خبرگزاری کار ایران

ایلنا از خراسان رضوی گزارش می‌دهد؛

روایت تلخ زن مشهدی از یک خشونت خانگی/ از آینده فرزندم در کنار پدرش می‌‌ترسم

روایت تلخ زن مشهدی از یک خشونت خانگی/ از آینده فرزندم در کنار پدرش می‌‌ترسم
کد خبر : ۸۵۸۰۰۶

امیرعلی 10 سال سن دارد و می‌خواهد فردی مفید برای جامعه شود اما در انتظار اثبات ادعای مادرش مبنی بر عدم صلاحیت پدر برای نگهداری او است.

به گزارش خبرنگار ایلنا از مشهد، زن جوان 19 ساله بود که رخت عروسی برتن کرد و به قول بزرگترهای فامیل پا به خانه بخت گذاشت  خانه ای که بعد از گذشت تنها چند ماه حکم جلاد خانه را برایش داشت و حتی از دیوارهایش نیز می‌ترسید.

اینها جملات زن 37 ساله‌ای است که خودش را در ابتدای مصاحبه نرگس معرفی می کند و با چشمانی غم زده ، مارا به گذشته های دور از زندگی خود می برد...

آشنایی ؛ سکانس اول

نرگس همانگونه که به من خیره شده است درباره آشنایی اش با (م )  می گوید: وقتی‌مجید به خواستگاری‌ام آمد.کارمند یکی از ادارات دولتی شیراز است و من که با هزاران امید و آرزو بعد از چند جلسه صحبت ، به او جواب بله داده بودم بعد از عقد با همسرم راهی شیراز شدم .

وی گفته‌هایش را این‌گونه ادامه می دهد: یکی از دلایلی که باعث شد  به همسر سابق‌ام جواب مثبت بدهم ، اخلاق خوش و ایمانش بود که در همان چند جلسه خواستگاری شیفته‌اش شدم اما پس از آغاز زندگی مشترک‌مان متوجه شدم همه این خصوصیات اخلاقی در همسرم سرابی بیش نیست و او دست به زدن دارد و هرچند وقت یکبار مرا به بهانه‌های مختلف به باد فحش و کتک می‌گرفت.

نرگس  درباره دوران زندگی مشترکش با م  بیان می کند: من حق رفتن به بیرون را نداشتم ، حتی برای کوچکترین مسائل نیز باید از وی اجازه می گرفتم وهیچ وقت اجازه نداشتم بدون حضور او در خانه میوه بخورم، هرچه بیشتر از دوران زندگی مشترکمان می گذشت فاصله  کتک زدن هایش کمتر و بهانه هایش بیشتر می شد و من نیز تمامی مشکلات زندگی ام را از خانواده‌ام پنهان می‌کردم.

سکانس دوم ؛حق با مردان است

این زن جوان در ادامه داستان زندگی‌اش می گوید: شوهرم هر روز به بهانه‌های مختلف مرا کتک می زد و هربار نیز همسایه‌ها به دلیل سرو صدا به خانه ما می آمدند اما وی همیشه به آنها می‌گفت ، به شما مربوط نیست و هرگاه به  خاطر کتک‌هایش اعتراض می‌کردم جواب من را اینگونه می داد که همه مردها ، حق دارند همسرشان را کتک بزنند. که البته بعد از کتک‌هایش به شدت پشیمان می‌شد و عذرخواهی می‌کرد.

وی بیان می کند : هرچه از او در مدت زندگی مشترک‌مان خواستم تا پیش مشاور برود فایده‌ای نداشت و در مقابل سیلی زدن‌هایش از من می‌خواست فقط تحمل کنم ، تا اینکه یک‌روز بلاخره طاقت‌ام تمام شد و با اورژانس اجتماعی شیراز تماس گرفتم که در آنجا مددکار زن  مرکز به دلیل حمایت‌هایش از من مجبور به استعفا شد.

نرگس در ادامه به گفته‌هایش اضافه می کند: وقتی که به اورژانس اجتماعی معرفی شدیم تازه متوجه شدم که باردار هستم و حتی مشاوره های آنجا و بارداری من  نیز در اخلاق همسرم تاثیری نداشت.

