خبرگزاری کار ایران

بوتیمار منتشر کرد:

داستان‌های «سامسای عاشق»، «داشتن و نداشتن»، «جشن بی‌معنایی» و «ماجرا» منتشر شد

داستان‌های «سامسای عاشق»، «داشتن و نداشتن»، «جشن بی‌معنایی» و «ماجرا» منتشر شد
کد خبر : ۲۴۸۸۱۰

بوتیمار، چهار کتاب تازه در ادبیات داستانی ایرانی و خارجی منتشر کرد.

‌‌همان دم، در چند قدمی، سیمای زن جوانی را که می‌شناخت مشاهده کرد؛ مسحور شد؛ گویی این دو دیدار غیرمنتظره به نحوی جادویی پیوند خورده به هم در یک برحه از زمان او را سرشار از نیرو می‌کرند؛ طنین کلمه‌های(خوش خلقی) مانند ندایی در سرش می‌پیچید.

به گزارش خبرنگار ایلنا؛ متن بالا بخشی از کتاب«جشن بی‌معنایی»نوشته میلان کوندارا و برگردان قاسم صنعوی از مجموعه داستان جهان موسسه انتشارات بوتیمار است که به چاپ پنجم رسیده. این کتاب در شمارگان هزار نسخه و قیمت پشت جلد ۱۱۵۰۰تومان وارد بازار کتاب شد.

«سامسای عاشق»

این کتاب نوشته هاروکی موراکامی با برگردان مریم عروجی است. کتاب به چاپ سوم رسیده و قیمت ۴۵۰۰ تومان از دیگر کتاب‌های مجموعه داستان جهان این انتشارات است.

بخشی از مقدمه مترجم:
این داستان روایتی است در ادامه شاهکار «فرانتسس کافکا» با عنوان «مسخ» که علاقه مندان ادبیات به خوبی با آن آشنایی دارند. بدون شک برای درک بهتر این داستان باید ابتدا مسخ را خوانده باشید تا با سامسای عاشق به خوبی ارتباط برقرار نمایید. سامسای عاشق در ادامه مسخ داستانی امیدوار کننده و نوید دهنده به سمت پویایی و رشد است.

«داشتن و نداشتن»

این کتاب اثر ارنست همینگوی است که احسان لامع آن را ترجمه کرده. کتاب در شمارگان هزار نسخه و قیمت پشت جلد ۱۶۵۰۰تومان منتشر شده است.

«لب شکری نگاهی به هری کرد. اما خودش آنقدر دغل است که از حرف دروغ ناراحت نمی‌شود. وقتی درباره کار با هری صحبت می‌کرد خیلی روراست رفتار نکرد. به هوای دیدن خوان آمد. خوان از آن آدم‌های مفلوکی است که حتی از مادرش هم نمی‌گذرد. آن وقت لب شکری زیرآبش را زده تا برایش ادعانامه بنویسد و او هم وکیل مدافعش شود.»

«این ماجرا»

این مجموعه داستان کوتاهی است در ۲۱ داستان، نوشته مهران آبادی. کتاب در مجموعه داستان ایرانی انتشارات بوتیمار در چاپ اول خود به شمارگان هزار نسخه و قیمت پشت جلد ۵۵۰۰ تومان وارد بازار کتاب شده است.

«افغانی، ده پس گردنی، پنج تا مشت و سه تا لگد خورد. تا به آن‌ها برسم، تمام امامزاده‌های دره پنج شیر و هرات را هم قسم خورد تا ضاربین خشمگین، قسمش را باور کنند که کاری نکرده است.
شب بود. کوچه‌ای خلوت. باد سایه درختان کهور را در روشنایی کوچه به لرز اندخته بود. لرزهای موزون، قفاهای خورده افغانی را قافیه دار کرده بود!»
(راه حمام - این ماجرا - مهران آبادی)

ارسال نظر
پیشنهاد امروز