گفتگوی ایلنا با نویسندگان حوزهٔ کودک و نوجوان به مناسبت روز جهانی کودک/۲
گلشیری: سیگار سهمیه ارز دارد، ولی كاغذ ندارد
گلشیری: وقتی مردم مجبورند یک بسته پنیر را 4000 تومان بخرند، دیگر کسی به کتاب فکر نمیکند. شنیدهام برای کاغذ سیگار سهمیة ارزی در نظر گرفتهاند. ولی کاغذ تحریر انگار هیچ سهمیه ای ندارد. خوب دیگر حرفی نماند.
ایلنا: ۱۶ مهرماه در تقویم به عنوان روز جهانی کودک نامگذاری شده است. به مناسبت این روز و برای بررسی وضعیت این گونهٔ ادبیاتی در کشورمان، به سراغ چند تن از فعالان حوزهٔ ادبیات کودک و نوجوان رفتیم.
سیامک گلشیری یکی از نویسندگانی است که کار خود را با حوزهٔ بزرگسالان شروع کرد و چند سالی است که فعالیت در زمینهٔ ادبیات نوجوانان را نیز به کارنامهٔ کاری خود افزوده است.
به گزارش خبرنگار ایلنا، این نویسنده دربارهٔ شروع فعالیت خود در حوزهٔ ادبیات کودک و نوجوان گفت: چیزی نبود که من از قبل فکرش را کرده باشم و بعد شروع کرده باشم به نوشتن. حدود چهار پنج سال پیش رمانی نوشتم که آن را به نشر افق دادم. ناشر بعد از بررسی به من گفت که این رمان قطعاً در حوزة نوجوانان بیشتر مورد استقبال قرار میگیرد و درست هم میگفتند. البته من شخصاً زیاد به تقسیمبندی اعتقاد ندارم. فکر میکنم مرز میان رمان نوجوان و رمان بزرگسال به باریکی یک مو است. چه بسا رمانهای بسیاری در این حوزه وجود دارد که بزرگسالان آنها را بیشتر میخوانند. به هر حال کار من در این عرصه با آن رمان شروع شد و بعد رمانهای دیگری هم نوشتم. حالا هم تصمیم دارم در کنار کار بزرگسال، حداقل سالی یک رمان برای نوجوانان بنویسم.
گلشیری در مورد وضعیت این روزهای ادبیات کودک و نوجوان کشورمان گفت: من به طور مشخص نمیخواهم فقط در بارة این حوزه حرف بزنم. شاید هنوز آنقدرها وضعیت نشر ما در حوزة ادبیات کودک و نوجوان آنقدر بد نباشد. دلیلش هم این است که مخاطبین این بخش خیلی بیشتر از ادبیات بزرگسال هستند. با این همه فکر میکنم مشکلاتی که در صنعت نشر پیش آمده که کمکم گریبان این عرصه را هم بگیرد. چیزی که در مورد ادبیات بزرگسال وجود دارد و در این سالهای اخیر هم با آن مواجه بودهایم، کمبود مجلات و روزنامههایی است که به طور تخصصی به معرفی و نقد آثار بپردازند. فکر میکنم در زمینة ادبیات بزرگسال که هیچ مجلهای وجود نداشته باشد. قبلاً شاید روزنامههایی بودند که به شکل مدوام در این زمینه کار میکردند و مؤثر هم بودند، اما حالا یک روزنامة پرتیراژ پیدا نمیکنید که این کار را انجام بدهد. خواننده از کجا باید بفهمد کتابی منتشر شده که دنبالش برود. کجا یک نقد جدی در مورد آن میخواند که بتواند آن را دنبال کند. در زمینة رمان نوجوان هم چنین چیزی ندیدهام. کانون پرورش در یک سال کار بسیار باارزشی انجام داد. 25 رمان منتشر کرد که حالا تعدادشان بیشتر از این هم شده. کاری که واقعا در مملکت ما بیسابقه است و باید در ادبیات نوجوان که هیچ، در کل ادبیات ما بیاندازه انعکاس پیدا میکرد. اما من هنوز یک نقد جدی روی این کارها نخواندهام. هر جای دنیا بود بلافاصله حداقل هشتاد درصد این کارها تا حالا به فیلم تبدیل شده بود. حداقل کاری که میکردند این بود ترتیبی میدادند که هشتاد درصد آنها بلافاصله ترجمه شود و به کشورهای دیگر راه پیدا کند. اما در اینجا هیچ اتفاقی نمیافتد. رمان و داستان و به طور کلی ادبیات داستانی با فرهنگ یک کشور ارتباط مستقیم دارد. این نویسندهها هستند که فرهنگ یک کشور را میسازند، اما انگار اینجا نویسنده هیچ ارزشی برای کسی ندارد. در خیلی از کشورهای دنیا حتی برای تبلیغ کتاب برنامههای تلویزیونی میگذارند. منتقدهای مشهور در بارة کتاب حرف میزنند و فردای آن روز آن کتاب صدهزار تیراژ پیدا میکند. اما اینجا همانطور که گفتم حتی یک مجله پیدا نمیکنید که به طور تخصصی فقط کتاب معرفی و نقد کند.
