خبرگزاری کار ایران

مجموعه داستان کوتاه «لال از دنیا نری» منتشر شد

مجموعه داستان کوتاه «لال از دنیا نری» منتشر شد
کد خبر : ۲۳۷۴۸۲

«لال از دنیا نری» حاصل مشترک دو نویسنده جوان است. کتاب دارای ۸ موضوع و ۱۶ داستان است که هرکدام از نویسنده‌ها با دید خاص خود به موضوع نگاه کردند.

«لال از دنیا نری» نوشته «آرمین طهماسبی» و «علی باطنی» ۷۰ صفحه با شمارگان ۱۰۰۰نسخه و قیمت ۵۷۰۰تومان، توسط موسسه انتشارات بوتیمار منتشر شد.

به گزارش خبرنگار ایلنا؛ این کتاب دارای ۱۶ داستان به نام‌های «کلاغ‌های خیابان ولیعصر»، «کلاغ»، «وقتی هملت در قبر لرزید»، «سپهدار خان به پدرم قول داد»، «ارثیه ننه جان بمانی»، «آیینه»، «عطار آبی چشم»، «کوچ»، «ظهریکی از روزهای پایانی تابستان»، «ماهی هفت رنگ»، «گوزن‌ها فیلمی از بیلی وایلدر»، ‌ «جادوگر و دستیارش»، «یک روز تاریک آفتاب بارانی»، «جاده فیروزکوه»، «یکی شبیه همه» و «رضا چاخان» است که هرکدام از این داستان‌ها به ترتیب توسط علی باطنی و آرمین طهماسبی نوشته شده است.

علی باطنی درباره این مجموعه داستان می‌گوید: این کتاب ماحصل یک انجمن ادبی دوستانه است. ما هفته‌ای یکبار دور هم جمع می‌شدیم و داستان‌هایمان را می‌خواندیم، نقد می‌کردیم و نقد می‌شدیم. من و دوستم آرمین طهماسبی تصمیم گرفتیم که داستان‌هایمان را در یک جلد با هم منتشر کنیم.

به گفته باطنی این داستان‌ها ها ۲به۲ دارای یک موضوع مشترک هستند که هرکدام از این دو نویسنده با سبک خاص خود به موضوع نگاه کرده‌اند. در داستان‌ها یک روح واجد وجود دارد. ممکن است قلم‌ها متفاوت باشد اما کار شلخته نیست. داستان‌ها دارای ژانرهای مختلفی و هر کدام از ما با یک دید به مسائل نگاه کردیم.

آرمین طهماسبی گفت: داستا‌ن‌هایی که از جانب من بیان می‌شود حالت طنز دارد و نگاه علی جدی‌تر است. بازخوردی که از مخاطب داشتیم آنقدر خوب بوده که تصمیم گرفتیم یک سه گانه هم به همین صورت دو نفره منتشر کنیم که درحال حاضر فصل کوتاهی از آن نوشته شده است.

وی افزود: طرز فکر و نگاه من و باطنی بسیار نزدیک به هم است و در سلایق هنری به هم شبیه هستیم. او کمی جدی می‌نویسد و من طنز.

در قسمتی از کتاب می‌خوانیم: «ابرها مجالی برای دیدن آسمان نمی‌داد. سایه‌ای شوم بر پیکره زمین افتاده بود. چشمانش باز باز بود. آنچنان که بتواند تمام ستارگان را رصد کند. لبخند خشک روی لبش، ترک‌های بیابان را خجل می‌کرد. دستانش باز بودند و عشقی خیالی را در آغوش کشیده بود. ابرهای سیاه صورت گل‌آلودش را شستند و دریای خروشان بالای سرش موج برداشت. چشمانش همچنان باز بود. قطرات اشک از چشمانش سرازیر شدند. دریای بالای سرش شکافته شد. چشمانش همچنان باز باز بود. لکه‌ای سیان پایین آمد و بزرگ و بزرگتر شد…

ارسال نظر
پیشنهاد امروز