در گفتگو با هادی خوانساری؛
روزی که تالار وحدت، فرودگاهی شد برای پرواز سیمین
مگر در تمام روزهایی که آن اسطوره نلسون ماندلا در گذشته بود مردمش در پروتریا و تمام شهرهای آفریقای جنوبی آواز نمیخواندند و پایکوبی نمیکردند و کنسرتهای موسیقی برگزار نمیشد؟
هادی خوانساری، شاعر و رییس انجمن دوستی ایران و کوبا در گفتگویی، ضمن اشاره به اتفاقات قبل و بعداز فوت سیمین بهبهانی، در رابطه با برخی مواضع تند که برخی از رسانهها و اشخاص در موارد مختلف اتخاذ کردند، اظهارنظر کرد.
به گزارش خبرنگار ایلنا؛ متن این گفتگو به شرح زیر است:
* به نظر شما اهمیت سیمین بهبهانی در چیست؟
_ چرا سیمین بهبهانی انسان و زن بزرگی است؟ شاید این سوال به ذهن خیلیها خطور کند در پاسخ باید بگویم حضور در جامعهی حرفهای شعر کشور به مدت هفتاد سال و نوآوریهای فراوانی در حوزههای موضوعی(اجتماعی - انسانی) و اوزان عروضی غزل در جایی که غزل با حضور شعر و نیمایی و سپید مواجه بود و بعد حضور مستمر در اتفاقات اجتماعی انسانی و امورات زنان که با تمام شهامت و البته با تمام صداقت و حضور به موقع در آنها شرکت میکردند و جایگاه یک نماد معنوی را در بین دوستدارانش به خود اختصاص داده بود و صاحب موضع بودن که یکی از امتیازات و شیوهی ایشان بود و معلم بودن ایشان که به همهی ما آموخت که به سادگی انسان بهتری باشیم. از طرف دیگر ایشان نزدیک به چهار دهه در کشورهای فارسی زبان افغانستان و تاجیکستان هم به عنوان یکی از پیشروان غزل معاصر پارسی قابل احترام بودهاند و چندین جایزهی جهانی در حوزههای ذکر شده را دریافت کردهاند. درنهایت میخواهم بگویم سیمین تاوان ماندگاریاش را به عالم پرداخت کرد و این است که عالم و کائنات به رایگان هدیهای به کسی نخواهند داد هرچند معیار خداوند با ترازوی سنجش ما انسانها بسیار متفاوت است.
* گویا یک ماه قبل از درگذشت او؛ تولدی برایش گرفته بودید. این تولد به چه شکلی برگزار شد؟
_ برای ۲۸ تیر ماه که سالگرد هشتادوهفتمین سالروز تولد بانو بود به همت مریم آموسا و فرزاد حسنی تولدی در منزل ایشان برگزار کردیم که بسیاری آمدند. من مجری بودم و گروه نیوش هم ساز زدند و دوستان شعر خواندند و کیکی بریده شد به یادگار. ببینید با تمام اینکه چشمهایش درست نمیدیدند حال همه را میپرسید و میخواست خودشان را معرفی کنند و مدام از دستیارش سرکار خانم عاطفه وطنچی که باید ادای احترامی به زحمات ایشان بکنم؛ میخواست که مواظب همهچیز باشد و از طرف دیگر یکسر با تلفن جوابگوی دوستدارانش بود با آن حال وخیم که اصلا تمرکزی نداشت همانجا هم یک گپ تلفنی با پوران فرخزاد داشت و گفت یک روزی میآیم دنبالت و با هم به طبیعتگردی میرویم اما جالبتر از همه نطقی بود که پیش از بریدن کیک انجام داد و فیلم آن را من گرفتهام و بعدها منتشر خواهم کرد که گفتند من خودم را در جایگاهی نمیبینم که مراسم و تولدی برایم گرفته شود هیچوقت هم خودم تولدی برای خودم نگرفتهام و از لطف شما سپاسگزارم اما به رسم یادگار این هدیه این کیک که خود شعری است را به یادگار میبرم تا کامتان شیرین شود… یک… دو… سه…
