تا او راحتتر نفس بکشد، آتش و دود آزارش ندهد، اما بیامان گریه کرد.
امروز هم اشکهایش اجازه صحبت نمیدادند بیشتر از ۱۶ دی ماه.
او از شهرداری منطقه ۵ شکایت میکند، «یک هفته تمام با شهرداری تماس گرفتم و گفتم همسرم از شهدای سانچی بوده اما حاضر نشدند حتی یک پلاکارد در منطقه نصب کنند. هیچ کاری نکردند و همسرم شناسانده نشد.
دلم به حال ۲۹ خانوادهای که پیکری ندارند؛ میسوزد، از صمیم قلب آرزو میکنم که تکهای از پارههای تنشان را بیاورند تا دلشان آرام شود، هر چند دل من آرام نشد.»