مدیر انتشارات ثالث:
دولت و بخش خصوصی دست به دست هم میدهند که ما کتاب نخوانیم
ما انقلاب فرهنگی کردیم و اگر اکنون تیراژ کتاب پایین است برای ما افت دارد. ما دوهزار کتابخانه داریم اما یکسال است که دولت برای کتابخانهها کتاب نخریده است.
از جهات بسیاری قانون کپی رایت شاید به نفع ما نباشد ولی دولت باید کنوانسیون مالکیت حقوق معنوی را به رسمیت بشناسد.
به گزارش ایلنا؛ دهمین نشست از سلسله نشستهای «تاریخ شفاهی کتاب» دیروز عصر ۶ بهمنماه به گفتگو با محمدعلی جعفریه مطبعهچی، مدیر انتشارات ثالثاختصاص داشت.
جعفریه سخن درباره خود را چنین آغاز کرد: من در ۱۷ اسفند ۱۳۳۹ در خیابان فلسطین به دنیا آمدم. دو ساله بودم که به خیابان نیروی هوایی در پیروزی نقل مکان کردیم و دوران جوانی و نوجوانی را در آنجا گذراندم. چهار نسل از خانواده ما در این کار بودند. جد من حاج محمد مطبعهچی بنیانگذار چاپ سنگی در سال ۱۲۸۰ در تبریز بود. او با پسرانش که یکی از آنها پدربزرگم بودند، در خیابان منجم تبریز چاپ سنگی انجام میدادند و این کار را در خانه بزرگی که بخشی از آن را اختصاص به کار چاپ و در قسمت دیگر زندگی میکردند، انجام میدادند. پدر بزرگ من بیشتر قرآن چاپ میکرد و خودش هم خوشنویس بود و ۶ قرآن را خوشنویسی و چاپ سنگی کرده بود. او در سال ۱۲۷۸ شمسی به دنیا آمد و در سال ۱۳۷۴ فوت کرد. پدربزرگم در خاطراتش عنوان میکند زمانی که پنج ساله بود نیمههای شبی ستارخان و باقرخان به منزل آنها میآمدند و میخواستند اعلامیه متعلق به مشروطه را چاپ کنند. این اعلامیه بر سنگ نوشته میشود و بعدها آن را میشکنند.
او ادامه داد: پدربزرگ من در سال ۱۳۱۹ به تهران و کوچه خدابندهلو میآید و در نشر «طبع کتاب» مشغول به کار میشود سپس به کوچه مروی میرود و مغازهای را اجاره میکند. او ماشین چاپ دستی را از تبریز به قیمت ۱۰۰ تومان میخرد و به تهران میآورد. پدر من هم بعدها ماشین چاپی که با آن کارت ویزیت چاپ میکرد، به آن مغازه میآورد. پدربزرگم علاوه بر چاپ کتاب، جعبه کبریت هم چاپ میکرد که به همین دلیل او را دستگیر میکنند!
مدیر نشر ثالثبا بیان اینکه سالهای ۵۶ و ۵۷ ساواک بر چاپخانهها متمرکز شده بود؛ گفت: ما در آن زمان کتابهای بودار را هم منتشر میکردیم. ما کتابهای پشت جلد سفید چاپ میکردیم و ۲۴ ساعت وقتمان را در چاپخانه میگذراندیم. من مانند یک کارگر در چاپخانه پدربزرگم کار میکردم و حقوق میگرفتم. در آنجا بود که با ناشران سنتی آشنا شدم و کار کردم. انتشارات جاویدان مثنوی گلاسه چاپ کرده بود و امیرخان سهم کتاب خود را در خانهاش نگهداری میکرد. من این کتاب را به علاوه کتاب خیام اسفندیاری از امیرخان میگرفتم و میفروختم و تا چند سال هم این کار را ادامه دادم. من تعدادی مثنوی را به قیمت هزار و ۸۰۰ تومان میخریدم و به احمد افجهای و انتشارات گویا به قیمت دو هزار تومان میفروختم.