* دیدگاه شما دربارهی برگزاری مراسم تشییع چیست؟
_ قطعا انتظارش میرفت که از سه الی چهار طرف تصمیم به برگزاری مراسم بانو سیمین بهبهانی که به زعم من بزرگترین بانوی پارسی روزگار ما بود؛ گرفته شود و از همان لحظهای که یکی از دوستان خبرنگار از منزل بانو با من تماس گرفت و گفت فلان کسان آمدهاند و لیست تهیه میکنند که چه کسانی باشند و البته غیرمستقیم به واسطهی حضور آنها چه کسانی هم نخواهند آمد به ایشان گفتم مدتهاست تصمیم گرفته شده و آنها را فرستادهاند تا اشارات برود و زمینه مهیا شود تا با تداخل جناحها و نگاهها، زهر و تندی یک عمر حضور شرافتمندانهی انسانی و اجتماعی بانو سیمین حداقل در مراسم وداعش گرفته شود که درنهایت هم، چنین شد و البته طبق خواستهی آن مرحوم آبرومندانه و با شأن و شوکت بسیاری برگزار شد. برگزاریای که اگر نام و جنازهی بانو حضور نداشت همگان میپنداشتند مراسم تشییع یکی از خوانندههای موسیقی سنتی است که از شش نفر هنرمندی که به جایگاه دعوت شدند چهارتای آنها خوانندههای بزرگ این مرز و بوم بودند و یکی دیگر نویسنده و حال آنکه سیمین غزلسرا بود و حداقل از هرکسی بگذریم استاد هوشنگ ابتهاج سایه در آنجا حضور داشتند. اما به واسطهی آشنایی و نزدیکی با بانو سیمین باید بگویم که دربارهی محل دفناش که قرار بود امامزاده طاهر کرج باشد به او ظلمی بزرگ رفت. ای کاش جای جنازهاش به خودش واگذار میشد! هرچند خانوادهی ارجمندش اعلام کردند که مقبرهی خانوادگی، دومین و آخرین پیشنهاد ایشان بوده است که به اجرا درآمد و خوبی آن از یک منظر این است که بیرون از حجره قرار دارد و دوستدارانش میتوانند به راحتی بالای سر قبرش بروند دست بزنند به افتخار آن همه خلق زیبایی و شرافت یا از غم فراقش آه و زاری کنند.
*اجرای برنامه چگونه بود؟ دربارهی کف زدنها در مراسم توضیح بدهید.
_ هجده سالی است که مجری برنامه را میشناسم و در کار خود از بهترینهاست و بخشی از حضور آن خوانندهها را هم باید مرتبط با نوع کار و خواست آقای سجادی دانست، باید بگویم که به واسطهی جوی که ایشان در آن فعالیت میکند و سفارش و توصیههایی که به ایشان شده بود و البته آدمهایی که در آنجا حتی پشت سرش حضور داشتند فقط در یک لحظه به بیش از هشتاد درصد مردمی که به افتخار قهرمانشان و به افتخار شاعرشان کف میزدند تذکر داد که در مراسم ختم مرسوم نیست که کسی کف بزند و این کار را نکنید که کفزدنها بیشتر شد و در اکثر برنامه با شعار «درود بر سیمین بهبهانی» ادامه یافت. شاید هم به واسطهی اینکه معاون هنری وزیر ارشاد در آن مراسم حضور داشت مجری خود را از گلایههای بعدی رهانید. میدانید که سیدعباس سجادی مشاور ایشان و رئیس فرهنگسرای نیاوران هم هست و با هنر بیگانه نیست.