وی ادامه می دهد: با توجه به وضعیت جسمانی که در دوران بارداری داشتم همسرم به من تعهد کتبی داد که دیگر دست روی من بلند نکند اما دوباره بعد از گذشت چند روز بهانه گیری هایش شروع می شد و هربار به من ناسزا می گفت و مرا کتک می زد.

وی می گوید: بعد از بارداری به دلیل اینکه می‌دانست نمی‌تواند  کتک‌ام بزند  مرا به مشهد به خانه پدری آورد تا چند ماه بارداری را در خانه پدرم باشم اما او که عادت به کتک زدن داشت به فاصله چند روز تماس می گرفت و دعوا می‌کرد.

نرگس تصریح می کند: ماه هفت بارداری به همراه مادرم به شیراز برگشتم چند روزی مادرم در شیراز ماند و بعد از آن به مشهد بازگشت. بعد از بازگشت مادرم دوباره دعواهای م شروع شد، هیچگاه فراموش نمی کنم که وقتی به شاهچراغ رفته بودم به عنوان تنها پناهگاه من بعد از دعواها و کتک کاری های همسرم، روسری به قیمت 500 تومان خریده بودم که در سال 87 قیمت پایینی بود وقتی به خانه بازگشتم برای خریدن این روسری من را به بادکتک گرفت که چرا روسری خریدی.

نرگس درباره بعد از به دنیا آمدن فرزندش می گوید: بعد از اینکه امیرعلی  به دنیا آمد در ابتدا از اینکه با داشتن چنین پدری صاحب فرزند شدم بسیار پشیمان بودم و در همان روزها ، شرایط زندگی من با م  بدتر می شد و او سر هر چیز کوچکی از جمله نظافت منزل ، یا خریدن لباس بهانه می گرفت و من را کتک می زد . همسرم حتی به فرزند کوچکش نیز رحم نمی کرد و هر بار که امیر علی گریه می کرد او را داخل حمام رها می کرد تا ساکت شود.

سکانس آخر، مدرسه دنبال دردسر نیست

این زن انتهای داستان زندگی‌اش با م  اینطور شرح می دهد: دیگر طاقتم تمام شده بود و نه مشاوره و بلکه صبوری‌های من نیز به امید بهتر شدن شرایط زندگی مشترک‌مان فایده‌ای نداشت از همسرم بیزارشده بودم و پس از گذشت 4 سال دوندگی در دادگاه‌های شیراز با حکم ضرب و جرح و ترک انفاق از م جدا و با فرزند 1 ونیم ساله‌ام راهی مشهد شدم.

وی می گوید: وقتی که از شوهرم طلاق گرفتم ، بسیار افسرده شده بودم و هر شب کابوس‌های مختلفی می دیدم ومدام به خودم از اینکه چرا باید از روی ظاهر، همسر چنین فردی شوم ناسزا می‌گفتم ، در این مدت امیرعلی  هر روز بزرگتر می شد و من نیز تصمیم گرفتم که گذشته را فراموش کنم و برای داشتن زندگی بهتر وارد دانشگاه شوم و درس بخوانم.

نرگس درباره روزهای زندگی‌اش بعد از پایان 7 سالگی امیرعلی می افزاید: امیرعلی که به سن 7 سالگی رسید ، پدرش برای بردن او به مشهد آمد و من بسیار تلاش کردم تا عدم صلاحیت نگه‌داری پسرم را از دادگاه بگیرم اما موفق نشدم.

این زن در ادامه ماجرا بیان می کند: از 7 سالگی امیرعلی ، تمام هزینه‌های سفر را به جان می خرم تا با پسرم ملاقات کنم ، اما هر بار که به آنجا می روم از اشک های فرزندم  و همین طور ناسزا گفتن های همسر سابقم رنج می برم .

نرگس درباره شرایط ملاقات با فرزندش اینگونه می گوید: هربار که در شیراز به دیدار امیرعلی می روم ، باید او را در مدرسه و یا با سختی‌های فراوان ببینم و همیشه پسرم نیز از کتک های پدرش گله‌مند است ، حتی یک‌بار آثار کابل بر بدن او را نیز مشاهده کردم و از مدیر مدرسه خواستم تا در این زمینه رسیدگی کند اما  به من گفتند که مدرسه دنبال دردسر نیست.

