حسین دهباشی در گفتگو با ایلنا:
پروژه تاریخ شفاهی به همت ریاست صداوسیما و دوستانش شکست خورد
شاید صداوسیما به دنبال نیاز به پاسخگویی به افکار نسل جدید در قبال هجمه برنامههای مستندی است که از شبکههای ماهوارهای بیگانه انجام میشود و پخش ناقص این پروژه هم به همین دلیل بوده است.
آنچه بر سر پروژه تاریخ شفاهی آمد؛ غیرقابل چشمپوشیست. متولیان این پروژه علاوه بر آنکه نتایج تلاشهای خود را برباد میبینند؛ آشفته از این هستند که باید چگونه پاسخگوی افرادی باشند که با اعتماد به این پروژه و نحوهی انعکاس آن؛ صادقانه آنچه را میدانستهاند؛ بیان کردهاند. آیا از این پس هم میتوان به پروژههایی این چنین اعتماد کرد.
حسین دهباشی در گفتگو با ایلنا از آنچه بر سر این پروژه آمده؛ سخن میگوید.
آقای دهباشی سوالی که این روزها زیاد پرسیده میشود؛ این است که دستاندرکاران این پروژه چه کسانی یا سازمانهایی هستند؟
این پروژه دارای اضلاع مختلفی شامل ضلع مجری، ضلع سرمایهگذار و ضلع هویتدهنده و اعتباری کار است که مسلم است که برخی از اضلاع پررنگتر از بقیه است. ضلع مجری شامل حسین دهباشی و همکاران است که این همکاران در قسمتهای مختلف قبل از پژوهش، مرحله مصاحبه، پیاده کردن، بعد از پژوهش، ویراستاری، گویاسازی، انتشار کار تلویزیونی و غیره هستند که در مراحل مختلف افراد متفاوتی بودهاند و حلقه اتصال همه این گروههای مجری من بودم. شورای هماهنگیکننده و راهبردی پروژه در ابتدا شامل سه نفر یعنی حسین دهباشی، حسامالدین آشنا و حسن بهشتیپور بودند. حسن بهشتیپور بعداز چند سال بهعنوان ناظر کیفی هم از طرف تلویزیون انتخاب شد، اما در ابتدای کار بهعنوان فردی مستقل همکار این پروژه بود. حسامالدین آشنا با حضور و مشغله در دولت دیگر مسئولیتی در قبال این پروژه نداشت اگرچه بهعنوان دوست همواره با این پروژه همراهی کرده است.
و ضلع اعتباری پروژه؟
در ضلع اعتباری کار که هویت کار محسوب میشد، پروژه از کتابخانه ملی آغاز شد اما در زمان آقای خاتمی؛ کتابخانه ملی با کتابخانه کنگره قرارداد داشت و در برخی مواقع برای پیشبرد کار در مراحل مختلف اعتبار کتابخانه کنگره یا بنیاد مطالعات ایران و یا مرکز مطالعات خاورمیانه هاروارد پررنگتر میشد.
صداسیما از سرمایهگذاران این پروژه محسوب میشود؟
بله اما صداوسیما بین ۳۰ تا ۴۰ درصد هزینهها را پرداخت کرده است که البته اگر پرداخت نمیشد شاید پروژه هرگز انجام نمیشد. پررنگترین سرمایهگذار این پروژه خانواده دهباشی است اما باید درنظر گرفت که این پروژه با هماهنگی کل اضلاع انجام شده است و هرکدام از اضلاع با وجود اهمیتش هیچگاه نمیتوانست جای یکی دیگر را بگیرد. چنانچه کتابخانه ملی امکان سرمایهگذاری مالی نداشت کما اینکه تلویزیون هم اگر صدها برابر این سرمایهگذاری را انجام میداد نه تنها نمیتوانست جایگاه اعتباری کتابخانه ملی را بگیرد که با مطرح شدن اسم صداوسیما افراد مصاحبهشونده هم هیچگاه حاضر به همکاری با این پروژه نمیشدند.