او در پاسخ به این سوال که از چه زمانی شروع به کار چاپ کردید؛ گفت: از سال ۶۰ شروع به کار چاپ از سال ۶۱ کتاب برای دوستان چاپ میکردم و با دو نفر از دوستان انتشارات هدایت را راهاندازی کردیم. سال ۶۰ به جبهه و سال ۶۱ به سربازی رفتم و در چاپخانه ارتش خدمت کردم. در آن زمان با نویسندگان و شاعران در ارتباط بودم و در همین سالها بود که با نشر نقره هم شریک شدم که ورشکسته شده بود. بعدها کل اموال نشر نقره و فیلم و زینکها به صورت اقساط به قیمت ۵۰ میلیون تومان به جواد یساولی فروخته شد.
جعفریه ادامه داد: در همان زمان دفتر نشری را در چهار راه سمیه راهاندازی کرده بودم و روزی که میخواستم جواز نشر آنجا را از وزارت ارشاد بگیرم به توصیه آقای سپانلو نام «روایت» را برای آنجا انتخاب کردم. زمانی خانه آقای احمدی(شریک) را به عنوان دفتر انتخاب کردم. ما همه با مشکل مالی مواجه بودیم زیرا سرمایه نداشتیم. معتقدم ۵۰ درصد سود نشر را کاغذفروشان از تبدیل چکها به دست آوردند. من تصمیم به چاپ کتاب گرفتم اما نمیتوانستم به همسرم بگویم که قصد فروختن وسایل زندگی را برای چاپ کتاب دارم. ما در آپارتمانی که متعلق به امیرخان علمی بود، ساکن بودیم. به همین دلیل به همسرم گفتم که این آپارتمان را از امیرخان میخرم ولی نیاز به فروختن وسایلی از زندگیمان داریم و همسرم با فروختن آنها موافقت کرد و با پول آن کتاب چاپ کردم و از سال ۶۸ تا ۷۵ این روند ادامه پیدا کرد.
او در ادامه بیان کرد: سال ۷۲ به آنجا آمدم و سال ۷۸ بود که تصمیم به خرید فروشگاهی در پاساژ فروزنده به قیمت ۵۰ میلیون تومان و قسطی گرفتم. حدود سه سال در آنجا بودم اما آنجا چند شریک داشت که ما با یکی از آنها مشکل داشتیم و دائم به دادگاه میرفتیم و درنهایت آنجا را به محمد صبایی به قیمت ۱۰۰ میلیون فروختم. من زمانی که در نشر نقره شریک بودم علاقهمند به حفظ آن فروشگاه در خیابان کریمخان بودم اما این اتفاق نیفتاد. بعد از فروختن فروشگاه خودم، فروشگاه ثالثفعلی را در کریمخان پیدا کردم و مشخص بود که چند سالی است برای فروش گذاشته شده است. من با شمارهای که برای فروش مغازه گذاشته شده بود تماس گرفتم و ۲۰۰ میلیون تومان مغازه را خریدم درحالیکه بیشتر از ۱۴۰ میلیون نتوانسته بودم مهیا کنم و در این کار آقای میرباقری به من کمک زیادی کرد.
جعفریه افزود: من در نمایشگاههای مختلفی در ۱۲ کشور دنیا شرکت کردم و کتابفروشیهای آنجا را از نزدیک دیدم و همیشه علاقهمند به داشتن کتابفروشی مانند آنها بودم. به همین دلیل کافه کتاب را در کتابفروشی خود راهاندازی کردم. در کشور ما کتابخانهها به روز نیستند و برای استفاده چند برگ از کتابی باید آن را خرید. ما فضایی را در کتابفروشی خود ایجاد کردهایم تا افراد بیایند و از کتاب استفاده کنند و در صورت نیاز از آن کپی هم بگیرند. اما از اماکن به ما اطلاع دادند که باید مغازه بسته شود البته با دوستانی که داشتم مغازه یک روز بیشتر بسته نشد اما کافه کتاب تعطیل شد. تا اینکه ما یکروز به دفتر سردار نجفی، رئیس اماکن کل کشور رفتیم. من به او گفتم: «اگر در ایتالیا کافه کتاب بزنید، دولت ۵۰ هزار یورو به شما کمک میکند. کسی که وارد کافه کتاب ما شود اگر اهل مطالعه هم نباشد، تحت تاثیر آن فضای فرهنگی قرار میگیرد.» سردار نجفی به ما قول همکاری داد. در واقع یکی از مخالفان راهاندازی کافه کتاب، اتحادیه آبمیوه و بستنیفروشان بود زیرا کافیشاپها زیر مجموعه آنها هستند اما الان خوشبختانه وجود کافه کتاب در کشور باب شده و مشکل خاصی برای آن وجود ندارد.