میخواهم بگویم شأن آن همه هنرمند درجهی اول مملکت قطعا از معاون وزیر بیشتر است و شأن مردم از همهی هنرمندان. جایی که مردم تصمیم میگیرند و البته میدانند که به مراسم شادی یا عزا آمدهاند، به مراسم عزای یک جوان تصادف کرده یا مراسم تشییع یک بانوی سالخورده که با افتخار و بزرگی و آن همه شوکت زیسته و به دلیل کهولت سن از دنیا رفته است. میزان، رای ملت است و البته باید آن را پاس داشت. با همهی این توجهات بانو سیمین اعتقادات مذهبی داشتند. یک گردنبند دایره شکل طلا که نام خدا وسط آن بود همیشه بر گردناش بود و ارادت زیادی هم به شاه مردان علی(ع) داشت. اصلا مراسم تشییع یک شاعر و هنرمند نوآور چرا نباید متفاوت از پیرمردی باشد که مثل پدربزرگ بنده استاد قرآن و کاسب بوده و هر روز صبح در مسجد به نماز میایستاده که البته شأن بسیار بالایی دارد تنها به تفاوت دیدگاهها اشاره میکنم و اینکه قوانین را انسانها میسازند.
به گمان من تالار وحدت آن روز تالار نبود بلکه به فرودگاهی برای سیمین بانو تبدیل شده بود که از آنجا به سمت اوج و حافظهی تاریخ و خدای خود پرواز میکرد.
* گویا شما همیشه بیشترین تشویق را برای تلویزیون انجام میدهید نگاهتان چگونه است؟
_ دربارهی کف زدن در مراسم سیمین من خودم اکثر روزها این ماجرا را دارم اگر در تلویزیون فیلم یا خبری از مبارزه و شهادت و پیروزی میبینم یا مدال ارزشمندی در ورزش به دست میآید یا مثلا خانم میرزاخانی مدال جهانی ریاضی میگیرد و به افتخار شهدای گمنامی که بازمیگردند میایستم و کف میزنم گاهی با لبخند، گاهی با اشک و حتی گاهی هم تعظیم میکنم به تلویزیونی که تصویر آنها را نشان میدهد. در این رابطه چند مثال هم بزنم. مگر در تمام روزهایی که آن اسطوره نلسون ماندلا در گذشته بود مردمش در پروتریا و تمام شهرهای آفریقای جنوبی آواز نمیخواندند و پایکوبی نمیکردند و کنسرتهای موسیقی برگزار نمیشد؟ اینها همه نشانی از افتخار و بزرگی دارد و حال اگر که او سی یا چهل ساله بود اوضاع متفاوت بود. بزرگی و شهامت و مهربانی و درکل خوبی و انسانیت گم نمیشود. یک داستانی هست که میگوید وقتی املیانو زاپاتا را در وعدهای به نامردی کشتند روستاییان در اطراف جنازه سوگواری میکردند که پیرمردی جلو آمد لگدی به جنازه زد و گفت این جنازهی زاپاتا نیست شما اشتباه میکنید زاپاتا با اسبش در کوهها با ظالمان و ستمگران در حال جنگ است بروید و به زاپاتا بپیوندید و این است که کسی چون بانو سیمین بهبهانی که با آفتاب و روشنی نسبت داشته است؛ هرگز نمرده است. چه باک که جنازهاش در کجای جهان باشد که او به حافظهی خوبان جهان راه یافته است.
