گلی امامی:
خیلیوقت است دورهی کتابفروشیهای محلی به سر آمده
روزهای آخر کتابفروشی زمینه مصادف بود با آغاز تاسیس کتابفروشیهای زنجیرهای شهر کتاب و تبدیل شدن خیابان کریمخان به راستهی کتابفروشان. دیگر دورهی کتابفروشیهای محلی به سر آمده بود.
ایلنا: همایش «تهران؛ نشانههای عاطفی و خاطرات جمعی» روز گذشته 27 مرداد ماه در باغ موزه قصر برگزار شد. در این نشست که به همت موسسه تهران؛ مطالعات کلان شهر برپا شده بود، گلی امامی(نویسنده و مترجم) و ناصر تقوایی(نویسنده و کارگردان) در بخشهایی از خاطرات قدیمیشان از شهر تهران صحبت کردند.
به گزارش خبرنگار ایلنا، در این مراسم، گلی امامی؛ نویسنده و مترجم پیشکسوت که از او دعوت شده بود در رابطه با کتابفروشی زمینه صحبت کند، به بیان خاطراتش پرداخت. وی گفت: در اوایل انقلاب، بچهها کوچک بودند، پساندازی نداشتیم و انقلاب همهچیز را زیر و رو کرده بود. من و کریم (همسر گلی امامی) تصمیم گرفتیم کاری را بکنیم که بلد بودیم، بنابراین انتشارات زمینه را که یک انتشارات خانگی بود، به همراه 9 دوست دیگر با سرمایهی اولیهی 100 هزار تومان تاسیس کردیم.
وی ادامه داد: نخستین کتابهایی که منتشر کردیم، کتابهای مصوری با عکسهای بهمن جلالی بود که با استقبال مخاطبان روبرو شد. اولین کتاب «روزهای خون؛ روزهای آتش» نامداشت که به رویدادهای انقلاب مربوط میشد و ظرف چند ماه به چند چاپ رسید. کتاب بعدی «آبادان میجنگد» نام داشت که بازهم کتاب مصوری بود و استقبال خوبی از آن شد. اما رفته رفته با مشکلاتی روبرو شدیم که هر موسسهی غیردولتی به آن دچار میشود و دست آخر نشر زمینه متوقف شد.
امامی با اشاره به شیوهی تاسیس کتابفروشی زمینه توضیح داد: پس از آن بانک صادراتی که در روزهای انقلاب ویران شده بود، واقع در شمیران از صاحبش اجاره کردیم و با اعتبار خود و دوستانمان از ناشران آن زمان کتاب گرفتیم و کتابفروشی را اول مرداد سال 62 راهاندازی کردیم. از آنجایی که پس از انقلاب، اهالی فرهنگ و ادب پاتوقی نداشتند، چیزی نگذشت که زمینه تبدیل شد به پاتوقی برای چهرههای سرشناس.
وی همچنین ضمن تشریح چگونگی شکلگیری فهرست گلچین کتابهای تازه که بعدها الگویی شد برای مطبوعات، اظهار داشت: بابک احمدی، مهندس حسابی، محمد حسن لطفی، احمد مصدق (فرزند دکتر مصدق)، دکتر شفیعی کدکنی، داریوش شایگان، محمود دولتآبادی، بیژن جلالی، عباس کیا رستمی، بهمن فرمانآرا و... همهگی در جلسات 5 شنبه زمینه حاضر میشدند.
این نویسنده و مترجم گفت: روزهای آخر کتابفروشی زمینه مصادف بود با آغاز تاسیس کتابفروشیهای زنجیرهای شهر کتاب و تبدیل شدن خیابان کریمخان به راستهی کتابفروشان. دیگر دورهی کتابفروشیهای محلی به سر آمده بود.
در بخش دیگری از این مراسم، بیانیه موسسه تهران قرائت شد و به امضای حضار رسید. در این بیانیه که قرار است برای مسئولین و مدیران شهری ارسال شود مباحثی همچون جلوگیری از بین رفتن نشانههای عاطفی و خاطرات شهری، تقدم توسعه کیفی بر مبنای زیرساختهای فرهنگی شهر، جلوگیری از تمرکز مراکز تجاری و اقتصادی در مرکز شهر، بازتعریف فضاهای شهری با توجه به آرامش جمعیت، پیادهمداری، استمرار زندگی در شب، جلوگیری از صدور پروانه ساختهای بیرویه، جلوگیری از تخریب بناهای قدیمی و خاطرهبرانگیز و... مورد تذکر قرار گرفته بود.
سپس اسکند مختاری(کارشناس معماری و عضو موسسهی تهران) با اشاره به معضلات شهر تهران، گفت: فضای شهری ما جایی برای عاطفه ندارد و ما باید این المانها و عبارتهای فرهنگی و عاطفی را به ادبیات شهرسازیمان برگردانیم.
وی افزود: با بررسی تاریخ ایران، در ادوار گذشته ایرانیان هر بنایی که ساختهاند بر پایهی ارزش و پایداری بنا میشد اما مدتهاست که این رویه عوض شده. معماریهای جدید باعث شدهاست زیباییهای شهری را نبینیم. به اعتقاد من اتفاقی که برای شهر تهران و سایر شهرهای کشور رخ داده این است که در چنددههی اخیر ما همیشه درحال تحول و تغییر بودهایم؛ آن هم از نوع بیارزش و بیکیفیتاش.
این کارشناس معماری ادامه داد: به اعتقاد من وقتش رسیده به ثبات و پایداری شهری فکر کنیم تا حال شهرهایمان خوب شود. متاسفانه مدیریت شهری در دورههای پیشین بیشتر لحظهنگر و خودنگر بوده و افتخار شهر را در آیندهی آن ندیده بلکه در گذران امروز دیده است.
وی با بیان این مطلب که باید به سوی حرکتهای نظیر اقدام خانوادهی ملک برویم، اضافه کرد: اگر بتوانیم دست سوداگران فعال را در حوزههای مختلف شهرسازی کوتاه کنیم، میتوان به کیفیت شهری رسید. با کمال عذرخواهی از مدیران حاضر در سالن، باید بگویم من از مدیریت شهری ناامیدم. به نظر من؛ باید از راه سازمانهای مردمنهاد و NGO ها اقدام کرد و بر وضعیت کنونی شهر تاثیر گذار بود.
مختاری ضمن اشاره به سهلانگاریهای مدیرتهای دولتی اظهار داشت: بسیاری از حرکتهای ارزشمندی که در سازمانهای مختلف توسط کارشناسان پایهگذاری شده بود، به دست فراموشی سپرده شده. مثلا من مرکز اسنادی را پایهگذاری کردم که حتی شش ماه بعد از رفتن نیز دوام نیاورد و به تاراج رفت؛اسنادی که کارشناسان زیادی ازجمله خود من برای هر برگ از آنها مشقات فراوانی را متحمل شدهبودیم.