جنبهٔ تصویری کتاب مسالهٔ دیگری بود که گلشیری با تکیه بر اهمیت آن گفت: در اروپا و آمریکا بسیاری از کتابها به فیلم و انیمیشن تبدیل میشوند و این مسالهٔ بسیار مهمی در معرفی و خوانده شدن کتابهاست. شما یک فیلم خوب نمیبنید که در پایان آن ننوشته باشند اقتباس بر اساس فلان کتاب. به خاطر همین هم این همه رمان در یک سال در این کشورها منتشر میشوند. دراینجا عدة خاصی باید بنشینند و تصمیم بگیرند که فلان کتاب به فیلم تبدیل بشود یا نه. آیا اصلاً واقعاً آن عده صلاحیت این کار را دارند؟ به نظر من تمام کتابها باید این حق را داشته باشند که به فیلم تبدیل بشوند، نه این که برای آنها حد و مرز تعیین کنند. ممکن است کارگردانی رمانی را خوانده باشد و فقط فکر کند یک صحنه از آن کافی است تا آن کتاب به فیلم خوبی تبدیل شود. در کشورهایی که گفتم همین اتفاق میافتد. البته بخشی از این قضیه به خود کارگردانها هم برمیگردد. بعضی از کارگردانهای ما از رمان فراری هستند. و حاصلش هم البته بعضی چیزهایی است که میبینید ساخته اند. البته فکر میکنم آنقدر شرایط فیلمسازی سخت و ناممکن شده که آدم به بعضی از آنها حق میدهد.
او ادامه داد: تا قبل از اینکه وضعیت کاغذ به این شکل بشود و گرانیهای شدید پا به این حوزه بگذارند، تیراژ بسیاری از کتابها در حد ۱۰۰۰ یا حتی ۵۰۰ نسخه رسیده بود. امروز که با این گرانی کاغذ دیگر اصلاً کتاب چاپ نمیشود. فکر کنید در کشوری مثل کانادا تیراژ بعضی از کتابها 700 هزار نسخه است. با کامیون کتاب اینطرف و آنطرف میبرند. اما اینجا چه؟
گلشیری در ادامهی صحبتهای خود به برخورد مستقیم خود با مسالهٔ بحران کاغذ اشاره کرد و گفت: همین چند روز متوجه شدم چاپ چهارم یکی از رمانهایم به اسم مهمانی تلخ تمام شده. ناشرم به من گفت باید کتاب با این کاغذ گران کتاب را چه قمیتی بزند که مردم بخرند. آیا اصلاً مردم دیگر با دیدن آن قیمت کتاب را میخرند؟ معلوم است که حق دارد. وقتی مردم مجبورند یک بسته پنیر را 4000 تومان بخرند، دیگر کسی به کتاب فکر نمیکند. شنیدهام برای کاغذ سیگار سهمیة ارزی در نظر گرفتهاند. ولی کاغذ تحریر انگار هیچ سهمیه ای ندارد. خوب دیگر حرفی نماند.