بررسی وضعیت کتابهای روانشناسی در گفتگو با «محمد صنعتی»؛
جامعهی درگیر با خرافه و اسطوره از پیشرفت باز میماند
صنعتی میگوید: جریان روانشناسی زرد و بازاری خرافه را ترویج میکند و در هر جامعهای که خرافه و اسطوره نفوذ و گسترش پیدا کند، آن جامعه از پیشرفت باز میماند. به همین دلیل میتوان گفت، این نوع روانشناسی آسانپسند و عوامانه و واقعیتگریز، روانشناسی مسمومی است.
ایلنا: حوزهی کتابهای علوم انسانی از دیرباز محل چالش و بحثهای زیادی بوده است. یکی از مهمترین این چالشها، حضور جریان کتابهای روانشناسی بیمحتوا و به اصطلاح زرد در بازار کتاب است. بازار فروش کتابهای روانشناسی با عناوین مختلفی مثل «بهبود روابط زن و شوهر»، «چگونگی تربیت فرزندان»، «چگونه زندگی شادی داشته باشید»، «چطور موفق شویم» و... رونق خوبی دارد. همانطور که از اسم این آثار نیز مشخص است، سعی میشود با توصیههایی ساده و خطی، خیلی سریع و با فرمولی مشخص برای تمام افراد، آنها را به چیزی که میخواهند برسانند. رشد این جریان (به خصوص در شرایطی که سیر پیشرفتهای علمی در حوزهی روانشناسی و روانکاوی بسیار چشمگیر است) را شاید بتوان نوعی عقبگرد تلقی کرد.
در سالهای اخیر شاهد این بودیم که حجم تولید این دست کتابها به طور تصاعدی افزایش مییابد و حتی در این روزها که بازار خرید و فروش کتاب رونقی ندارد، این طیف از آثار همچنان مشتریهای خود را دارند و ناشران این حوزه در مقایسه با سایر ناشران مستقل، شرایط بهتری دارند.
برای بررسی این شرایط با دکتر «محمد صنعتی» به گفتگو نشستیم. او که دارای تخصص در روانپزشکی و روانکاوی از «رویال کالج لندن» و استاد روانکاوی و رواندرمانی دانشگاه علومپزشکی تهران، تاکنون تالیفات زیادی در حوزهی روانشناسی مدرن و تحلیل و نقد روانکاوانهی فرهنگ داشته است.
صنعتی، پدیدهی علاقهمند شدن مردم به مفاهیم بیاهمیت را منحصر به دورهی فعلی و جامعهی ایران نمیداند و میگوید: در دورههای مختلف، رویکردهای اینچنینی را در جوامع مختلف دیدهایم. مثلآ در اروپا و در ابتدای قرن نوزدهم و دورهی «رومانتیکها» و یا در دوران «باروک»، مردم به نحوی از واقعیت دور میشدند و به جنبههای غیرواقعیتر مثل مسائل تخیلی، ذهنی، جادو و خرافات گرایش پیدا میکردند. این دست مفاهیم که بیشتر ذهنی بودند تا عینی، بین مردم رواج پیدا میکردند و در این میان به بخشهایی از ذهنیت گرایش پیدا میکردند که به خرافه و اسطوره نزدیک بود. از آن جمله به روانشناسیهای شبه جادو و فالگیری و کفبینی و پیشگویی، هیپنوتیزمهای نمایشی و روانشناسیهای زرد هم هست.
«پست مدرنیسم» همانطور که در زمینهی نقد مدرنیته فعال بوده، جنبههای ضدمدرنیتهی بسیار جدی هم داشته که با ایجاد تردید نسبت به واقعیت، افراد را از واقعیتگرایی و اندیشهی تجربی دور میکند و گرایش به جنبههای ماورائی، ذهنیتهای «فانتاستیک» و «شهود» و «خلسه» و پدیدههای جادوئی را تبلیغ و ترویج میکند. در پستمدرنیسم رگههایی بسیار برجسته از دوران «رومانتیسیسم» و «باروک» را میتوان مشاهده کرد.