و مصاحبهشوندگان در جریان این موضوع بودند؟
درمورد اینکه ما مجاز هستیم این آثار را در اختیار رسانهها قرار دهیم توافق شد. طبیعی است که این رسانهها چه چاپی چه آنلاین و چه تلویزیون از آثار بهصورت گزینشی و جزیی استفاده میکنند و به همین دلیل برای اطمینان خاطر افراد جهت اینکه حرف از متن اصلی خارج نمیشود؛ ما تعهد دادیم که پیش از آن متن کامل مصاحبهها بهصورت کامل منتشر میشود تا در صورت استفاده یا کجفهمی از آثار با مراجعه به اصل اثر جبران شود.
تا به حال چه تعداد از این گفتگوها منتشر شده؟
تا به حال چهارجلد از این کتابها منتشر شده است و لازم است که دوباره تاکید کنم فیلمهای نمایش داده شده توسط صداوسیما تحریف شده است و میتوان به متن چهار کتاب منتشر شده مراجعه کرد. بالاخره متن کامل بقیه هم منتشر میشود، مردم باهوشند و متن اصلی را انتخاب گزینشی صداوسیما مقایسه میکنند و قطعا تفاوت را حس میکنند مگر میشود منکر را با منکر نفی کرد.
چرا اینقدر نشر این آثار به طول انجامیده است؟
کار انتشار متن کامل ملاحظاتی دارد و زمان زیادی میبرد که طی این سالها سرمایهگذاران پروژه ازجمله سازمان صداوسیما صبوری به خرج داده بودند اما به نظر میرسد که مسئولین جدید صداوسیما اگرچه علیالظاهر از جنس مسولان قبلی هستند اما این صبوری را ندارند و میخواهند یک شبه ره صدساله بروند و پروژهای که پانزده سال روی آن کار شده و زحمت کشیده شده است را یک شبه به نام خود به آنتن بسپارند که نتیجه آن خلف وعده با دیگران است.
یعنی تعهد با مصاحبه شوندگان؟
بله این اقدام موجب خلف تعهد ما به مصاحبهشوندگان شده است. با وجود این تعهدات بوده که این گفتگوها انجام شده است و اگر این تعهدات نبود این آثار ایجاد نمیشد. مقدمه واجب واجب است نماز با همه واجب بودن وضو میخواهد. مقدمه کار ما هم رعایت این تعهدات بوده است. دیگر اینکه حرفهای نقل شده از قول افراد تحریف شده است. شاید صداوسیما به دنبال نیاز به پاسخگویی به افکار نسل جدید در قبال هجمه برنامههای مستندی است که از شبکههای ماهوارهای بیگانه انجام میشود و پخش این پروژه هم به همین دلیل بوده است. من یک سوال دارم، مگر در طول سالهای بعداز انقلاب از تلویزیون برنامه تاریخی و مستند و سینمایی در باب افشارگری علیه رژیم پهلوی کم ساخته شده است؟ چطور به صرف پخش چند تصویر مستند از شبکههای ماهوارهای که همه کارکنانشان به اندازه یک گروه تلویزیونی از یکی از شبکههای ما هم نیستند فکر میکنند ای داد و بیداد تصورات مردم بههم ریخته است. آیا طرف مقابل نکات عجیب غریب مطرح کرده است یا نه؟ واقعیت این است که ما تصویر غیرمنصفانه و یکجانبه از قضایا ارایه کردهایم و کار به جایی رسیده است که فرزندان مسئولین همین رسانههای خودمان هم به آن برنامهها استناد میکنند. یا چرا برخی مسئولین موقع سفارش برنامه به کارگردان میگویند یه چیزی شبیه برنامه فلان شبکه ماهوارهای بساز؟ درحالیکه آن برنامهها چیزی جز استفاده از تصاویر آرشیویای که اصلش در دست خود ماست؛ نیست.
