علی باباچاهی:
نگاه سیاه و سفید به هنر نداشته باشیم/شعر امروز همچنان پویاست

ممکن است یک نوع سادهنویسی صرفا گزارشِ یک عاطفه را بدهد و یک سادهنویسی دیگر هم داریم که در آن نوعی نطفه ابهام یا ایهام به چشم میخورد و بر لطف اثر میافزاید.
علی باباچاهی (شاعر و منتقد ادبی) در گفتوگو با خبرنگار ایلنا، درباره ویژگی خاص شعر و تمایز کارکرد زبان در آن از کارکرد زبان در فلسفه، منطق، جامعهشناسی و روانشناسی گفت: فلسفه، منطق، جامعهشناسی و روانشناسی هم دارای زبان هستند اما زبان در شعر گویا مقوله دیگری است. منتها اگر تفاوتی بین زبان شعر و دیگر مباحث و مقولاتی که اشاره شد وجود دارد به نظرم دلیل ارجحیت شعر بر آن مقولات نیست. موضوع این است که زبان در شعر صرفاً وسیله انتقال بیان نیست، اما فرضاً در منطق و فلسفه و روانشناسی و حتی ریاضیات زبان به نوعی مسئولیت بیانگری را برعهده دارد. یعنی سعی دارد یک مفهوم یا مبحث را به روشنی و بدون ابهام و ایهام به مخاطب یا شنونده گزارش کند. در شعر، کار زبان نوعی اجرای زبانی به قصد آفرینش هنریست.
این شاعر، گذر از جریانات مختلف شعری در دورههای مختلف زمانی را امری ناگزیر دانست و تاکید کرد: این هم خواسته خود شعر نیست. همه مکاتب هنری حتی جریانات و رویدادهای علمی هم ناگزیر و ناچار از تحول هستند. در تمام دنیا مکاتب هنری مختلف سورئالیسم و سمبولیسم و ... داریم و در فلسفه هم انواع و اقسام سبکها و خوانشهای فلسفی وجود دارد. در مورد شعر هم طبیعتاً چون تابع قوانین زیباشناسی و هستیشناسیست و همه این قوانین ابتدا در حال تکوین (آفرینش) و بعد تحول و سبقتگیری از یکدیگرند. با این یادآوری که شعر؛ داستان، نقاشی، موسیقی و... همه تابع مقتضیات جامعه و در وهله اول تابع مقتضیات و قواعد بازی زندگی هستند. فرضاً یک اثر هنری- و در اینجا شعر- در زمان جنگ یا سالهای پس از جنگ نه فقط در ایران که در تمام جهان مرتبط با جنگ خواهد بود و در زمان آرامش، متفکرانه یا عاطفی.
او افزود: مورد دیگر اینکه در پیوند با چارچوب جهاننگری و زیباییشناسی شاعر، بعد از مدتها که یک مولف در یک شیوه بیانی کار میکند و گرفتار آفرینش هنری است، این ساحتها و چارچوبهای هنری خود به خود در کار او به تکرار میانجامد، اگر چنانچه به فکر نوآوری نباشد دچار رکود خواهد شد. بنابراین هر مولف تیزهوشی ذاتا موضوع را درمییابد، نه اینکه مثلا به ساعت و تقویم نگاه کند که فلان مدت گذشت و من باید نوآوری کنم، بلکه با تجربههای خود و از عمق جان نیاز به فراروی را احساس میکند و دلیل یا دلایل تغییر فرمها، محتواها و سبکهای نگارشی و جریانات شعری از همین جا نشأت میگیرد.
باباچاهی گریزی هم به تقسیمبندی شعر براساس دههها زد و متذکر شد: تقسیمبندی همراه و همزمان با نوشتن شکل نمیگیرد؛ یعنی اول اثر نوشته میشود و بعد مشخص میشود که گروهی در این سبک و شیوه نوشتهاند و گروهی دیگر در شیوه دیگری. هر گروهی هم متناسب با طرز فکر و بینش خودشان سبک نگارش و جریان نوشتاری خود را انتخاب میکنند. به عبارت دیگر، اول نوشتن تحقق پیدا میکند و بعد به تقسیمبندیها و نامگذاریها میرسیم. اما اینجا هم یک نکته را نباید فراموش کنیم و آن هم اینکه احتمالاً هستند شاعران جوانی که بدون تمرکز در دیدن یا شنیدن یا آفرینش، به صورت گاه هیجانزده شیوهای از گزینش را انتخاب کنند که موفق بودن یا نبودنشان بحث جداییست.