او این جریان را مشابه با دوران اخیر جامعهی ما میداند و میگوید: همانطور که شاهد هستیم، بسیاری از گروههای عرفانی و شبهعرفانی و صوفیانه، پیروان زیادی پیدا کردهاند، بهخصوص صوفیگریهایی با جهانبینیهای هندی و بودائی! این مسئله در دورانی شکل میگیرد که اوج دورهی جریان «پستمدرنیسم» خرافی و ذهنیتگراییهای افراطی و جادویی دارد. این جنبهها به صورت والایشیافته در ادبیات هم وجود دارد و مفهومی مثل «رئالیسم جادویی» از همین ذهنیت سرچشمه میگیرد. آنچه که در ایران امروز میبینیم، فرهنگ ضدمدرنیتهای است که اتفاقآ از غرب دههی 60 و 70 میلادی و از دوران «هیپیسم» و خرده فرهنگهای «پانکی» و گرایش به «بودیسم تبتی» به ایران آمده و نباید آن را فرهنگ خودمانی دانست. بهنظر من این «غربزدگی» واقعی است، اما غربی سطحی و آسانهضم که برای مذاق ذهنهای آسانجوی تودهها، به تولید انبوه رسیده است.
این نویسنده میافزاید: به این ترتیب، میبینیم که مردم به این جنبه از ذهنیت متوجه میشوند. شما میبینید که مردم بیش از آنکه به رواندرمانی و درمانهای علمی که تاثیرات آنها به صورت علمی اثبات شده گرایش داشته باشند، به «انرژیدرمانی»، «فرادرمانی» و «فراروانشناسی» گرایش پیدا کردهاند. البته باید این توضیح را اضافه کنم که منظور از فراروانشناسی، مفهوم فرویدی آن نیست، این جریانها مخلوطی از ماوراءالطبیعه و جنگیری و شبه فیزیک کوانتومی است که به صورت فرارواندرمانی به مردم عرضه میشود و این روزها خرد و کلان و بیسواد و باسواد را درگیر کرده و همه مانند طلسم شدهگان مسحور و مجذوب آن شدهاند.
این روانکاو میگوید: وقتی مردم به خرافه و اسطوره گرایش دارند و واقعیتگریزتر شدهاند، مشخصآ به سمت اینگونه آثار متمایل میشوند. ظهور این جریانات در جامعهی کنونی ما ابتدا با «انرژی درمانی» بود و بعد از آن نوبت به نوعی «هیپنوتراپی» رسید که کاملآ جنبهی نمایشی و جادویی داشت و اکنون «فرادرمانی» و رمانهای «پائولو کولیو» و «اوشو» و «شبهروانشناسیهای عرفانی» و طبعآ کتابهای مربوط به حوزهی روانشناسی زرد که برای هر موفقیتی در هر زمینهی زندگی از پرورش کودک گرفته تا امور زناشوئی، تولید، مدیریت، تجارت و از همه مهمتر «چگونه یک شبه پولدار شویم» دستورالعمل دارد و مخاطب تصور میکند با اجرای این چند دستور به آنجا میرسد و کتابهای این حوزه هم خریداران بیشتری دارند.
او، جریانات رسانهای همسو با این مفاهیم را هم یکی از مولفههای موثر در تغییر ذهنیت مردم در گرایش به سمت روانشناسی بازاری و زرد میداند و میگوید: بخشی از این جریان در قالب نمایش فیلمها و برنامههایی است که از رسانهی ملی پخش میشوند، مانند «راز» که انگار هرکس هر چیزی را از ته دل آرزو کند، آن چیز ناگهان و بدون تلاش، به صورت جادویی مهیا میشود. علاوه بر این، افرادی هستند که به عنوان روانشناس در رسانههای تصویری داخلی و خارجی با مردم به صحبت میپردازند و در واقع همان روانشناسی بازاری را بازتولید و تکرار میکنند و تودههای تلقینپذیر را با چربزبانی و مردمفریبی به دنبال خود میکشند.
