روایتی دیگر از کولبران قطع نخاعی آذربایجان غربی ؛
جدال با زندگی برای رنجی که پایان ندارد
سالها است قصه پر درد کولبران در مناطق غربی کشور نقل هر محفل است ؛ جوانانی که از روی فقر و بیکاری برای به دست آوردن لقمه ای نان جان خود را به خطر می اندازند و پا در راهی پر از رنج و سختی می گذارند راهی که ممکن است در آن کشته، قطع عضو و یا مانند خالد، شفیع و نادر قطع نخاع شوند...
به گزارش خبرنگار ایلنا، خالد نیک سیر جوان قطع نخاعی اهل روستای واوان شهرستان سردشت در گفت و گو با خبرنگار ایلنا گفت: پنجم مرداد ماه سال 1397 حین کولبری دچار حادثه شده و قطع نخاع شدم.
نیک سیر ادامه داد: روز حادثه 20 کیلو گردو را از منطقه مرزی حمل می کردم که مورد هدف گلوله قرار گرفتم. تقریبا ساعت 7 صبح بود که از مرز می گذشتم و حدودا 8 کیلومتر هم وارد خاک خودمان شده بودم. در منطقه کوهستانی بدون هیچ هشدار و تیر هوایی و ایستی به سویم شلیک شد.
حتی در را به رویم باز نکردند
وی افزود: از طریق مراجع قانونی پیگیری های زیادی کردم ولی بدون نتیجه ماند. همچنین از طریق فرمانداری و هنگ مرزی هم پیگیری کردم اما بیفایده بود در پاسگاه هنگ مرزی در را به رویم باز نکردند که حداقل مشکلم را مطرح کنم. به هر دری میزنم بیفایده است و قفل ها باز نمیشود.
همسرم از من جدا شد
نیک سیر گفت: 29 سال دارم، پس از اتفاقی که منجر به فلج شدنم شد همسرم از من جدا شد. حاصل ازدواج مان« روژگار» دخترم است که بیشتر مواقع با مادرش زندگی می کند و گاهی نیز نزد من می آید. بعد از جدایی با پدر و مادرم زندگی می کنم و شرایط بسیار سختی دارم.
وی گفت: ویلچرم خراب شده و یک سال است به اداره بهزیستی شهرستان سردشت درخواست ویلچر دادهام اما با درخواستم موافقت نشد و گفتند تا 4 سال دیگر نمیتوانی درخواست ویلچر جدید بدهی.
کانون گرم زندگیام از هم پاشید
نیک سیر عنوان کرد: مدتها است هیچ منبع درآمدی نداشته و گوشه خانه افتادهام. از روی فقر و نداری کولبری کردم و گرنه چرا باید کوه های صعب العبور را با هزار مشقت و سختی طی می کردم. این تنها مشکل من نیست افرادی که مثل من در این راه دچار سانحه شده اند ،کم نیستند.
وی گفت: به هر ارگانی که مراجعه می کنم می گویند کاری از دست مان برنمی آید برایت انجام دهیم. حتی نماینده مجلس هم داد ما را نمی شنود که به گوش مسئولان بالادست برساند. تنها گاهی با کمک خیرین است که زندگیام می چرخد. به فرمانداری، شهرداری و حمل و نقل تاکسی رانی درخواست گرفتن مجوز یک تاکسی دادهام ولی هیچ کدام با درخواستم موافقت نکردند.
از گردن به پایین فلج شدم
شفیع محمد زاده کولبر قطع نخاعی دیگر هم درباره مشکلاتش به ایلنا ، گفت: اهل روستای کانی زرد سردشتم و 33 ساله هستم. سیزدهم بهمن ماه سال 1395 در حال بازگشت به روستای مان بودیم که از شدت خستگی کمی استراحت کرده و دوباره راه افتادیم که به من از ناحیه کتف شلیک شد و قطع نخاع شدم بعد از به هوش آمدنم از گردن به پایین تمام بدنم فلج شد. پس از حادثه کارشناس قضایی به منطقه آمد و اعلام کرد که ما در محدوده مرزی نبودیم که مورد هدف گلوله قرار گرفتیم.
وی گفت: طبق کارشناسی هنگ مرزی تقریبا نزدیک به 3 کیلومتر دورتر از خط قرمز مرزی به من شلیک شده بود. یعنی ما هنوز به مرز و خط قرمز هم نزدیک نشده بودیم. در جلسه اول دادگاه رای تقریبا به نفع من صادر شد اما در دادگاه تجدید نظر در حضور وکیلم رای را به نفع هنگ مرزی صادر کردند.
هیچ منبع درآمدی ندارم
محمدزاده بیان کرد:سالهاست خنده به لبانم نمیآید.خجالت میکشم وقتی خواهرم کارهایم را انجام میدهد. برای جابهجا شدن و بیرون رفتن از خانه هم برادرهایم کمک می کنند. هیچ منبع درآمدی ندارم و 2 برادرم گاهی برای مخارج زندگی مان به کولبری میروند که در نبودشان خواهرم به سختی می تواند کارهایم را انجام دهد.
وی گفت: دو ماه یک بار به دلیل ناتوانی در حرکت، پزشکم از سردشت برای معاینه به منزل مان می آید و هر بار 600 هزارتومان هزینه ام می شود. برای فیزیوتراپی هم ماهی چند بار به سردشت میروم. هر بار مجبورند برایم ماشین دربست کنند که حدودا 200 هزار تومان هزینه اش می شود که با هزینه فیزیوتراپی که هر بار 70 هزار تومان است، ماهانه حدود یک میلیون تومان خرج دارو و درمان میکنم.
رئیس شورای شهر سردشت هم در این باره به ایلنا، اظهار داشت: چارچوب شورا حد و حدود اختیارات خودش را دارد سعی کردیم در چارچوب قانون با مسئولانی که به سردشت می آیند مطالبی که حق مردم است را به گوش مسئولان برسانیم.
لقمان رستمی ادامه داد: دولت رئیسی درباره معیشت و بیکاری جوانان مخصوصا در مناطق مرزی و کم درآمد اقداماتی انجام داده اما به نظرم هنوز کافی نیست. کولبری پدیده بدی است که مردم از روی ناچاری سراغش می روند که امیدواریم با باز شدن معبرهای مرزی در آینده نه چندان دور این پدیده به طور کامل حذف شود.
گزارش: مریم بازوند