دو کتاب «آسمان جان» و «عهد اَلَست» نقد شدند؛
عهد الست بشارتی است برای ورود به دورهای تازه از تفسیر قرآن کریم
پورجوادی با تحلیل دو داستانی که مولانا درباره خلیفه دوم عمربن خطاب در فیهمافیه و مثنوی آورده؛ تابوی ورود به مسائل حساس مذهبی تاریخی را شکسته و با تحلیل بیطرفانه این دو داستان از این منطقهی ممنوعه سرفراز بیرون آمده است.
نشست نقد و بررسی دو کتاب «آسمان جان» و «عهد اَلَست» به قلم نصرالله پورجوادی عصر روز چهارشنبه سوم دی ماه ۱۳۹۳ در تالار دکتر باستانی پاریزی دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تهران برگزار شد.
به گزارش ایلنا، ابتدا علی دهباشی ضمن یادآوری زادروز تولد محمد ابراهیم باستانی پاریزی، ازسوی انجمن علمی تاریخ دانشگاه تهران و نشر فرهنگ معاصر و مجله بخارا به حاضران خیر مقدم گفت و افزود: ما امروز برای بحثو گفتگو درباره دو کتابی که اخیراٌ به قلم دکتر نصرالله پورجوادی توسط نشر فرهنگ معاصر منتشر شده دور هم جمع شدهایم. آسمان جان پژوهشی است درباره یکی از مباحثعرفانی و درعین حال مذهبی از دو داستان مثنوی معنوی. هر دو داستان درباره عمر است و مولانا سعی میکند از عمر چهرهای معنوی بسازد که میتواند سالکان طریقت را ارشاد کند و راههای آسمان جان را به ایشان بیاموزد. این چهره از عمر با چهرهای که مولانا از همین شخصیت در کتاب فیه مافیه میسازد فرق دارد. در فیه مافیه عمر قهرمان جهاد اصغر است و الگوی جهادگران سلفی امروز است. مولانا در مثنوی به ما میگوید که چهره مورد قبول او از عمر چهرهایست که قهرمان جهاد اکبر است، یعنی شخصیتی که توانسته است از راه مجاهدۀ نفس به عالیترین درجات برسد. مولانا با دو داستان مثنوی در حقیقت کوششهای جهادی از نوع کوششهای داعش را محکوم کرده است.
او در ادامه افزود: عهد الست سرگذشت یک آیه از قرآن مجید است که بنابر آن همۀ افراد انسان در ازل، در عالم ذرّ با خدا عهد بستهاند تا فقط بندۀ او باشند. این کتاب در واقع تفسیر قرآن است، نه تفسیری سنتی و قدیمی بلکه تفسیری به روش جدید که در آن تاریخ اندیشه بررسی میشود. یکی از موضوعاتی که در این کتاب مطرح شده است، تعریف تفسیر صوفیانه و عرفانی است. در این کتاب همچنین خواننده ملاحظه خواهد کرد که ایرانیان بیش از عربها به میثاق الست بها داده و دربارۀ آن بحثکردهاند، به خصوص عرفا و شعرای ایرانی. فصلهای آخر کتاب دربارۀ عهد الست از نظر شعرای پارسیگوست و کتاب با بحثدربارۀ اشعار حافظ به پایان میرسد.
سپس فیلمی مستند از کتابها و آلبوم عکسهای پورجوادی به نمایش درآمد و پس از آن محمد سوری درباره این دو کتاب چنین گفت: استاد دکتر پورجوادی در کتاب آسمان جان: چهره معنوی عمر از نظر مولوی با تحلیل دو داستانی که مولانا درباره خلیفه دوم عمر بن خطاب در فیه ما فیه و مثنوی آورده تابوی ورود به مسائل حساس مذهبی تاریخی را شکسته و البته با تحلیل بیطرفانه این دو داستان از این منطقه ممنوعه سرفراز بیرون آمده است. این درست است که معتقدان به هر آیین و مذهب و مسلکی بهتدریج برای خود باورهایی را قطعی تلقی میکنند و از چون و چرا کردن درباره آن میپرهیزند، ولی به نظر میرسد که ما به اندازهای «محدوده ورود ممنوعِ» خود را وسیع درنظر گرفتهایم که حتی بازگویی برخی آراء متفکران بزرگ شیعه، از قبیل سیدمرتضی و شیخ طوسی، برای برخی حکم کفر را دارد چه رسد به توجه کردن به دیدگاههای دیگر مسلمانان یا پرداختن به موضوعاتی مانند آنچه استاد پورجوادی در کتاب آسمان جان به آن پرداختهاند.