مدیر نشر ثاثدر اشاره به اتحادیه گفت: زمانیکه آقای محمدی اردهالی به اتحادیه وارد شد به جای دیدن منافع صنف، منافع دولت را درنظر گرفت در حالیکه دولت تشکیلات خود را دارد و میتواند از خودش دفاع کند. تضعیف اتحادیه از همان زمان آغاز شد. اما آقای شیرازی فرد، انسان مستقلی بود و صنف هم او را قبول داشت. وقتی من وارد اتحادیه شدم در یک یا دو سال ابتدایی کار کارشناسی انجام شد که برای ۲۰ سال آینده اتحادیه کفایت میکند. کاغذ دولتی و آزاد و نمایشگاه یکی از چالشهای ما در اتحادیه بود. ما معتقد بودیم فضای جلو نمایشگاه بینالمللی، فرهنگی است و صددرصدد مصادره آن به نفع فرهنگ است به این صورت که دولت را وادار به ایجاد فضای فرهنگی در آنجا کنیم اما تعدادی از دوستان میخواستند آنجا را برای ساختن برج مصادره کنند. پایداری ما باعثشد تا نمایشگاه باقی بماند. به نظر من مصلی برای نمایشگاه کتاب مناسب نیست. من به عنوان یکی از اعضای هیات مدیره، چهار سال در جلسات شورای شهر شرکت میکردم. اگر در مصلی آتشسوزی اتفاق بیفتد، آب برای کنترل آتش وجود ندارد. فضایی که برای جلسات چند ساعته مناسب است، در ایام نمایشگاه پذیرای میلیونها نفر میشود. حتی عدهای میخواستند بخشی از نمایشگاه کتاب را در مصلی و قسمتی دیگر را در نمایشگاه بینالمللی برگزار کنند که این امکانپذیر نبود. به همین دلیل ما هم در نمایشگاه شرکت نکردیم و از همان زمان افتراها شکل گرفت و به تدریج بیشتر هم شد.
این ناشر در پاسخ به این سوال که آیا در زمینه کپی رایت رود کردهاید یا خیر؛ اظهار داشت: ما در این زمینه مشکلات قانونی و شرعی داریم. برای این مشکل رئیس ناشران کشور انگلیس را دعوت کردیم و در نمایشگاه فرانکفورت هم کارگاههای مختلف تشکیل دادیم اما عزم ملی برای رفع این مشکل بین ناشران و دولت وجود ندارد. ما در ادبیات ترجمه از اروپا جلوتر هستیم و کتابهایی که امروز در آمریکای لاتین منتشر میشود زودتر از اروپا در کشور ما ترجمه و چاپ میشود. فیلم کاندیدای اسکار در کشور ما ۶ ماه زودتر میبینیم و اگر عضو این کنوانسیون باشیم فیلمها زودتر دیده نمیشوند یا نمیتوانیم کتابها را به این سرعت ترجمه کنیم. پس قانون کپی رایت با توجه به این موقعیت به نفع ما نیست.
جعفریه در پاسخ به این سوال که چرا با افت تیراژ در کشور مواجهیم؛ گفت: دلیل آن را نمیدانم. دولت و بخش خصوصی دست به دست هم میدهند که ما کتاب نخوانیم. ما انقلاب فرهنگی کردیم و اگر اکنون تیراژ کتاب پایین است برای ما افت دارد. ما دوهزار کتابخانه داریم اما یکسال است که دولت برای کتابخانهها کتاب نخریده است.