خبرگزاری کار ایران

نقد مولوی‌شناسان از دانایی از منظر مولانا؛

آنها که با مولوی به آرامش می‌رسند؛ بیراهه رفته‌اند

آنها که با مولوی به آرامش می‌رسند؛ بیراهه رفته‌اند
کد خبر : ۲۰۹۹۱۷

در عرفان یک رابطه پاک بین انسان و خدا وجود دارد که باید در روابط اجتماعی هم ریزش کند / باید مولانا را به قرون جدید بیاوریم / ادبیت یک اثر است که آن را از دوره‌های قبل تا به امروز با خود می‌آورد / از نظر مولانا عالی‌ترین نوع علم، علم قلبی است که عین حقیقت است.

شهرام پازوکی در مراسم بزرگداشت مولانا به این موضوع اشاره کرد که مثنوی مولوی احیای علوم است و در حین اینکه به مصادیق حماقت و نادانی اشاره می‌کند؛ علم و عقل در رابطه بین آن‌ها و به ارتباط این علم با علوم دیگر اشاره ‌می‌کنند.

به گزارش خبرنگار ایلنا؛ در نشست بزرگداشت مولانا که عصر سه‌شنبه(هشتم مهرماه) با حضور محمدعلی موحد، مجتبی بشردوست، شهرام پازوکی و علی اصغر محمدخانی در شهر کتاب برگزار شد، پازوکی گفت: در میان اصناف مختلف اهل نظر فقط در عرفان است که ایمان عین دانایی است.

وی با این طرح سوال که آیا تفکر عرفانی مانع پیشرفت انسانی شده، افزود: ازجمله اموری که در مثنوی؛ مولانا را به جوش و خروش و غضب می‌کشاند؛ حماقت است. اینکه ۲۳۰ بار در مثنوی و ۱۵۶ بار در غزلیات از کلمه خر استفاده شده است نشان از همین موضوع دارد. ازنظر مولانا حماقت بیماری نیست، حماقت قهر الهی است. در یک تقسیم‌بندی کلی علم و دانایی؛ نقلی، قلبی و نیز به‌صورت تجربی و ریاضی است.

پازوکی گفت: مولانا ناسیونالیسم نیست. او ۴۵۴ بار از علم سخن می‌گوید. مسئله این است که مرتبه عقل را نشان دهد. مولانا برخلاف آنچه برخی فکر می‌کنند می‌خواهد تأویل را رد کند؛ اگرچه ظاهر را می‌پذیرد اما او نیز مانند دیگر عارفان به تأویل حقیقی اشاره دارد که از ظاهر به باطن می‌رود.

وی ادامه داد: از نظر مولانا فلاسفه با اتکا بر مفاهیم ذهنی با عقل ظاهری خود می‌توانند تا حدودی در دین پژوهش کنند(پای استدلالیان چوبین بود). فیلسوفی که در بند عقلش است به بیراهه می‌رود. عقل عقل عقلی است که مولانا آن را کمال عقل می‌داند. او در مثنوی اشاره می‌کند که عقل به طور یکسان میان همه تقسیم نشده است اما انسان به همه این عقل‌ها نیاز دارد و باید بداند جایگاه هرکدام کجاست و اجازه ندهد به جایگاه‌های بالاتر صعود کند. چنانچه اگر عقل جزئی که لازمه آن بقا است و عشق را منکر است نبود، دنیا نابود می‌شد.

پازوکی با اشاره به اینکه ازنظر مولانا به علوم طبیعی و ریاضی باید نگاه قاطعی شود، گفت: در مثنوی بین علم دینی و غیردینی تفاوتی دیده نمی‌شود. مولانا علوم طبیعی و ریاضی را مرتبت با علم دین می‌داند. او منشأ همه علوم را وحی می‌داند و گسترش آن را حاصل عقل.

