یادداشت حسین نمکین برای ۱۲ سالگی ایلنا:
دینامیسم نهادی و مسألهی آیندهی نهادهای کارگری
ایلنا در اوجِ سالهای اصلاحات و بهعنوانِ بخشی از دم و دستگاهِ جامعهٔ مدنی تأسیس شده. این مسأله نباید تفاوت مبنایی و ذاتی آن درمقام یک نهاد خبری کارگری درمقایسه با سایر نهادهای مدنی را کمرنگ کند.
حسین نمکین؛ پژوهشگرِ مستقلِ حوزهی فلسفهی قارهای در آستانهی ۱۲ سالگی ایلنا اشارهای به ماهیت نهادهای خبری کارگری داشته است.
به گزارش خبرنگار ایلنا؛ متن یادداشت این پژوهشگر به شرح زیر است:
با اینکه اقتصاد ایران همچنان کمابیش یک اقتصاد سراپا نفتی - رانتی است، اما این مسأله بههیچوجه ما را از تحولات دهههای اخیر در سرمایهداری پساصنعتی جهانی و گذار پسافوردی آن معاف نکرده است: تحولاتی که شاخصهٔ اصلی آن پیچیدهترشدن هرچهبیشترِ روابط سرمایهدارانه و تنوع بیسابقه در نوع و ماهیت بهرهکشی بهمعنای عام کلمه است. سؤال اینجاست که «نهادِ کارگری»(خانهٔ کارگر و مجموعههای وابستهٔ آن) در واکنش به این پیچیدگیهای نوظهور چه وضعی پیدا میکند؟
دقیقاً اینجاست که بهنظرم مسأله پویایی و خلاقیت نهادی نقشی اساسی پیدا میکند. مسلماً نهادهای کارگری، بهآنشکلی که میشناسیم، هم محصول نسلها مبارزه و فعالیت اجتماعیِ کارگراناند و هم برخاسته از دل یک نظم اجتماعی که ویژگیِ اساسیِ آن وجود یک طبقه رهاییبخش و متمایز از دیگر طبقات بوده. وقتی این طبقه(بهمعنای کلاسیک کلمه) اهمیت محوری خود را از دست میدهد، وقتی اشکال سلطه آنقدر متنوع و گسترده میشوند که دیگر باید از «کارگریشدن» کلِ جمعیت سخن گفت، آنوقت در سطح نهادی، در سطح سازماندهی، و بهویژه در حوزهٔ فعالیتهای فرهنگی، چه پاسخی به این تحولات باید داد.
قطعاً این یادداشت کوتاه پاسخی به این پرسش نیست. قدر مسلم اینکه «نیروی خلاقیت» اینجا وضعِ سرنوشتسازی پیدا میکند: خلاقیت در پیگیری خطوط تازه و حتی ابداع چنین خطوطی.
و البته تأکید بر این خلاقیت هرگز بهمعنای فرهنگیشدن تمامعیار نهادهای کارگری و گمشدن در هیاهوی جامعهٔ مدنی هم نیست. ایلنا در اوجِ سالهای اصلاحات و بهعنوانِ بخشی از دم و دستگاهِ جامعهٔ مدنی تأسیس شده. این مسأله بههیچوجه نباید تفاوت مبنایی و ذاتی آن درمقام یک نهاد خبری کارگری درمقایسه با سایر نهادهای مدنی را کمرنگ کند؛ برعکس، رسالت کارکردنِ در کرانهها و منتهاالیههای میدان مدنی، و پرهیز از تقلیلیافتن به فعالیت فرهنگی صرف، از الزامات ذاتی و نوعی چنین نهادی است.
و صدالبته بدیهی است که لزومِ این بازسازیِ نهادی بهمعنای کنارگذاشتنِ «طبقه کارگر» بهمعنای کلاسیکِ کلمه نیست: حتی تازهترین و پیشروترین نظریههای مارکسیستی هم تأیید میکنند که این طبقه همچنان واجدِ نوعی اولویت است، دستکم در مقامِ طبقهای که هنوز هم بارِ واضحترین و سرراستترین اشکالِ سلطه را بهدوش میکشد، تنها طبقهای که هنوز هم که هنوز است، بهگفتهٔ مارکس: «چیزی برای ازدستدادن ندارد جز زنجیرهایش».