بهعنوان پژوهشگر تاریخ شفاهی شاهدی بر این مدعا دارید؟
بله؛ برای مثال شبکه تلویزیونی من و تو مستند جشنهای ۲۵۰۰ساله را ساخت و در آن از قول فرزند شجاعالدین شفا(دبیرکل این جشنها) نقل قول شد که هزینه جشنها رقم ناچیز ۱۸میلیون تومان بوده است. درمقابل این ادعا دو راه وجود دارد یک روش پاسخگویی این است که بگوییم این شخص فاسق و فاجر است و از منابع بیگانه پول دریافت کرده است و نظیر این سخنان و راه دیگر این است که به گفتگوی یک نفر پژوهشگر به نام حسین دهباشی با شخص شجاعالدین شفا مراجعه کرد که او در این گفتگو رقم واقعی هزینهها را ۵۰۰ میلیون دلار معادل ۴میلیارد دلار امروز بیان میکند که این فیلم در اینترنت هم موجود است. سوال اساسی من این است راه استناد به قول خود شخص است یا ناسزا گفتن به طرف مقابل؟ با این اقدام و حرکت تلویزیون دیگر نمیتوانیم چنین استنادسازیهایی انجام دهیم.
چرا؟
چون به همت ریاست صداوسیما و دوستان وی؛ این پروژه عظیم شکست خورد. ما ایرانیها در حوزههای مختلفی نبوع داریم و هنر نزد ما است و بس و یکی از بارزترین آنها تبدیل فرصتهای بزرگ به تهدید است. ما فرصت پاسخگویی مقامات پهلوی درمقابل وجدان خود و جامعه و در مقابل تاریخپژوهان منصف را تبدیل به یک پروژه غیراخلاقی، مشکوک و دروغگو کردیم. طوری که حتی کارگردان آن با شرمندگی از ساخت آن ابراز انزجار کند و چنین اقدامی تنها از سازمانی مانند صداوسیما برمیآید و چنین رکوردی در چنین زمان کوتاهی در کل تاریخ صداوسیما بیسابقه است.
پروژه تاریخ شفاهی ایران که از دست رفت، نقد تاریخ پهلوی از درون هم از دست رفت، سوال این است که چند سال باید بگذرد که آبروی سازمان صداوسیما که هیچ، آبروی سازمان پژوهشیای چون کتابخانه ملی جمهوری اسلامی ایران برگردد؟ مقام معظم رهبری در دیدار با مسئولان کشور درباره صداوسیما به نکته بسیار کلیدیای اشاره کردند، اینکه تعیین رییس سازمان صداوسیما توسط رهبری نظام به معنای مصون بودن وی از نقد نیست بلکه به این معناست که چون آبروی وی به آبروی رهبری نظام گره میخورد پس هرکاری که میکند باید با حساسیت مضاعف به آن پرداخته شود.
همه این سالها راشهای شما در آرشیو صداوسیما موجود بود؟
بله؛ من به این نکته مفتخرم که هیچکدام از کارکنان شریف هیچکدام از شبکههای تلویزیونی ما در طی این سالها حاضر نشدند بدون اجازه من به عنوان پدید آورنده به حتی یک فریم از این کار دست بزنند اما با سپردن این کار توسط محمد سرافراز به واحد مرکزی خبر که کارکنان آنی اصولا بینام هستند؛ این اتفاق افتاد. گله من این است مگر آبروی این پروژه فقط آبروی سرافراز و واحد مرکزی خبر بود؟ خیر. این آبروی ما و آبروی کتابخانه ملی که بالای خود نام ریاست جمهوری دارد؛ بود. این حرکت صداوسیما فقط فرصت ازدست رفتن یک بخش از تاریخ نبود. رادیو و تلویزیون ملی ایران در قبل از انقلاب رییسی داشت بهنام رضا قطبی که بهعنوان فرد خطاهای بزرگی را در تاریخ ایران مرتکب شده است که از برخی از آنها نظیر جشن هنر شیراز و نحوه پخش برنامههای تلویزیونی ناهمخوان با آداب و رسوم و عرف فرهنگی و اعتقادی جامعه به عنوان دلایل فروپاشی حکومت پهلوی نام برده شده است.
