یک نقاش در گفتوگو با ایلنا مطرح کرد؛
نور به مثابه وایفای کیهانی بر همه یکسان میتابد/ فقط دارم خودم را جستجو میکنم/ رجوع به ریشهها موفقیت به دنبال میآورد
علی رستگار میگوید: آنچه طی چند سال اخیر دنبال کردهام، جستجوی نور است. نور منشاء وجودی تمام کائنات است. از ریزترین جزء تا بزرگترین آنها در کائنات، از نور ساخته شدهاند. در قرآن و سوره «نور» آمده است: «اللَّهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ». منظور «نورالنوار» است؛ یعنی نور خالص و آن چیزی که از منبع اصلی و منشاء پیدایش هستی ساتع میشود.
به گزارش خبرنگار ایلنا، اگر بنا پرداختن به فرهنگ و هنر ایرانی باشد، با لیستی بلند بالا از هنرها و آیینها مواجه خواهیم شد که هرکدام در برگیرنده بخشی از گذشته و هویت کشورمان هستند. ادبیات هم یکی دیگر از بسترهایی است که در سرتاسر سرزمینمان گسترده شده و نویسندگان، ادبیان، شاعران و مفاخر بسیاری بر قله آن ایستادهاند.
حال اینکه چقدر هنرهای با قدمت ما از این بحر عریض و طویل «ادبیات» و «فرهنگ» بهره بردهاند، سوالی است که پاسخ دادن به آن بررسی آثارهنری متعددی را در سرتاسر تاریخ میطلبد. اما این بهرهگیری از «ادبیات» و «عرفان» در گذشتههای نه چندان دور، آنقدر در کار هنرمندان اهمیت داشته که میتوان به صورت اجمالی هم آن را دید. در ادامه این روند برخی هنرمندان امروزی با وجود اهمیت یافتن هنرهای مدرنتر و هجوم اخبار رسانهای درباره رویدادهای هنری سرتاسر دنیا همچنان تلاش دارند با پایبندی به اصل و ریشهها که همان ایرانی بودن و بهرهگیری از فرهنگ و منش ایرانی است، به فعالیت خود در عرصههای داخلی و خارجی ادامه دهند. علی رستگار (نقاش) از این دسته است. او فارغالتحصیل نقاشی از دانشگاه باهنر کرمان است و از آن زمان تاکنون؛ یعنی از سال هشتاد و شش تاکنون در چندین نمایشگاه گروهی شرکت کرده و چند نمایشگاه انفرادی برگزار کرده است.
او به تازگی نمایشگاه مجازی «بُندهش» را در قالب رویدادی آنلاین برگزار کرده است. رستگار تلاش دارد با بهرهگیری از هویت و هنر و فرهنگ ایرانی، مسیری را طی کند که کمتر کسی به واسطه آن خودش را به چالش کشیده است. به ظن او هنرش همسو با مسیری است که مملو از «عرفان» و «نور» است.
نمایشگاه «بندهش» شامل ۱۰ اثر از دو مجموعه علی رستگار است که نقاشی و طراحیهای او را دربرمیگیرد. بخشی از آثار این نمایشگاه به دومین مجموعهی متاخر از رستگار برمیگردد که در پی سفرهایش به بیش از بیست شهر خلق شدهاند. علی رستگار در گفتگو با ایلنا، ضمن توضیح درباره جزییات برگزاری نمایشگاه «بُندهش» از سبک و سیاق و تفکری گفت که به خلق آثارش میانجامد.
از تجربه برگزاری نمایشگاه انفرادیتان در قالب رویدادی آنلاین بگویید.