سوری ادامه داد: برای ما پارسیزبانان کتاب عهد الست نوشته استاد دکتر پورجوادی بشارتی است برای ورود به دورهای تازه از تفسیر قرآن کریم. ما با تفسیرهای ترتیبی و موضوعی و تفسیر آیههای خاص(مانند تفسیر آیه نور، یا آیه تطهیر) آشنا هستیم و بارها برای فهم قرآن به آنها مراجعه کردهایم، ولی در این تفسیرها نوعاً با نظرات یک شخص یا یک مذهب یا یک جریان فکری آشنا میشویم و صاحب هر تفسیری نهایت کوشش خود را به خرج میدهد تا با لطایفالحیل نظر خود را به کرسی بنشاند و نظر دیگران را رد کند. اینکه تفسیری داشته باشیم که بدون قیل و قالِ اهل مدرسه و «مذهبگویی» های متکلمان سیر تاریخی فهم مسلمانان از متن قرآن را در اختیار ما بگذارد و زمینههای تاریخیِ پیداییِ هر فهم را تحلیل کند و سهم هر متفکری را به رسمیت بشناسد و همچون آینهای همه فهمها و برداشتها در طول این چهارده قرن را در پیش چشمان ما قرار دهد تا با عقل و ذوق خود آراء مختلف را بسنجیم و دست به گزینش بزنیم، امر فرخنده و نوبری است که پیش از این در حد آگاهی ما اتفاق نیفتاده، و این دقیقاً همان کاری است که کتاب عهد الست بهخوبی از عهده آن برآمده است.
سخنران بعدی بود پروانه عروج نیا بود که نتوانست خود را به این نشست برساند و علی دهباشی متن سخنان او را خواند: مطالبی که جناب آقای دکتر پورجوادی در آسمان جان ارائه کرده اند حتما مخالفانی دارد اما روی سخن بنده به آن دسته از مخالفان است که با اصل طرح بحثایشان مخالفند. به نظر این گروه که از موافقان عرفان و یا موافقان تصوف هستند(چون بنده این دو را کاملا منطبق بر هم نمیدانم) در شرایطی که برخی با اصل عرفان مخالفند و حتی تاب برگزاری همایشی را برای مولانا جلالالدین نمیآورند - که به حق از مفاخر ادبی و فرهنگی ما بهشمار میآید - جناب آقای دکتر پورجوادی با مطرح کردن روایات و حکایاتی که مولوی برساخته تا از خلیفة دوم مرشدی کامل و ولی تمام بسازد، درحالیکه به گمان علمای شیعی که تعلقات عرفانی داشتهاند همچون قاضی نورالله شوشتری فقیه، متکلّم، مفسّر، محدّث، مورّخ، رجالی و ادیب قرن دهم و یازدهم در کتاب مجالس المومنین و یا ملّا محمّدتقی مجلسی فقیه و محدّثمشهور امامی قرن یازدهم، کسانی همچون مولوی، سنائی و عطار و ابن عربی در باطن شیعه بودهاند و اگر پاسداشتی از سایر خلفا کردهاند به رسم تقیه بوده و علاوه بر آن به گمان این افراد کسانی همچون مولوی چندان که در تجلیل علی(ع) گفتهاند در بزرگداشت سایر خلفا قلم نفرساییدهاند، حال آقای پورجوادی پرده از این پندار نادرست برداشته. البته اگر کسی خود مثنوی را هم بخواند متوجه میشود که وی حتی در دفتر دوم حکایتی آورده که نشان میدهد شیطان سعی داشته تا معاویه را از خواب بیدار کند تا از نماز شب محروم نگردد. زیرا حسرت معاویه از فوت نماز شب بیش از به جا آوردن نماز ثواب داشته و شیطان میخواسته تا وی را از این کمال محروم نماید. اما معاویه با زیرکی این شیطنت را دریافته است. بنابراین هر فارسی زبانی میتواند کتاب را بردارد و از این قبیل موارد در این کتاب بیابد. دربارة کتاب عهد الست نکتهای که به نظر بنده رسید و استاد نیز به آن در مقدمة کتاب اشاره کردهاند این است که از سوی ایرانیان توجه بیشتری به موضوع «عهد الست» شده و احتمالا این موضوع سابقهای در فرهنگ و یا دین ایرانیان داشته است این بحثالبته در کتاب دنبال نشده و میشد با طرح و بسط آن این موضوع را به ریشه اصلی رواج و گسترش آن وصل کرد. همانطور که احتمالا برخی میدانند در حکمت ایرانی که بخشی از آن در اوستا و نیز متون پهلوی باقی مانده است. شاکلة این عالم رنج و درد نیست و انسان به سبب گناهکاری و ناسپاسی و برای رنج بردن به این جهان نیامدهاست، بلکه براساس آموزههای این حکمت، انسان خود زیستن در این جهان را اختیار کرد و خواست تا در گسترش جهان، تکامل و رسایی آفرینش همراه و همگام اهورامزد باشد. در بندهش آمده که اهورا مزدا از فَرَوَهر آدمیان سؤال کرد که آیا میخواهند در جهان فَرهمند باقی بمانند یا میخواهند به جهان آمیخته با انگَره مینو بیایند و با بدی و ناراستی بجنگند و خواست اهورا مزدا را برآورده سازند که جهان را آباد و شاد میخواهد. پس فروهرها اعلام کردند که این نبرد را میخواهند و برای رفتن به جهان همداستان شدند تا با این کار هم جهان آباد و خرمی بخش گردد و هم خود آنان به فرجامی نیک و جاودانگی دست یابند. به این موضوع یکی دیگر از متون حکمی پهلوی یعنی مینوی خرد اشاره کرده است. به نظر میرسد این نوعی عهد و پیمان همچون «عهد الست» است که پیش از خلقت، خداوند از آدمیان گرفته و از آنان خواسته تا برای آبادانی و پیشرفت جهان بکوشند و روان آدمیان به این خواست اهورایی به اصطلاح لبیک گفتهاست.
