یادداشت؛
استراتژی رشد در صنایع غذایی کشور مالزی
انتخاب استراتژی مناسب برای موفقیت یک کسب وکار، حتی برای شرکتهای کوچک با منابع محدود امری حیاتی است. نگاهی به استراتژی رشد شرکتهای صنعتی غذایی در کشور مالزی که اغلب شامل موسسات کوچک و متوسط میشود، نشان می دهد.
صنعت مواد غذایی در اقتصاد مالزی از جمله صنایع مهم با پویایی خارجی و داخلی است؛ بر اساس آمار موجود (سال 2014)، ارزش صادارت محصولات غذایی این کشور 8/22 میلیارد دلار است که به بیش از 200 کشور جهان صادر میشود. به دنبال تمرکز دولت بر بخش کشاورزی، صنایع غذایی مالزی اهمیت ویژهای یافت. در برنامهریزی صنعتی مالزی طی دوره 2020-2006، سرمایهگذاری 6/24 میلیارد رینگتی(5/6 میلیارد دلاری) در صنایع غذایی هدفگذاری شده است. از منظر محیط تجاری شرکتهای کوچک و متوسط سهم اصلی در تولید و صادرات را دارند.
در حال حاضر زمینههای کلیدی رشد این صنعت، غذاهای اصلی، غذای آماده، مواد افزودنی و غذای حلال است. از منظر محیط خارجی نیز این صنعت در معرض تغییرات بزرگ ناشی از عواملی مانند افزایش هزینههای تولید، توسعه تکنولوژیکی، تغییر الگوی تقاضا، تغییر در گروههای رقابتی و غیره است. بیش از 9000 شرکت مشغول به فعالیت هستند که 95درصد آنها در زمره شرکتهای کوچک و متوسط دستهبندی شدهاند.
این موسسات کوچک تهیه غذا، خصوصیات و ویژگیهای مشخصی دارند که آنها را از شرکتهای بزرگ متمایز میکند. جدا از خانوادگی و یا تک مالک بودن این شرکتها، اکثر آنها تمایل به فعالیت تحت یک ساختار سازمانی ساده را دارند. رشد تجاری میتواند به عنوان افزایش در سرمایه شرکت با گسترش اندازه و توانایی آن تعریف شود.
بنابراین شرکتهای کوچک و متوسط عامل اصلی موفقیت صنعت غذا در مالزی هستند، در ادامه به ویژگیهای استراتژی رشد آنها میپردازیم.
رشد برای یک شرکت اهمیت ویژهای دارد. از منظر بنگاه های کوچک و متوسط، مهمترین شاخص برای موفقیت شرکت و دوام آن، میزان فروش است. به طور کلی این درک حاصل شده است که اندازه بنگاه، بر نوع استراتژی و رویکردهای پذیرفته شده در سازمان تاثیرگذار است. علاوه بر آن، نفوذ در بازار بدلیل آنکه برفروش کالای موجود در بازار تمرکز دارد، کم ریسکترین استراتژی رشد است. به این معنا که شرکت تنها بر اطلاعات بازار در جهت افزایش فروش، تمرکز بر ارتقاء نیروی فروش، توزیع و ترویج کالا و توجه بیشتر در بازاریابی و تبلیغات تمرکز دارد. در صنعت مواد غذایی، گروههای مختلف مشتریان عادتها و انگیزههای مختلفی برای خرید دارند. بنابراین تمرکز بر بازار و دسترسی به اطلاعات کافی از وضعیت بازار باعث کاهش هزینههای سرمایهگذاری و کسب موفقیت میشود.
اکثر شرکتها استراتژی نفوذ در بازار را به دلیل ریسک کمتر و تسهیل در اجرا که باعث جلوگیری از هدررفت منابع سازمانی میشود انتخاب میکنند. با وجود این ، مهمترین عامل، توانایی شرکت در پاسخگویی به نشانههای بازار، شبکهبندی شخصی و ساماندهی مدیریت اجرایی شرکت است. همچنین اکثر شرکتها استراتژی نفوذ در بازار را به عنوان ابزاری برای رشد کسب و کار انتخاب میکنند. آنها با انتخاب بازاریابی هدف برای محصولات خود به استفاده بهینه از منابع کمک و از رقابت با شرکتهای بزرگ تهیه غذا خودداری میکنند. این استراتژی برای شرکتهای کوچک با منابع محدود سرمایهگذاری، مناسب است.
در صنایع غذایی، استراتژی نفوذ در بازار برای شرکتهایی که دارای مزیت رقابتی مناسبی مانند برند و نام تجاری شناخته شده، مشتری، ارتباطات و شبکههای توزیع هستند به خوبی عمل میکند. به علاوه، حتی زمانی که این شرکتها کالای جدید را تولید میکنند، اکثر آنها فروش در بازار موجود را انتخاب مینمایند. دلایل آنها برای حفظ مشتریان و افزایش فروش در بازار، ریسک کمتر و ارزان تر بودن آن نسبت به جذب مشتریان جدید است. کالاهای جدید و توسعه کالا در صنعت تهیه غذا را میتوان از تهیه و معرفی طعمهای جدید، افزایش خط تولید کالاهای کنونی، تا تغییر بسته بندی و ارائه جذابیت بیشتر برای مشتریان طبقهبندی نمود.
بطورکلی اثر استراتژی رشد بر عملکرد فروش، مشروط به فعالیت دیگر شرکتها و عوامل محیطی است. بهاین معنا که ویژگیهای منحصر به فرد شرکت و محیط خارجی برای هر شرکت تعیین میکند که بهترین استراتژی برای اطمینان از رشد شرکت چیست. بنابراین، برای موفقیت صنعت تهیه غذا، تولیدکننده نیازمند اتکا بر دانش تاکتیکی و محیطی است که بتواند به سرعت به علائم بازار مانند تغییر ذائقه مشتریان، قیمت، هزینهها، رعایت قانونگذاری، محدودیت رقابت و غیره پاسخ دهد.
بیتا نوروزی؛
پژوهشگر موسسه مطالعات و پژوهش های بازرگانی