گزارش ایلنا از زندگی یک معلول؛
معلول یاسوجی که یارانهاش 2 سال قطع شده است+ تصاویر
معلولانزیادی در ایران زندگی میکنند که دارای تواناییهای خاصی هستند و معلولیت را مغلوب خود کردهاند؛ برخی از آنها حتی دارای تواناییهایی بیشتر از یک فرد با وضعیت جسمی سالم هستند اما برخی معلولان واقعا نمیتوانند کاری انجام دهند؛ نه توانایی انجام کار دارند و نه استعداد برای خاص بودن.
به گزارش ایلنا از یاسوج، حدود 18 هزار معلولی که در کهگیلویه و بویراحمد زندگی میکنند همچون سایر افراد حق زندگی دارند؛ حق دارند خانواده تشکیل دهند. برخی ازدواج میکنند و بچه دار میشوند اما شاید بخاطر معلول بودن نتوانند جایی مشغول به کار شوند. آنها میخواهند خانواده تشکیل دهند و پدر یا مادر شوند .
آنهایی که ازدواج میکنند می دانند که ممکن است برای امرار معاش زندگی دچار مشکل شوند اما سنت پیامبر (ص) را به جا می آورند، برخی نیز تن به ازدواج نمی دهند و توان رویارویی با مشکلات متاهلی را ندارند، ازدواج که نمی کنند بیشتر گوشه گیر و دچار افسردگی می شوند برای این افراد باید چه کاری انجام داد.
18 هزار معلول در استان کوچک کهگیلویه و بویراحمد نیازمند توجه ویژه هستند، درست است که برخی معلولیت شدید دارند اما برخی با معلولیت کم نیز در این استان دچار مشکل هستند.
معلولی که ازدواج می کند در قبال خودش و بچه هایش مسئول است و باید تکیه گاهی برای آنها باشد نه خود بر کس دیگری تکیه کند اما گاهی شرایط به گونهای رقممیخورد که برعکس میشود و تنها تکیهگاه این معلول با همسر و بچه هایش خانواده میشود، حس استقلال در آنها از بین می رود و ناراضی از همه چیز و نا امید از همه کس تنها سکوت می کند.
من معلولی را می شناسم که 7 سال قبل ازدواج کرده و نتیجه این ازدواج دو پسر به اسم محمد و علی است، زیبایی های علی و محمد هم به پدر معلولانش رفته و هم به مادر.
آنها اهل روستای چین از توابع بخش لوداب شهرستا بویراحمد هستند. نزدیک به دو سال است که در حاشیه های شهر یاسوج با همه مشکلاتی که دارد زندگی می کند .
بعد از معرفی یکی از دوستان برای تهیه گزارش به خانه این معلول رفتم. از کوچه پس کوچه ها گذشتم تا به خانه ای رسیدم، دو راه روی تنگ را پشت سر گذاشته و توسط یک درب آهنی وارد خانه شدم در ابتدا ظاهر ان را دیدم گفتم به نظر نمی آید وضعیت مالی بدی داشته باشند و نیازی به تهیه این گزارش نیست اما لا به لای مصاحبه ام متوجه شدم که این خانه نو ساخته را فامیل های این خانواده برایشان رهن کرده اند و از خود پولی پرداخت نکرده اند.
ابتدا که وارد خانه شدم حس کردم وارد یک سردخانه شده ام، سرد بود و نمناک. هوای بیرون گرمتر از داخل خانه در میان این خانه سرد اتاقی بود که نسبت به بقیه جاها گرمتر بود و به آن اتاق دعوت شدم و کنار بخاری نشستم. پدر رو به روی من بود و پشت سر او نیز علی دو ساله درون پتویی پیچیده و خواب بود. گفت و گویی گرم و صمیمی را در آن هوای سرد و نمناک با این پدر معلول و مادر آغاز کردم.
راستش من نمی دانستم به مهمانی چه کسی رفته ام نه اسمش را می دانستم و نه فامیلی اش را .
اسمش را که پرسیدم گفت: سالار پیرشه هستم به دلیل معلولیت که در فک و صورتش داشت متوجه نشدم برای بار دوم پرسیدم که ببخشید متوجه نشدم باز هم تکرار کرد اما باز هم متوجه نشدم که این بار از همسرش پرسیدم.
سالار پیرشه زیاد اهل صحبت کردن نبود. هر سئوالی که میپرسیدم تنها با چند کلمه کوتاه جواب میداد اما به راستی مگر می شود کسی که این همه مشکل در زندگی اش دارد با دو بچه 6 ساله و 2 ساله حرفی برای گفتن نداشته باشد.
از زندگی اش و اینکه اصالتشان کجایی است پرسیدم که در جواب گفت: اهل روستای چین هستم و یک سالی هست به امید بهتر شدن وضع زندگی به مرکز استان و شهر یاسوج امده ام اما ای کاش هیچوقت نمی آمدم .
بیشتر کلماتش را متوجه نمی شدم یا برای چندمین بار می پرسیدم و یا هم از همسرش جوابم را می گرفتم.همه حواسم را جمع کرده بودم که بفهمم چه می گوید که خدای نکرده بخاطر چندین بار پرسیدنم دلش نشکند و ناراحت نشود. اما بازهم جملاتی را جا می ماندم.
پرسیدم خرج و مخارج زندگی اش را از کجا تامین می کند که در جواب گفت: درآمد ماهانه من و همسرم و علی و محمد 70 هزار تومانی است که بهزیستی به حساب ما پرداخت می کند.