این نویسنده بر تاثیرپذیر بودن عامهی مردم از رسانهها تاکید میکند و میگوید: تودههای مردم، عمومآ تلقینپذیرند و از طرف دیگر اندیشهای متمایل به فرایند نخستین دارند که میخواهند زود به آرزوهایشان برسند و کامروا شوند. به این ترتیب زحمت زیادی برای فکر کردن به خود نمیدهند و به سمت این نوع روانشناسیها تمایل مییابند.
«فراگیر شدن این نوع روانشناسی زرد و بازاری تا چه اندازه میتواند جریان جدی روانشناسی و علوم انسانی ما را به مخاطره بیاندازد؟» سوالی بود که صنعتی در پاسخ به آن میگوید: در کنار جریان روانشناسی زرد، مشخصآ روانشناسی علمی ما هم پیشرفت کرده و تردیدی در این مسئله نیست. در ۲۵ سال پیش امکان بسیار محدودی وجود داشت که راجع به رواندرمانی علمی و روانکاوی صحبت کرد و یا کتاب نوشت. در این زمینه ترجمهی کتابهای خوب رواندرمانی و روانکاوی هم بسیار نادر بود. در آن دوران جامعه از ورود به این بخشهای جدی عملآ بر حذر داشته میشد و ناشران هم تمایلی به انتشار این کتابها نداشتند، اما امروز دیگر اینطور نیست و ما نه تنها در زمینهی نشر آثار خوب در این حوزه، بلکه در زمینهی آکادمیک هم پیشرفت کردهایم.
این روانپزشک و روانکاو میافزاید: امروزه هم روانپزشکان و هم روانشناسان بالینی که در زمینهی رواندرمانیها یا روانکاوی آموزش دیدهاند در این حوزه فعالیت دارند و در دو دههی اخیر پیشرفتهای زیادی در این زمینه داشتیم. امروز هم توجه روانپزشکان به «رواندرمانی»های علمی و روانکاوی بیشتر جلب شده و برای آموزش دیدن بسیار استقبال میکنند و هم اشتیاق مردم برای دریافت رواندرمانیهای علمی و روانکاوی بیشتر است و با آن بیشتر آشنا شدهاند و کم کم، ذهنیت روانشناختی پیدا کردهاند. در این حوزه مشاهده میکنیم که کتابهای بسیار زیادی ترجمه و تالیف شدهاند. مثلآ خود من از حدود ۲۰ و چند سال پیش کار خود را شروع کردم، اما در نهایت در سال ۸۰ کتاب «تحلیلهای روانشناختی در هنر و ادبیات» و «صادق هدایت و هراس از مرگ» را منتشر کردم. در دههی هشتاد، سیر ترجمه و تالیف آثار در زمینهی روانکاوی و رواندرمانی شکل جدیتری به خود گرفت و امروز در حوزهی نقد و تحلیل روانکاوانه، مطالب زیادی نوشته شده است. البته اینکه میگویم زیاد، در مقایسه با روانشناسی زرد شاید ناچیز و اندک باشد، اما به نسبت گذشته قطعآ بیشتر شده است. ترجمهی آثار مؤلفین مهم در زمینهی روانکاوی و روانشناسیهای علمی هم گسترش پیدا کرده و ناشران به این بخش توجه خاص داشتهاند. به هر روی، درست است که تعدادی ناشر بازاری این نوع روانشناسی استقبال میکنند، اما بخشی از ناشران واقعی ما هم به سراغ آثار و نوشتههای حوزهی روانکاوی و رواندرمانی علمی میروند و کتابهای علمی این حوزه به سرعت ترجمه و منتشر میشوند. در دانشگاهها هم همکاران ما فعال هستند و این نوع روانشناسی علمی را تدریس و تولید میکنند.