امیر علی تهران است

نرگس درباره شرایط زندگی فرزندش که بعد از سن 7 سالگی توسط پدرش نگه‌داری می شود ادامه می دهد: هربار که امیرعلی را در شیراز ملاقات می کنم ، چشمانش  گریان است و از من می خواهد تا او را از آن خانه نجات دهم و بارها به من می گوید که پدرش حتی به او پول تو جیبی برای گرفتن یک خوراکی از بوفه مدرسه را نمی دهد.

این زن جوان در باره برگزاری دادگاه سلب حضانت امیرعلی از پدرش می گوید:بعد از گذشت این ماجراها و گفته های پسرم ،در شیراز از این دادسرا به آن دادسرا رفتم ولی اصلا به این موضوع اهمیت داده نشد و من مجبور به شکایت شدم و از قاضی خواستم تا به دلیل ضرب و جرح  پسرم ، پدرش را مجبور کند تا بچه را به دادگاه بیاورد ولی متاسفانه تنها اتفاقی که افتاد این بود که (م ) گفت بچه تهران است و من عملا نتوانستم هیچ کاری انجام دهم و از همه مهم‌تر هیچ کدام از آشنایان من در دادگاه به عنوان شاهد حاضر نشدند و همگی گفتند که ما دنبال دردسر نیستیم.

نرگس  می افزاید: من از همسرم طلاق گرفتم و توانستم خودم را از فشارهای روانی که بر من متحمل می کرد نجات دهم اما اکنون از آینده پسرم در کنار پدرش می ترسم . امیرعلی 10 سال سن دارد و می‌خواهم فردی مفید برای جامعه شود نه اینکه در بزرگسالی به دلیل شکنجه های جسمی پدرش ، شبیه او شود.

مادر باید  اثبات کند

در ادامه برای جزئیات بیشتر در خصوص پرونده امیرعلی با علی قنبری وکیل وی به گفت و گو پرداختیم. وی می گوید: طبق ماده 1368 قانون مدنی حضانت فرزند تکلیف پدر و مادر است و اگر طفل زیر 7 سال ، سن داشته باشد ، نگه‌داری تا سن بلوغ با مادر خواهد بود که البته طبق قانون دختران بعد از 9 سالگی و پسران در سن 15 سالگی می‌توانند برای زندگی با پدر و مادر خود تصمیم بگیرند.

وی درباره قانون سلب حضانت پدر توسط مادر می افزاید: اگر پدری فرزند خود را مورد ضرب و جرح یا  تکدی‌گری قرار دهد ، مادر باید در دادگاه خواست نگه‌داری فرزند خود را مطرح  و سپس اثبات کند که این پدر صلاحیت نگه داری کودک را ندارد و برای اثبات این موضوع حضور چند شاهد لازم است.

این وکیل در ادامه می گوید: در چنین مواردی برگه پزشک قانونی ضرب و جرح همسر یا حتی خود فرزند  نیز موضوعیتی برای دادگاه ندارد و باید عملا توسط شاهد یا گفته های کودک این قضیه اثبات شود  که معمولا به دلیل ترساندن طفل توسط پدر این اتفاق نمی افتد.

وی درباره پرونده امیرعلی تصریح می کند: باید در این مورد ، مادر کودک در دادگاه شاهدی مبنی بر آزار و اذیت فرزندش داشته باشد و با توجه به عدم داشتن شاهد و همچنین ترساندن و آزار و اذیت طفل توسط پدرش مبنی بر گفتن حقیقت در دادگاه ، عملا نمی توان برای این کودک کاری انجام داد.

قنبری به گفته‌های خود اضافه می کند: در مواردی که فرزند مورد ضرب و جرح توسط پدر خود قرار می گیرد تنها راه کار این است که مادر باید تا سن بلوغ کودک خود صبر کند و بعد ازآن ، فرد می تواند به دادگاه از پدر خود با حضور قیم اتفاقی که معمولا مادر انتخاب می شود شکایت کند.

گزارش : نگار طاهونچی

انتهای پیام/
ارسال نظر
پیشنهاد امروز