سپس نوبت به سعید کریمی رسید و وی نیز درباره این دو کتاب چنین توضیح داد: آسمان جان توصیف و تحلیل دو داستان بلند از مثنوی مولانا درباره عمر خطّاب است: داستان رسول قیصر روم وداستان پیر چنگی. عمر یکی از صحابه بزرگ پیامبر(ص) به شمار میرود و گفتار و رفتار او برای اهل سنت از اعتبار زیادی برخوردار است. در نظر اهل سنت عمر شخصیتی است اهل خوف و زهد. عمر بسیار ساده زیست است و تنها از خدا میترسد و چون فقط از خدا میترسد، همه از او میترسند حتی شیطان. همچنین عمر از عشره مبشرهاست و پیامبر بها و وعده بهشت داده است.
آخرین سخنران این نشست حسن سیدعرب بود و وی نیز در گفتاری مختصر به این دو کتاب پرداخت: آقای دکتر نصرالله پورجوادی، برای نخستین بار عرفان سهروردی را وارد حوزهای کاملاً تحقیقی وپژوهشی کرد. او در دو کتاب اخیر خود به دو مسأله مهم در تصوف پرداخته که از حیثاهمیت قابل توجه است. در کتاب عهد الست به نظر یه میثاق انسان با خدا توجه کردهاند و آن را با توجه به متون و منابع باقیمانده از صوفیان نخستین بررسی کرده است. به نظر دکتر پورجوادی عهدالست در حقیقت زمینههای ظهور فطرت انسان در نسبت انسان با خدا را تبیین کرده است. کتاب دوم ایشان به دو تحلیل و بررسی دو داستان مثنوی اختصاص دارد که در خلال آن به بحثدرباره حکمت قصهگویی مولانا در مثنوی پرداخته است.
در پایان هم نصرالله پورجوادی سخن را با مقدمهای در مورد نگرش خود در دو کتاب آسمان جان و عهد الست آغاز کرد و گفت: کار من نقل احادیثو روایات نبوده و نیست. من قبلاَ راجع به سهروردی و نگاه او به عمر مقالهای نوشتهام. در آن مقاله آوردهام که حتی سهروردی هم عمر را محدِّثمیداند. من کاری با سهروردی نداشتم و مواخذهاش نکردم؛ تنها سعیم برآن بود که بگویم سهروردی چگونه عمر را توصیف کرده است و در این دو کتاب هم کاری نداشتهام که آیا عمر محدثبوده یا نه! من اصلا دیگر امروزه به علم حدیثمرسوم نزد قدما اعتقادی ندارم. امروزه رشته حدیثشناسی کلا رشتهای دیگر است. من فقط خواستهام در این دو اثر روایات خیالی مولانا از عمر را بازگو و تحلیل کنم و قضاوت نکردهام. نخواستهام مخاطب کتابم بفهمد من شیعهام یا سنی. این روش من در آسمان جان بوده است.
وی در ادامه افزود: چیزی که من بر آن تاکید کردهام تاریخ ارشادی است؛ چیزی که صوفیه درست کردند و با تاریخ نگاری علمی خیلی متفاوت است. در تاریخ مقدس یا تاریخ ارشادی ما نمیتوانیم نقد وارد کنیم. اگر در تاریخ نگاری علمی مقصد رسیدن به شناخت و کسب علم است هدف تاریخ مقدس هم ارشاد و دادن " حال " به مریدان است. مثل کتاب تذکره الاولیا. کسی کاری به راست و دروغ حوادثنداشته فقط نگاه می کردهاند که کسانی با این ویژگی و خصلت زیستهاند که باید از آنها و زندگیشان درس گرفت و ارشاد شد. درست مثل ماجرای کربلا و روایات عامیانه که عموماَ درمجالس روضه خوانده میشده است. در قدیم روضهخوانهای با اصل و نسب مدام اشاره میکردند که انچه میخوانم زبان حال امام حسین یا دیگران است. یعنی بدانید که چیزی که از من میشنوید واقعیت محض و تاریخ حقیقی نیست بل نگاه مقدس و ارشادی به واقعه کربلاست که منِ واعظ میگویم تا به شما " حال " دست دهد. پس زبان حال امام با اسب و جواب گفتن اسب در تاریخ نمیگنجد. اینها تاریخ ارشادی است که هدفش ایجاد سمپاتی روحی و تحول معنوی در مخاطب است. مولانا نیز نگاهش به عمر از نوع تاریخ ارشادی است.
انتهای جلسه هم به پرسش و پاسخ دانشجویان از سیدجوادی اختصاص یافت.