این نویسنده از روانشناسی زرد به عنوان روانشناسی مسموم یاد میکند و میگوید: از این جهت از کلمهی مسموم استفاده میکنم که در هر جامعهای که خرافه و اسطوره نفوذ پیدا کند، آن جامعه از پیشرفت باز میماند یا حداقل سیر پیشرفت آن بسیار کند میشود. این مسئله فقط مختص روانشناسی و رواندرمانی هم نیست، تمامی روزنامهها و مجلات و رسانههای زرد، که برای تودههای اسطورهباور و آسانپسند، توسط سوداگران حوزهی اقتصاد و سیاست تولید میشود، این گونهاند. این سوداگران به روانشناسی تودهها اشراف دارند و میدانند که تودهها اهل تفکر نیستند، بیشتر به فکر نان و آب و روزی روزمرهی خویشاند و اندیشیدن آنها در همین حدود است. بهویژه در جامعهای که اندیشیدن، طی هزاران سال یا باب نبوده و یا ممنوع بوده! بنابراین کمتر افراد به اندیشیدن تن میدهند. از اینرو، بازار کتابها، مطبوعات و کانالهای تلویزیونی و سایتهای اینترنتی زرد، بسیار داغ است و توسط تبلیغات تجارتی و گروههای سیاسی– اقتصادی ثروتمند، تقویت میشوند و بخش مهمی از این «صنعت رسانه» هم از روانشناسی تودهها برای پیشبرد اهداف سودجویانه و قدرتطلبانه خود بهرهبرداری میکند و هم برای تحمیق و فریب تودهها، به ترویج و تبلیغ روانشناسی زرد میپردازد.
او از دورهی فعلی به عنوان دورهی گذار یاد میکند و میگوید: همانطور که گفتم بخشی از این اتفاقات خصوصیت دورهی «پست مدرنیسم» است. امثال این دورهها در گذشته هم بودند، اما بعد از همهی آنها، جریانهایی آمدهاند که به دنیا نگاهی جدیتر داشتهاند. به عنوان مثال بعد از دورهی خرافهپرستی قرون وسطی، نوبت دورهی رنسانس میشود که مردم واقعگراتر میشوند. مجددآ در دورهی «باروک» جریان خرافهنگری اوج میگیرد و بعد از آن دورهی «روشنگری» میآید که دید واقعگرا را رواج میدهد.
صنعتی ادامه میدهد: مسلمآ بعد از گذراندن دورهی «پست مدرن»، دوباره توجه مردم به واقعبینی و تفکر تجربی بیشتر خواهد شد. البته در تمام جوامع، تودهها کمتر به تفکر عمیق گرایش دارند و میخواهند نیازهایشان به صورت جادویی برطرف شود، به همین دلیل نمیتوان انتظار داشت خرافه ریشهکن شود و بخشی از جامعه همواره این رویکرد سطحی را خواهد داشت. در اروپا و آمریکا هم این شرایط کم و بیش وجود دارد. به هر حال نیاز به این مسئله وجود دارد که خرافهباوری و اسطورهاندیشی بسیار محدود شود تا جامعه مسیر پیشرفت را پیدا کند.
این روانکاو در پایان گفت: ما این روزها با نوع دیگری از نوشتار روانشناسانه هم مواجه هستیم که روانشناسی زرد نیست، ولی چون توسط افراد غیرمتخصص و با ترجمهها و تفسیرهای نادرست در چند سال اخیر به جامعهی ما وارد شده و طبق معمول با تحریفهای وطنی و شبهروشنفکرانه و با نیت خودنمائی و ساختن کلیشههای سیاسی و دهانپرکن، مورد سوءاستفاده بوده، میتواند به همان اندازهی روانشناسیهای زرد مسموم و خطرناک باشد. منظور من برخی تحلیلهای «لکانی» و «ژیژک» است که به صورت بسیار سطحی توسط کسانی که حتی مقدمات روانکاوی را نمیدانند، برای تحلیل مسائل سیاسی و فرهنگی به کار گرفته میشود و این روزها بهعنوان نشانهی روشنفکری بر زبان برخی جوانان جاری است! این نوع روانشناسی هم از نظر من به روانشناسی زرد پهلو میزند، ولی بهعلت همراه بودن با شعارهای سیاسی و زبانی پیچیدهتر، متفاوت بهنظر میرسد.