*راجع به اعلام و حضور و عدم حضور گروه خاصی از نویسندگان و شاعران(کانون نویسندگان) چه نظری دارید؟
_ هنرمند آزاد است و بعضی از هنرمندان چون بنده تمایل با همکاری با بعضی مراکز ندارند و البته تنها به خودشان مربوط بوده و حوزهی خصوصی خود آنهاست. سلیقهی شخصی من این را میگوید که آن جمع ارجمند ابتدا باید به یک اجماعنظر بین خود میرسیدند، یا همه میآمدند یا همه نمیآمدند که دیدیم چند تن از بزرگانشان ترجیح داده بودند که در آن مراسم حضور داشته باشند که این هم خود نوعی از دموکراسی است البته دور از کار صنفی و تیمی. به گمانم جایگاه بانو سیمین به آن میزان بالا بود که بانهایت احترام میشد در این مراسم حضور یابند به دو دلیل اول این که درکنار عموم مردم به ادای احترام میپرداختند و دوم اینکه در جای مناسب اعتراض خودشان را اعلام میکردند هرچند از وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی هم که عمری مستقیم یا غیرمستقیم به مخالفت با آثار و افکار بانو پرداخته بود؛ عجیب به نظر میرسید که یک شبه تغییر رویه داده و برای ایشان سینه چاک کند! که قطعا جوابهایی دارد، در ابتدا تعیین جایگاه تشییع و مسایل امنیتی، دوم تغییر دولت و سوم هدایت مسیر شعارها و غیره هرچند انصافا بسیار ارجمند و در شأن برگزار گردید و همهچیز در مملکت متعلق به مردم است چه برج آزادی باشد چه تالار وحدت چه برج میلاد و چه تاتر شهر و اینکه با این کار و اهمیت دادن وزارت فرهنگ و ارشاد منتظریم ببینیم کلا رویهاش را نسبت به هنرمندان تغییر داده یا فقط به مرگ بعضیها اهمیت میدهد. در مراسم ختم و مسجد جامع شهرک غرب حاجآقا حمیدزاده به عنوان یک روحانی سخنرانیای در شأن سیمین کردند که تحسین همگان را برانگیخت و دوستان را به سرچ و خواندن آن دعوت میکنم.
* گویا مصاحبهها و نظرات تندی هم دربارهی سیمین بهبهانی انجام شده بود؛ آیا شما هم خوانده یا شنیدید؟
_ من چیزی نخواندهام اما شنیدهام در این بین بعضیها هم جسارتهایی کردهاند که یاد بیتی از محمد سلمانی افتادم که میگوید: «بیحرمتی به ساحت خوبان قشنگ نیست» و یاد ماجرایی افتادم که وقتی میرزای کرمانی ناصرالدین شاه را کشت؛ افسری که او را برای اعدام میبرد؛ به او گفت: ای پدرسوخته شاه را کشتی آره. حالا میبرم پدرت را درمیآورم و اعدامت میکنم که میرزا در جوابش گفت: اولا پدرسوخته خودت هستی ثانیا من که بمیرم کل جماعت برایم سوگواری میکنند و به مراسم تشییع جنازهام میآیند اما بیچاره! سگ و گربهها هم به تشییع جنازهی تو نمیآیند. به واقع ما کارمان ادبیات است پس باید حتی اگر مخالف هستیم قاعدهی ادب را رعایت کنیم.
* شما از کی با ایشان آشنایی شدی و چگونه سیمین بهبهانی بزرگترین حامی شما شد؟
_ من از اواخر دههی هفتاد خدمت ایشان میرسیدم و ادای احترام میکردم. همان سالها وقتی کتاب «کلاویای شکسته» را برایشان فرستادم ایشان به لطف نامهای در چهار صفحهی آ. چهار برایم فرستادند که آن روز و آن نامه از عزیزترینهای من هستند و بعد از آمدن کتاب «چهریکهای جوان» از این حرکت به عنوان حرکتی بسیار مهم در غزل نام بردند که توانسته غزل را زنده نگاه دارد و تا این اواخر که محبت ایشان همراه بود و در مصاحبههایشان آورده بودند که من کارهای تازهای انجام دادهام به من بسیار امیدوار هستند و جریان غزل پیشرو من را درکنار استاد محمدعلی بهمنی دو نگاه اصلی در غزل امروز دانسته بودند و البته کار ما را تاثیرگذارتر دانسته بودند. میگویم ما به این معنی که دوستان دیگری در این راه با من همراه بودهاند و من به عنوان تئوریسین و معرف این جریان شناخته شدم.