آذرتاش آذرنوش در گفتوگو با ایلنا مطرح کرد:
بیش از صد کلمه فارسی در عربی دوران جاهلیت وجود دارد/ خاورشناسان پانزده واژه فارسی از قرآن استخراج کردهاند/ برای بررسی تاثیر فارسی بر عربی باید به شعر جاهلی رجوع کرد
دکتر آذرتاش آذرنوش معتقد است که برای بررسی تاثیر و تاثر زبان فارسی و زبان عربی در دوران پیش از اسلام، چارهای جز رجوع به اشعار جاهلی وجود ندارد و در این اشعار نیز بیش از یکصد و ده واژه فارسی قابل استخراج نیست. در قرآن نیز حدود پانزده واژه فارسی وجود دارد.
به گزارش خبرنگار ایلنا، آگاهیهای ما درباره ایران، ایرانی، ایرانیت و نیز درباره فارسی دری در سدههای نخست اسلام هنوز مهآلود و ازهمگسیخته است. از روند عمومی تاریخ و مسکن گزیدن اعراب مسلمان در ایران آگاهیم، اما درست نمیدانیم جامعه تازیزبان چگونه با توده ایرانیان فارسیزبان رابطه برقرار میکرد؟ چگونه دستههای بیشمار از اعراب مسلمان، در جامعه ایران تحلیل رفتند و دستگاه هاضمه فرهنگی ایرانی که پیشتر یونانیان مهاجم را در درون خود هضم کرده بود و پس از اعراب مسلمان نیز، ترکان اورال ـ آلتایی و سپس مغولان را در درون سامانه فرهنگی خود هضم میکند، چگونه با این فرهنگ متفاوت کنار میآید؟ چرا زبان عربی، با همهی توانمندیهای دینی و ادبی و علمی و سیاسی، نتوانست جای زبان فارسی را بگیرد؟ فارسی کجا بود و پیش از آنکه سربرکشد چرا دیرزمانی در تاریکی پایید؟ کی و کجا به نگارش درآمد و چگونه دوباره زبان رسمی ایران شد؟ این زبان نوپا ـ که پشتوانهای بس کهن داشت ـ چگونه میتوانست زبان نیرومند و مقدس عربی را در کنار خود تحمل کند؟ یا چه شد که عربیِ فراگیر، اندکاندک دامن درمیکشید تا زبان رقیب، همهجا پا بگیرد و عربی را در حوزهی دین و دانش محدود سازد؟ به قول حضرت مولانا، در این زمینه «چه دانمهای بسیار است» لیکن ما نمیدانیم و برای پیجویی این نادانستههای غلیظ تاریخی، گفتگوی ایلنا با دکتر «آذرتاش آذرنوش»، استادتمام دانشکده الهیات دانشگاه تهران و چهره ماندگار ادبیات عربی، خواندنیست.
از آذرنوش، بیش از بیست جلد اثر مهم به فرمهای تصحیح، تالیف، ترجمه و تعلیق و مقابله با نسخ دیگر، پیرامون زبان عربی به رشته تحریر درآمده که میتوان به «فتوحالبلدان»، «النحو التجریبی»، «راههای نفوذ فارسی در فرهنگ و زبان عرب جاهلی» و «چالش میان فارسی و عربی در سدههای نخست» اشاره کرد.
مشروح گفتگو را در ادامه از نظر میگذرانید.
پژوهشهایی در گذشته و حال، در رابطه با زبان فارسی و تاثیر و تاثرش در رابطه با عربی در گذشته و حال، انجام شده است که نشان میدهد زبان فارسی در دوران پیش از ورود اسلام به ایران، بر زبان عربی تاثیرات قابل توجهی داشته است. آیا پژوهشها قابلیت استنادی دارند؟
برای اینکه استناد این گزاره را بررسی کنیم باید به مدارک و اسنادی که در دسترس هستند، اعتماد و استناد کنیم و با بررسی آنها این گزاره را رد یا تایید یا تصحیح کنیم. این مدارکی که من گفتم، بهطور مشخص فقط و فقط شعر جاهلی را دربرمیگیرد و حتی شامل قرآن مجید نیز نمیشود. باید بگوییم که اعراب؛ نثر به معنای واقعی کلمه را نداشتند و چند نوشته تکخطی را نمیتوان تحت عنوان نثر به حساب آورد؛ در نتیجه ما مجبوریم که فقط از بررسی شعر جاهلی، چارهجویی کنیم! حال پرسش اصلی محققان اینجاست که خود این شعر جاهلی چقدر اعتبار دارد؟ آیا به راستی در زمان جاهلیت سروده شده است؟ البته ما باید درنظر داشته باشیم که این اشعار حتی اگر در زمان جاهلیت نیز سروده نشده، از مضامین و حال و هوای دوران جاهلیت اصلا به دور نیست! و میشود به این اشعار تحت عنوان شعر جاهلی استناد کرد، حتی اگر جعلی باشد!