او اظهار داشت: عارفان مسلمان علم حقیقی را علمی می‌دانند که ارائه طریق حق به انسان بکند و علمی که این را داشته باشد ولی انسان را به سوی حق هدایت نکند؛ علمی گمراه کننده است. شناخت حقیقی عالم خارج و شناخت حقیقی و ارتباطی که بینشان حاکم است این دو را جدایی ناپذیر می‌کند. کسی که تنها به دانسته‌های ذاتی خود تکیه می‌کند خالی از همه‌ی عالم است. از نظر مولانا عالی‌ترین نوع علم، علم قلبی است. همه علم‌ها باید به این علم ختم می‌شوند. علم نقلی به ظاهر می‌پردازد اما اگر به علم قلبی توجه کند راهش را پیدا می‌کند؛ عقل جزئی با علم قلبی است که به کمال می‌رسد. به نظر مولانا عقل قلبی عین حقیقت است.

مجتبی بشردوست هم طی سخنانی کوتاه از آسیب شناسی پژوهش‌ها سخن گفت و این رویکردها را به اختصار شرح داد. وی اظهار داشت: رویکرد روانشناسانه به مولانا و مثنوی، روانشناسی مذهبی. عرفان هنر در ذات به گونه‌ای هستند که امکان این وجود دارد که عوام‌زده شوند. شاخه‌ای از روانشناسی عامه‌پسند در ایران وجود دارد که طالب آسایش و راحتی است و با این نگاه به مثنوی نگاه می‌کند. با این رویکرد می‌خواهد از مثنوی آرامش بگیرد! ما حق نداریم یک پدیده اجتماعی را به یک امر روانشناسانه تبدیل کنیم. آدم‌هایی که می‌خواهند مثنوی بخوانند تا به آرامش برسند در واقع هویت خویش را گم کرده‌اند. آن‌ها دنبال هویت‌اند نه حقیقت. این‌ها در عمل دچار آیین‌گرایی می‌شوند.

بشر دوست ادامه داد: رویکرد دوم رویکرد فرمالیستی است که در دانشگاه‌های ادبیات بسیار رواج دارد. فرم مثنوی مهم است. ادبیت ادبیات است که اثر را از قرنی به قرن دیگر می‌کشاند. برخی می‌گویند عرفان حوزه صدق و کذب نیست. اگر با اینها بحثفلسفی کنی خود را کنار می‌کشند و می‌گویند در حوزه ما نیست.

وی افزود: رویکرد سوم که با آن همدلی دارم رویکرد استاد فروزانفر است که مثنوی را آیینه تمدن فرهنگ می‌داند. از وقتی فروزانفر در بین ما نیست روح تحقیق و ادبیت ناپدید شده. با چه کسی می‌توان از عرفان سخن گفت؟ همه استادان ادبیات درگیر الفاظ شده‌اند.

بشردوست در این جا با اشاره به پرسش‌های بنیادین مولانا اظهار داشت: خدا، انسان و هستی مسئله اصلی مولانا است. باید مثنوی را به دوره جدید بکشانیم. معمولاً وقتی از مثنوی صحبت می‌شود هر سوالی به وجود می‌آید می‌گویند این مسئله مربوط به غرب است. چرا؟ چرا بسیاری از پرسش‌ها را از مولانا نبپرسیم؟ باید پرسش‌های بنیادین جلوی مولانا، حافظ، و سعدی قرار داد. چرا نتوانیم مسئله هستی و نیستی را از مولانا بخواهیم؟

این استاد ادبیات در ادامه گفت: رابطه انسان با خدا در عرفان مطرح است و رابطه انسان با دیگری مسئله ای است که مولانا آن را مطرح می‌کند و پتانسیلش را دارد. اگر رابطه انسان با خدا سالم است باید این سلامت در عمل اجتماعی هم ریزش کند. باید این رابطه انسان با خدا در تعاملات اجتماعی هم به وجود بیاید. اگر این کار صورت نگیرد در دوران بعد نخبگان ما مولانا را نخواهند خواند یا حتی او را نخواهند شناخت. نباید به گونه‌ای رفتار کنیم که میان مایگان فقط مثنوی بخوانند.

ارسال نظر
پیشنهاد امروز