منتها امروز برای تک تک کارکنان پرتعداد صداوسیمای جمهوری اسلامی؛ قطبی نامی آشناست. کسی که املاک رادیو تلویزیون ایران در خارج از کشور که به نامش بود؛ بلافاصله بعداز انقلاب از طرف خودش دواطلبانه به دولت ایران تحویل داده شد و حقوق ماههای آخر که به صورت خودکار به حساب وی میرفته است را به حساب دولتی عودت داده است. و تا سالها هم نسبت به هر پروندهای که وی از آن مطلع بوده به مدیران وقت صداو سیما مشورت میداده است علیرغم اینکه طبیعی است که بهعنوان یکی از مدیران وابسته به رژیم ستمشاهی کمترین تعلق خاطری به نظام مقدس جمهوری اسلامی ما نداشته باشد.
الان بعد از سی و چند سال صداوسیمای جمهوری اسلامی که جایگزین رادیو و تلویزیون ملی شده است؛ چندین رییس متدین، انقلابی و فرهنگی به خود دیده است که همگی ترویج ارزشهای اخلاقی و اسلامی و پرهیز از پخش هرگونه برنامهای که بویی از ارزشهای مشهور به غریی را در سرلوحه برنامهسازیهای خود قرار دادهاند. سوال من این است که از نگهبان در جامجم و منشی پشت در آقایان در ساختمان شیشهای تا دانشجویان دانشکده صداوسیما چه قضاوتی درمورد مدیران جدید دارند؟ فراموش نکنیم که همه اینها تمام میشود و ما قایل به روز قیامتیم، برای حقتعالی در این میان چه چیزی ارزشمندتر است.
شما به لحاظ حرفهای به روش مدیریتی سرافراز انتقاد دارید؟
من یک مثال برای بیان اختلاف مبنایی نگاه خود و امثال محمد سرافراز میزنم، در ابتدای انقلاب بخشی از افراد تندرو که تصورشان از انقلابی بودن صرفا رگ گردن قوی و تندروی بود؛ شعاری داشتند با این عنوان «شاه زنازاده است و خمینی آزاده است» که همان موقع مرحوم شهید بهشتی با قدرت از جانب خودشان و حضرت امام در قبال این شعار موضع گرفتند و گفتند اگرچه ما با رضاشاه مشکل داریم اما همسر وی به عقد شرعی او درآمده است و شاه حلالزاده است. اگر شاه ظالم است و طاغوت است؛ نمیتوان او را به زنازاده بودن متهم کرد. در همان دوران یک عده شهید بهشتی را متهم به لیبرال بودن کردند چراکه اجازه نمیداد چنین شعارهایی را ترویج کنند. امروز اقدامات واحد مرکزی خبر از جنس همان شعار دادنهاست که فکر میکند که ناکارآمد و بد بودن سیستم پهلوی را باید با ناسزا اثبات کرد و نشان دادن اشتباهات یک مقام پهلوی صرفا کافی نیست و باید نشان بدهند که زندگی شخصی وی پر از خیانت و رابطه موازی و غیراخلاقی بوده است. برای صداوسیما کافی نیست که نشان دهد رژیم پهلوی آنقدر بد بوده که مردم به این نتیجه رسیدهاند که باید ساقط شود و باید حتما نشان دهند تک تک عناصر هم فاسق بودند. هم فاجر و هم مشکل اخلاقی داشتهاند و هرکس غیر از این بگوید متهم به سازشگری و داشتن ریگ در کفش و حمایت از طاغوت میشود و جالب این است که آدمهایی که چنین شعارهای تندی را میدهند؛ در صحنه عمل غایبند و تنها در صحنه فحش صدایشان از همه بلندتر است و حضرات واحد مرکزی خبر در عمل هیچ اثری جدی ندارند جز اینکه پس از اتمام یک کار خود را بر سر نتیجه برسانند و کار را تحریف کنند.