چگونه ممکن است که بتوانیم به یک شعر جعلی برای مطالعه و تحقیق در عناصر تاریخی زبان استناد کنیم؟
کسی که توانسته شعری به شکل دوران جاهلی جعل کند که به علت تشابهات با مضامین و زبان آن عصر، هنوز قابل تمیز نباشد؛ شعری اصیلتر سروده و میتوان آن شعر را در ذیل ادبیات آن دوره جای داد. در این حالت، شاعر جاعل، آنچنان مجبور است که به اصالت عناصر شعرش توجه کند که خواننده نتواند این شعر را از حالت اصیل خود تمیز دهد! در هر حال، با این استدلال میتوانیم بگوییم که ما ناگزیریم که شعر جاهلی را به عنوان یگانه منبع تنقیحات و تحقیقات خود در این زمینه دنبال کنیم! بر همین اساس باید بگویم که در این دوران هیچ جمله و مضمون شعری نزدیک به زبان فارسی، در زبان تازی پیش از اسلام وجود ندارد. عباراتی که برخی از منابع از بهرام فارسی و سلمان فارسی در آن دوران نقل میکنند، کمک خاصی به ما نمیکند زیرا آنها با اتکای به زبان فارسی این عبارات را در عربی تنظیم کردهاند اما میتوانیم واژگان فارسی را در اشعار پرشمار جاهلیت استخراج کنیم و این کلمات هستند که با ما، در رابطه با چگونگی تاثیر و تاثر این دو زبان بر یکدیگر، سخن میگویند. من در کتاب راههای نفوذ فارسی در زبان عربی جاهلی، نمودهای ان را نشان دادم. من در تمام دیوانهای برجای مانده از آن دوران، سیر و تفحص داشتم و توانستم یکصد و شش واژه را استخراج کنم. استخراج این واژگان، از این جهت حائز اهمیت است که به ما کمک میکند که بخشی از سبک زندگی مردم شهرها را بررسی کنیم و ببینیم که چه اموری در آنجا رواج داشته است.
نمونههای خاصی از این روایات که کیفیت فکری افراد در آن زمان را نشان دهد هم، وجود دارد؟
روایتهای بسیار زیادی در این زمینه وجود دارد: به طور مثال میگویند که فردی به نام نذر بن حارث که از صحابه پیامبر اکرم (ص) بود، در واکنش به مباحث مطروحه در یک محفل خصوصی صحابه، برآشفته میشود و میگوید که اینها چیست که میگویید! بیایید به داستانهای پهلوانان ایرانی توجه کنید که از اسرائیلیات و داستانهای قوم یهود بسیار شیرینتر است! این روایت نشان میدهد که در شهرهای مکه و مدینه، افرادی بودند که علاوه بر آگاهی به داستانهای ایرانی، آنها را برای مردم هم، نقل قول میکردند. با این حال، شعر جاهلی مدارکی به این صراحت به ما نمیدهد! در این یکصد و شش واژهای که من از شعر عربی جاهلی استخراج کردم، از منظر معناشناسی، باید بررسی صورت میپذیرفت. در بسیاری از این اشعار و یا دستکم روایاتی که به اصطلاح، شان نزول این اشعار را توضیح میدهد، میبینیم که مثلا «عدی بن زید» شاعر عربی که با پادشاهان حیره و شاهزادگان ایرانی، چوگان بازی میکرده، و آنها برای چوگان، از لفظ «صولجان» استفاده کردهاند. یا در نمونههای دیگر میبینیم که میگوید احشاع در جمع شاهان حیره «زنج» آموخت. این زنج، همان ساز چنگ است و با ساز سنج که در مراسمهای عزا برهم کوبیده میشود، تفاوت دارد. پس ببینید که ما میتوانیم پیرامون حدود یکصد کلمهای که در اختیار داریم، پژوهشهای معناشناختی صورت بدهیم و اطلاعات مورد نیازمان را از آنها استخراج کنیم.
اطلاعاتی که از این اشعار استخراج میکنیم، آیا میتواند تصویری از مجموعه ارتباطات میان جهان ایرانی و زیستجهان عربی به ما بدهد؟
بله اطلاعات ارزندهای در این زمینه وجود دارد. به طور مثال، در برخی از این اشعار، نام گلهایی را میبینیم که در جهان عربی هرگز وجود نداشتند و تنها در ایران میروییدند. این به این معناست که آنها آشنایی مستقیمی با برخی از مظاهر زیستی ایرانیان دارند و میتوان این را در به کارگیری نام میوهها، داروها، خوراکیها و نوشیدنیها و همچنین پوشاک ایرانیان استخراج کرد.
