خبرگزاری کار ایران

من، تو، او، چه کسی مقصر است؟

من، تو، او، چه کسی مقصر است؟
کد خبر : ۴۵۴۰۲۰

باور اینکه کوچکترین رفتار و گفتار ما در سلامت روحی و روانی جامعه تاثیر می‌گذارد و آثار مثبت آن همچون انعکاس نور در آئینه، به سمت خودمان برمی‌گردد، باعث می‌شود بیشتر مراقب رفتارهایمان باشیم.

یک ساعت تا شروع مصاحبه وقت دارم، با درنظر گرفتن زمانی که هر روز در ترافیک می‌مانم تقریبا نیم ساعت زودتر به مقصد می‌رسم.

به سرعت وسایلم را جمع می‌کنم؛ به سمت ماشین می‌روم.

5 دقیقه تا خیابان اصلی فاصله دارم، خوشبختانه از ترافیک سنگین خبری نیست؛ اما نه! هیج چیز در تهران، این کلانشهر شلوغ، قابل پیش‌بینی نیست و نباید خیلی خوش‌بین بود.

در مرکز شهر، وارد زیرگذری می‌شم که لاین چپ آن به خط ویژه اتوبوس بی آر تی اختصاص دارد.

معمولا عبور از این زیرگذر، دو دقیقه هم طول نمیکشه اما مشکلی که همیشه مسیر 2 دقیقه‌ای را به 20 دقیقه افزایش می‌دهد ورود ماشین‌ها به خط ویژۀ ازسوی رانندگانی است که بی‌توجه به آن، مسیر اتوبوس را بسته به طوریکه بعد از ورود اتوبوس، مجبور می‌شوند با انحراف به سمت راست و جلوی ماشین‌هایی که در مسیر خود حرکت می‌کنند خط ویژه را برای گذر اتوبوس خالی کنند و به این صورت، کل راه زیرگذر را می‌بندند!

وارد زیرگذر می‌شم و آرزو می‌کنم اتوبوسی از روبرو نیاد تا مشکل هر روزه تکرار بشه... اما نه... گویا این مشکل به خاطر نبودن دوربین ثبت تخلف و مامور راهور هر روز ادامه داره... بدتر اینکه تصادف یک موتور در انحراف به راست برای فرار ازبرخورد با  اتوبوس، تجمع و ازدحام را بیشتر کرده و راه را به کلی بسته...

با کلی اتلاف وقت و نگرانی از دیر رسیدن، از زیرگذر خارج می‌شم و مسیر را ادامه می‌دم، به نزدیکی دفتر که می‌رسم هیچ توقفگاه عمومی یا خصوصی برای شهروندان تدبیر نشده و به ناچار چشمم جاهای خالی را برای پارک ماشین، می‌کاوه اما هیچ جای پارکی به چشم نمی‌خوره، بعضی از رانندگان هم ماشین‌شون را دوبله پارک کرده و رفته‌اند!

یک ربع بیشتر وقت ندارم و به خاطر نبود پارکینگ در آن حوالی، مجبور می‌شم تمام طول خیابان را برای پیدا کردن جای پارک پشت سر بگذارم و دوباره از فرعی‌ها وارد محل اصلی بشم و به نظر می‌رسه خیلی از شهروندان هم به دنبال جای پارک بارها از یک یا چند مسیر گذر می‌کنند و متاسفانه نه تنها از حجم ماشین‌ها کم نشده که حتی به تعداد پارک‌های دوبله هم که عرض خیابان را محدود کرده‌اند، اضافه شده و این یکی از علل مهم ترافیک است.

دور سوم را که می‌زنم  زنگ تلفنم به صدا درمی‌یاد... می‌دونم که منتظرم هستند، سریع می‌گم که نزدیک دفترم و تا ده دقیقه دیگه می‌رسم؛ با اینکه از محل کار خیلی دور شده‌ام  به ناگاه چشمم به تاکسی سبز رنگی می‌افتد که درحال حرکت است، انگار که در یک قرعه‌کشی بزرگ برنده شده‌ام با خوشحالی ماشین را پارک می‌کنم و مسافت نسبتا طولانی را  با پای پیاده به سرعت طی می‌کنم.

نفس نفس زنان وارد دفتر می‌شم ...   

کمی که آرام می‌گیرم و نفسم سرجاش می‌یاد یادم می‌فته که برگه سوالات را در ماشین جا گذاشته‌ام ...