این فعال ادبی همچنین در پاسخ به این پرسش که چه ارتباطی میان عوامزدگی یا عوامگرایی و سادهنویسی در یک اثر هنری مثل شعر وجود دارد، اظهار داشت: سادهنویسی یا شیوه نگارش ساده چه در ادبیات کلاسیک و چه در ادبیات معاصر با عوامگرایی متفاوت است. ممکن است سادهنویسی به عوامگرایی بیانجامد، ولی این احتمال هم وجود دارد که سادهنویسی به عنوان یک جریان فعال شعری و ادبی حضور پیدا کند. مثلاً کسی از سعدی سادهتر شعر ننوشته، اما سعدی یک شاعر بزرگ در همهی دورانهاست و به لحاظ طروات و تازگی همیشه نمونه است. در سالهای اخیر دیدهام که برخی به غیرسادهنویسی یا به تعبیر خودشان به پیچیدهنویسیشان افتخار میکنند و دیگر آثار شعری را اگر زبانی ساده داشته باشد محکوم میکنند. امروز در مجامع و محفلهای ادبی تصور بر این است که تعدادی از همنسلان ما و ازجمله من مخالفِ سادهنویسی هستیم. من در یکی از کتابهایم به نام «سه دهه شاعران حرفهای» به تصادف یا به ضرورت یا به هر دو دلیل، شعر ساده را مطلق ندیدهایم و متذکر شدهام که سادهنویسی هم انواع و اقسامی دارد. یعنی ممکن است یک نوع سادهنویسی صرفا گزارش یک عاطفه را بدهد و یک سادهنویسی دیگر هم داریم که در آن نوعی نطفه ابهام یا ایهام به چشم میخورد و بر لطف اثر میافزاید. من شخصاً با نگاه سیاه و سفید به مقولات هنری نگاه نمیکنم.
او تاکید کرد: پارهای از شاعران باتجربه هستند که برای نفوذ آسانتر بر دیگران، به جای اینکه با شعرشان در مخاطب، نه ایجاد روشنگری، که نوعی تأثر زیباییشناسی یا تفکر هنری پدید آورند، ناخواسته به تحمیق خوانندههای معمول میپردازند. منظورم این نیست که این دسته از شاعران گناهکارند یا باید با آنها برخورد کرد و مثلاً محدودشان کنیم، اما من نمیتوانم تاییدکننده عوامگرایی یا فریبکاری هنری باشم. به همین دلیل هم وقتی صحبت میشود که شعر امروز ایران چندان خوانندهای ندارد، میبینیم پارهای از همین دست شاعران مجموعه شعرهایشان چاپ متعدد میخورد. با این حال هرکسی را که اثرش چاپ متعدد میخورد و تیراژ بالایی دارد نمیتوان شاعر برجسته و متفکر دانست. نگاه درست به این قضیه مستلزم بحثی طولانیست.
باباچاهی درباره تاثیر فضای مجازی بر عوامگراییِ رخنه کرده در شعر امروز و مسئولیت شعر در استفاده از ابزار تکنولوژی نیز گفت: من فکر میکنم اصولا روند معرفی و بیان نه فقط در زمینه شعر، حتی در زمینه تفکر و برخورد با مفاهیم بهگونهایست که در این سرعت و عدم تمرکزی که در فضای مجازی دیده میشود بعید نیست به نفی آرمانهای شخصیتی بینجامد. یعنی این کامیپوتری شدن امور میتواند به نوعی بر ساختار روحی آدمها و حتی بر تحلیل آنها اثر بگذارد. اصولاً چیزی در ساختار روانشناختی ما وجود دارد به نام «ثبات من» یا «هویت من» که احتمالاً در مسیر فضای مجازی به خطر بیفتد. البته عیب این فضا را گفتیم از نکات مثبتش هم بگوییم. بالاخره همین فضای مجازی دستآوردهای ادبی و علمی فراوانی را به دنیا معرفی کردهاند. ضمن اینکه هم گستردگی ابعادی که فضای مجازی در اختیار میگذارد هم لزوم توجه و استفاده از این ابزار نیازی به توضیح ندارد.
او افزود: در مورد فردی با سابقه 30 سال تجربه فرهنگی و ادبی نگاه این است که فردیت شخص از آسیبهای فضای مجازی در امان میماند و اتفاقاً حضورشان کمک میکند دیگران و جوانترها هم از تولیدات ادبی آنها استفاده کنند. اتفاقاً نشر این آثار ادبی در فضای مجازی مورد نقد و نظر گسترده هم قرار میگیرد و به نوعی اثر تکثیر میشود. البته بحث درباره آثار افرادیست که صاحب کتاب و سابقه ادبی چندین دههای هستند. مسلماً دنیای الکترونیک و مجازی در تبدیل و تسریع زیباییشناسی هنری هم میتواند موثر باشد. منتها عنصر آسانخواهی و تمایل به زود به نقد رسیدن هم در این مسیر وجود دارد.
این شاعر در پایان یادآور شد: وقتی آدم برای نوشتن، مطالعه عمیق و تجربه نداشته باشد، نشر نتیجه کارش چه روی کاغذ و چه در فضای مجازی و جهان غیرکاغذی آسیبهای خودش را دارد. فرضاً با راه انداختن یک کانال تلگرامی بدون آنکه درک کند هنوز اتفاق خاصی برایش رخ نداده و مسیر طولانیای را در پیش دارد تصور میکند مخاطب پیدا کرده و یک مرتبه هوای استاد شدن یا استاد خطاب شدن درونش شکل میگیرد. این عزیزان تحت تاثیر مقتضیات دو جهان مجازی و واقعی قرار گرفتهاند که البته همین فضاها میتواند یک شگرد برای تکمیل پتانسیل ادبی فرد باشد که در ارتباط با مخاطب شکل میگیرد.