این اثرگذاری زبان فارسی بر زبان عربی، نمودی در زبان یا روح ادعیه و متون دینی پس از اسلام برجای گذاشته است؟
شاید به شکل مستقیم و از دریچه واژگان نتوانستهایم اثرگذاری مستقیمی داشته باشیم اما در بسیاری از ادعیه و احادیث و خطبههای معتبر دینی، میتوانیم ردپای پرقدرت روح ایرانی را مشاهده کنیم! هرچند برخی از این روایات و احادیث هم جعلیست و تشخیص آن از روایات اصلی، کار متخصصین علوم دینی است با این حال، روایات قطعی و محکم هم در این رابطه وجود دارد. روایاتی از مکالمات سلمان فارسی و پیامبر اکرم (ص) به زبان فارسی وجود دارد اما روایتی که میگوید سلمان فارسی قرآن را برای ایرانیان ترجمه کرده است، قطعا روایتی مملو از اشکال است! سلمان در تکلم زبان عربی دچار مشکلات اساسی بود و جملهبندیهای دقیقی از زبان عربی عرضه نمیکرد. ثانیا، سلمان برای کدام بخش از مردمان ایران، قرآن را ترجمه کرد؟ ایران که در آن زمان فتح نشده بود! ایرانیان نیز، زبان عربی نمیدانستند و شاید معدودی از تجار و کارکنان دستگاهها و دیوان حکومتی میتوانستند به زبان عربی برای امور تجاری و یا به اصلاح امروزی، دیپلماتیک، مکالمه کنند. من یکسری از این موارد را در کتاب «تاریخ ترجمه از عربی به فارسی» نوشتهام. تا آنجایی که به قرآن مربوط است، حدود پانزده واژه فارسی وجود دارد که خاورشناسان آنها را استخراج کردهاند و میتوانید فهرست آنها را در کتاب راههای نفوذ... ببینید. بخش عمدهای از واژگانی که در قرآن وجود دارند، در شعر جاهلی نیستند.
آیا معلقات سبعه از زبان فارسی یا پهلوی اثر پذیرفته است؟ به طور مثال، آیا ردی از نفوذ این زبان در اشعار امرؤالقیس وجود دارد؟
در مجموعه اشعار معلقات سبعه حدود ده واژه فارسی وجود دارد اما نمیشود آن را اثرگذاری مستقیم دانست. با این حال ما چارهای جز بررسی واژگانی نداریم و نمیتوانیم به متدهای دیگر استناد و اتکا کنیم.
در اثر الکامل فی التاریخ ابن اثیر، امکان تطور زبان عربی با زبان فارسی بسیار متمایز دانسته شده و عنوان شده که زبان فارسی و عربی دو مسیر کاملا متمایز برای تطور را دنبال میکنند. افرادی نظیر ادوارد براون و هانری کوربن نیز به این جمله ابن اثیر استناد کردهاند. آیا شما این گزاره را قبول دارید؟
من نمیتوانم به طور کامل این گزاره را رد یا تایید کنم. اگر به قلههای ادبی هر دو زبان نگاه کنیم و مسیر شاهنامه را با معلقات سبعه مقایسه کنیم، این گزاره قابل قبول است اما آن چیزی که مورد استناد ادوارد براون است، این است که امکان ایجاد شاهنامه در زبان عربی وجود ندارد و این عدم امکان، لزوما بحث ارزش ادبی را مطرح نمیکند. در سرتاسر جهان عرب فقط یک نسخه تاریخی از شاهنامه قابل یافتن است و آن هم در شام بود که توسط نوادگان صلاحالدین ایوبی صورت پذیرفت که آنها هم کردتبار هستند و عرب نبودند و به همین دلیل به شاهنامه علاقهمند بودند. درواقع در جهان عرب، برخلاف ترکان، هرگز علاقهای به شاهنامه ایجاد نشد. اعراب ترجیح میدادند که به قرآن و منابع پرشمار روایی خود تکیه کنند و برای ادبیات داستانی خود نیز، تحت تاثیر ادبیات عبری، به اسرائیلیات علاقهمندی نشان دهند. این در حالی بود که ایرانیان منابع متفاوتتر و پیچیدهتری را در اختیار داشتند. برای بررسی بهتر این مسائل و این قبیل پرسشها، خوب است که نگاهی به کتاب چالش میان فارسی و ادبی در سدههای نخست داشته باشید.