 دوباره کل انرژی‌مو از دست می‌دم؛ حتی نمی‌تونم فکر کنم که چه جوری باید تا ماشین برم و برگردم... یکی از همکاران می‌گه سوییچ را بدهید تا من برم و برگه‌ها را بیارم... چاره‌ای ندارم، با کلی عذرخواهی می‌پذیرم؛ چشمم به ساعت می‌افته، نیم ساعت از وقت مقرر گذشته، تازه می‌فهمم که مهمانان هم هنوز نرسیده‌اند...

 خیالم راحت می‌شه...

 یک ساعت بعد، مهمانان هم خسته از راه می‌رسند و صحبت‌های متعارف پیرامون وضعیت جامعه شروع می‌شه... بیشتر صحبت‌ها بر حول محور شلوغی و ترافیک می‌چرخه... مهمانان شهرستانی که از مسئولین محیط زیست هستند با این جمله که شما چه جوری تو تهران زندگی می‌کنید، ضمن توجیه دیر رسیدن خود، به نوعی با ما همدردی می‌کنند...

سپس یکی از مهمانان گفت: ما در شهر خودمون، روزی ده جا می‌ریم و به همه کارهامون می‌رسیم ولی در تهران خیلی زرنگ باشیم به یک یا دو کار، بیشتر نمی‌رسیم.

تایید توام با تاسف، تنها پاسخی بود که می‌تونستیم بهشون بدهیم ...کم کم بعد از صحبت روزمره، باب گفتگوی رسمی با طرح پرسش‌های  پی در پی شروع شد؛ صحبت‌های مختلفی که به لزوم فرهنگسازی، مدیریت صحیح، تخصیص بودجه کافی در حل مشکلات موجود اشاره داشت و دو ساعت به طول انجامید. 

نزدیک ساعت 16 با پایان پرسش‌ها مهمانان خداحافظی کرده و رفتند؛ من هم کیف و وسایلم را برداشته و دفتر را ترک کردم...

خیابان‌ها کاملا خلوت شده بود و اثری از آن همه ماشین به چشم نمی‌خورد سازمان و ادارات دولتی تعطیل شده بودند و از حجم سنگین خودروها تا حد زیادی کاسته شده بود...

سوار ماشین شدم و راه افتادم، بعد ازطی مسافتی حدود 50 متر، راهنما را برای ورود به خیابان سمت راست زدم که ناگهان مامور پلیس راهور در سمت راست خیابان با علامت ایست، راه را  بر من بست ...نگران نبودم؛ مدارک ماشین همراهم بود و تخلفی هم انجام نداده بودم... آهسته ماشین را به کنار خیابان هدایت کرده و شیشه را پایین آوردم و قبل از اینکه مامور کلامی بگوید، تمام مدارک ماشین را نشانش دادم... سرباز مدارکم را گرفت و به آن‌سوی خیابان-که ماشین راهنمایی و رانندگی ایستاده بود- برد من که با دقت قضیه را پیگیری می‌کردم دیدم که دستگاه صدور قبض جریمه را از همکارش گرفت و با نگاه به کارت ماشین و گواهینامه‌ام، مشغول وارد کردن اطلاعاتی در آن شد.

هنوز متوجه نشده بودم برای چی منو نگه داشتند.. از سرباز پرسیدم پس چرا مدارکم را نمی‌دهید؟

سرباز گفت: بعد از اینکه سرکار ستوان قبض جریمه را صادر کرد  مدارک را بهتون می‌دهم.

با تعجب گفتم: جریمه برای چی؟

گفت: برای اینکه کمربند نبستی!

گفتم: من همین  الان راه افتادم و فرصت نشده بود که کمربند را ببندم

گفت: باشه... شما باید از اول کمربند می‌بستی

گفتم: شوخی شوخی منو جریمه کردید؟

گفت: نه، جدی جدی جریمه‌تون کردیم!

الانم  قبض جریمه را براتون میارم

با این حرف، دیگه نشستن را جایز ندونستم و سریع از ماشین پیاده شدم و به آن سمت خیابان، به طرف جناب ستوان که به همراه سه نفر دیگر در کنار ماشین ایستاده بودند، رفتم اما قبل از هر اعتراضی، جناب سروان قبض جریمه را بدستم داد.