پرسیدم وسط حرفش و گفتم یارانه هم هست شما چهار نفرید یارانه هم می تواند دردی از درهای شما را درمان کند اما جوابی داد که متعجب شدم گفت: از سال 93 تا کنون یارانه ای دریافت نمی کنیم.
با این حرف این پدر معلول نه تنها من بلکه فردی که همراه من بود هم از تعجب ماتش زد یارانه خانواده ای که درآمد ماهانه شان 70 هزار تومان است را چرا قطع کرده اند شاید دولت 70 هزار تومان را با 70 میلیون تومان اشتباه گرفته است، دولت بر اساس کدام استدلال یارانه قشری که درآمدش 70 هزار تومان است را قطع کرده کدام استدلال قبول می کند که فردی که حقوق میلیونی دریافت می کند یارانه هم بگیرد اما خانواده هایی از این دست از گرفتن یارانه محروم باشند.
البته در این استان تنها این خانواده کم درآمد نیست که یارانه شان قطع است بلکه چند روز گذشته نیز به سراغ خانوادهای رفتم که درآمد ماهانه شان 40 هزار تومان بود و یارانه آنها نیز قطع شده بود. این موارد جای بسی تامل دارد برای مسئولانی که مدام حرف از یارانه اقشار کم درآمد میزنند و تن هزاران سرپرست خانواده را می لرزانند که یارانه آنها قطع می شود.
این پدر با درآمد ماهانه 70 هزار تومان جلوی زن و بچه اش شرمنده است، فهمیدن این شرمندگی زیاد سخت نبود چرا که در میان صحبت هایش گاهی سرش را پایین می انداخت و سکوت می کرد.
چرا یارانه تان را پیگیری نکردید؟ اصلا سراغش رفتید؟
بله فرمانداری، پلیس +10 و حتی تهران هم رفتیم اما فایده ای نداشت. دیگر نمیدانم چه کاری انجام دهم . واقعا کم آوده ام؛ نا شکر نیستم اما در برابر مشکلات کم آورده ام.
این جملات را با همه اندوه و غمی که در صدایش بود ، تکرار کرد و می گفت کم آورده ام.
این خانواده 17 سال است که تحت حمایت بهزیستی است. می گوید: از بهزیستی تقاضا کردیم برایمان یک خانه هر چند یک اتاق باشد بسازد اما گفتند ما تنها میتوانیم وام دهیم که خودتان خانه بسازید.
به این پدر معلول گفتم این هم خوب است وام را بگیرید خانه ای بسازید در جوابم سرش را پایین انداخت و بعد از چند ثانیه سکوت با صدای لرزان گفت: وام را چگونه پرداخت کنم.
در میان این سکوت بلند شد و شناسنامه زن و بچه هایش و یک سری مدارک را آورد که به من ثابت کند دروغ نمی گوید و یارانه اش قطع است. گفتم نیازی نیست حرفتان را باور دارم چرا که کسی که تا کنون لقمهای حرام به خانه نبرده نمیتواند دروغ بگوید.شاید آنقدر در این دنیا و این شهر بی مهری دیده است شاید آنقدر بدقولی و بی اعتمادی دیده است که فکر می کرد من نیز حرف هایش را باور نمی کنم.
آخرهای صحبتم بود که محمد 6 ساله به خانه آمد و به مادرش چسبید در همین حین نیز علی کوچولو بیدار شد .
دیگر سئوالی نداشتم چرا که همه سئوالاتم با بودن در آنجا پاسخ داده شدند. ساکت شدم و با دفترم و خودکارم ور می رفتم و نوشته های قبلی را پرررنگ می کردم و گاهی نیز خط خطی می کردم .من نمیتوانستم برای چشمان معصوم محمد و علی که به من زل زده بودند کاری انجام دهم. نمیدانستم چه بگویم. دفتر را بستم و دیگر ترجیح دادم چیزی ننویسم چرا که توصیف زندگی 4 نفر که تنها با 70 هزار تومان زندگی می کنند، سخت بود و نمیتوانستم توصیفش کنم. شاید سختی که محمد 6 ساله از نداری کشیده است من 25 ساله تاکنون حتی لمسش هم نکرده باشم .
بعد از خداحافطی این پدر تا جلوی درب ما را همراهی کرد. نمیدانم در آن لحظات چه در فکرش میگذشت؛ شاید امید دارد بعد از این مصاحبه مسئولان به فریادش برسند.ای کاش امیدش نا امید نشود.
از جلوی خانه شان رد شدم و نبش کوچه شان مغازه ای توجهم را جلب کرد که پر از خوراکی های مورد علاقه بچه ها بود. فکر کردم اگر محمد یا علی بخواهند همچون این کودکان به مغازه بروند و چیزی برای خودشان بخرند آیا پدرشان میتواند پولی به آنها بدهد اگر در یک ماه 10 هزار تومان به آنها بدهد با 60 هزار تومان دیگر چگونه یک ماه را سر کنند.
اگر می دانستم به خانه چه کسی می آیم پلاستیکی پر از خوراکی برای محمد و علی می آوردم. آنها نیز حق دارند کودکی کنند. اگر پدرشان معلول است اما دلی پر از محبت دارد. محمد و علی دو دسته گلی هستند که قرار است با ماهی 70 هزار تومان بزرگ شوند چه آینده ای خواهند داشت.
گزارش ما پایان یافت اما زندگی محمد، علی و پدر و مادرشان ادامه دارد. کاش میشد حداقل چهار دیواری به اسم خانه داشتند.
قطع یارانه این 4 نفر با درآمد ماهانه 70 هزار تومان در میان افرادی که میلیونی حقوق می گیرند دردناک است.
گزارش و عکس: زهرا داوودی