گفتم: سرکار من قبول دارم که باید از اول  کمربند می‌بستم، اما من تازه حرکت کره بودم و تا خواستم کمربند را ببندم شما متوقفم کردید.

ستوان گفت: شما قبل از حرکت باید کمربند ایمنی‌تان را ببندید نه درحال حرکت! بهرحال شما تخلف کردید و باید جریمه بشید.

گفتم: قبول؛ ولی الان جریمه شما به خاطر نبستن کمربند، چه تاثیری در کاهش بار ترافیکی شهر داره؟ بعد با اعتراض گفتم: دو ساعت قبل که این خیابان مملو از ماشین‌هایی بود که دوبله پارک کرده بودند شما کجا بودید؟ 4 ساعت پیش که  به خاطر تخلف و تجاوز به حریم  روبرو، ازسوی رانندگان خاطی، من و امثال من در تونل زیرگذر گیر کرده بودیم، شما کجا بودید؟ تونلی که هر روزه راه‌بندان و تصادف داره و هیچ ماموری هم در آنجا وجود نداره...

 با این صحبت‌ها سرکار ستوان گفت: ما ماموریم و معذور! ما هم می‌خواهیم با برقراری نظم، همه آسوده زندگی کنند.

گفتم: خوب می‌دونم که شما خیلی زحمت می‌کشید و به وظیفه‌تان عمل می‌کنید، من‌هم جریمه نبستن کمربند را می‌پذیرم ولی بهتر نیست به جای ایستادن در یک خیابان خلوت، بیشتر در میادین اصلی، مراکز خرید، تونل‌ها و بزرگ راه‌ها و دیگر نقاطی حضور پیدا کنید که هر روزه به‌خاطر نقض آشکار قانون راهنمایی و رانندگی ازسوی رانندگان خاطی، شاهد بار سنگین ترافیک است...

 از طرف دیگر، برخی مشکلات ترافیکی، ناشی از ضعف زیرساخت‌هاست به طور مثال؛ کمبود پارکینگ در سطح شهر خصوصا مقابل بیمارستان‌ها، مدارس، پارک‌ها، ادارات و مراکز و سازمان‌های دولتی-  که بیشترین مراجعه را دارند – اصلی‌ترین عامل شلوغی و ترافیک شهری‌ست و دولت باید قبل از و ضع قوانین بازدارنده و تنبیهی، تمهیدات لازم را بیندیشد. ضمن اینکه نمی‌توان حضور ازهم گسیخته موتورسیکلت‌سواران را - که بی‌نظمی‌شان از حد گذشته و هر روز شاهد تصادفات مرگبار آنها هستیم- را نادیده گرفت یا اینکه در اوج آلودگی هوا، فروش بی‌رویه طرح ترافیک را به صورت روزانه، هفتگی و ماهانه به حساب نیاورد ... درعین حال نمی‌توان مشکل تولید بیش از حد خودروهای فاقد استاندارد و کیفیت لازم را انکار کرد، آنهم درحالیکه برای تعریض خیابان‌ها هیچ اقدامی صورت نگرفته و وسایل نقلیه عمومی نیز، کفایت این انبوه جمعیت را ندارد..

وقتی گفتگوها با  توضیحات و تایید جناب ستوان-  که فردی فرهیخته و قانومندار بود - همراه شد و ایشان به مشکلات نیروهای زحمتکش راهنمایی و رانندگی در اجرای صحیح قانون اشاره کرد دیگه خیلی از قبض جریمه ناراحت نبودم؛ درک و صبر بالای  سرکار ستوان برام قابل ستایش بود؛ هر دو به این نکته اذعان داشتیم که انجام وظایف فردی و جمعی از مهمترین اصول زندگی اجتماعی‌ست و جامعه  زمانی رنگ آرامش و آسایش به خود می‌بیند که ضمن تکمیل زیرساخت‌ها ازسوی دولت، همه به قانون احترام بگذارند.

هنگام  خداحافظی، با درنظر گرفتن صبر وحوصله‌ی سرکار ستوان در شنیدن حرف‌هایم، بی‌انصافی بود که درکنار اشاره به نقاط ضعف، از حضور چشمگیر و موثر نیروی راهنمایی و رانندگی در برقراری نظم و امنیت شهر در تمام ساعات شبانه‌روز، تشکر نکنم.

فریبا نبوی طهرانی‌فر

انتهای پیام/
ارسال نظر
پیشنهاد امروز