در واقع برگزاری این رویداد ابتدا پیشنهاد گالری بود. به هرحال برگزاری نمایشگاه هنری به صورت آنلاین مانند دیگر برنامهها و رویدادهایی که در قالب مجازی برگزار میشوند، عمر کوتاهی دارد و هنوز آنطور که باید جا نیفتاده است. با این حال، برگزاری رویدادهای آنلاین چند سالی است در کشور روال خود را شروع کرده و طرفداران خودش را دارد. در کلیت قضیه من بین نمایشگاه مجازی و واقعی تفاوتی نمیبینم. البته برگزاری نمایشگاه حضوری اتفاق بهتری است به این دلیل که مخاطب به صورت مستقیم و بی واسطه و از نزدیک، آثار را میبیند. ظرافتهای کار دراین مواجهه مستقیم است، که دیده میشود. قاعدتا زمانی که کار از نزدیک دیده شود، بهتر درک خواهد شد. نمایشگاه مجازی این ویژگی را ندارد، اما با این حال مزایایی هم دارد که نمیتوان از آنها غافل بود. موضوع این است که رویه برگزاری رویدادها در قالب مجازی قطعا در آینده جدیتر خواهد شد و ما هم با این تغییر و تحول کنار بیاییم. به هرصورت ما ناگزیر باید به این سمت و سو برویم. باید این موضوع را در نظر داشته باشیم که مخاطبان امروزی زمان و فرصت زیادی ندارند تا بخشی از آن را به بازدید از نمایشگاههای حضوری، اختصاص دهند. از طرفی مخاطب نمیتواند از همه نمایشگاههایی که به طور همزمان در شهری چون تهران برگزار میشود، دیدن کند. بنابراین فکر میکنم برگزاری نمایشگاهها در قالب مجازی و آنلاین هم برای آرتیستها و هم برای گالریها فرصت محسوب میشود. شاید در ابتدای راه برگزاری نمایشگاههای مجازی امری موفق محسوب نشود، اما در آینده نظرها درباره آن تغییر خواهد کرد. اما یک مسئله مثبت دیگر هم وجود دارد که مهم است؛ همانطور که هنرمندان و مخاطبان داخلی ما نمایشگاهها و رویدادی برونمرزی را از طریق مجازی دنبال میکنند، اگرهنرمندان خارجی هم درگیر نمایشگاههای داخلی ما شوند؛ به این معنا است که فرصت بسیار مغتنمی دست داده است.
نام نمایشگاه «بُندهِش» است. چگونه به این انتخاب رسیدید؟
واژه «بُندهِش» برگرفته از یک کتاب قدیمی زردشتی است. در این کتاب نحوه آفرینش کائنات توضیح داده شده است. اگر اشتباه نکنم این کتاب مربوط به قرن هفتم یا هشتم است. «بندهش» را به دلیل فضا و تم نمایشگاهم که در رابطه با آفرینش است، انتخاب کردم.
نوعی مفاهیم معنوی در آثار شما هست که حتی مخاطبان ناآشنا نیز شاید آن را تشخیص دهند. درباره «ادبیات» و «عرفان» آمیخته با آثارتان توضیح دهید. این نگرش و عملکرد از کجا نشات میگیرد؟
آنچه از آنها نام بردید به مثابه ریشه هستند. شما ریشه یک گیاه را در نظر بگیرید. ما اگر خودمان را میوه یا ثمره گیاهی بدانیم در صورت قطعی ارتباطمان با ریشه، آن اتفاقی که باید رخ نخواهد داد. به نظرم آرتیست باید با ریشههای خودش ارتباط برقرار کند. موضوع مهم دیگر اینکه «ادبیات» و «عرفان» با زندگی عادی ما ایرانیها گره خورده. عرفای بزرگی در ایران زیسته، رشد کرده و جهانی شدهاند؛ افرادی مانند مولانا، حافظ و خیلیهای دیگر. آنچه من طی چند سال اخیر دنبال کردهام، جستجوی نور است که محدود به این مرز و بوم نبوده است. نور منشاء وجودی تمام کائنات است. از ریزترین جزء تا بزرگترین آنها در کائنات، از نور ساخته شدهاند. در قرآن و سوره «نور» آمده است: «اللَّهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ». در این آیه منظور «نورالنوار» است؛ یعنی نور خالص و آن چیزی که از منبع اصلی و منشاء پیدایش هستی ساتع میشود.اگر شاپرکی دورو بر یک نور میچرخد به این دلیل است که از ذاتی حقیقتجو برخوردار است. او در واقع به دنبال نور و منشاء خودش میگردد. اگر انسان قدری به خودش رجوع کند و مقداری از شلوغیهای اطرافش کم کند، قطعا میتواند به ریشه اصلی خود بازگردد. اگر هنرمند ایرانی به ریشهها رجوع کند به سراغ آثاری چون شاهنامه فردوسی و آثار شاعری چون حافظ دیگر مفاخر برود، صدرصد موفق خواهد بود.
الجبل الاسیرت/ یک اثر از علی رستگار
اما افرادی که در زمینه هنرهای جدید و مدرن کار میکنند، شاید با چنین نگرشی موافق نباشند.
بله برخی میگویند این حرفها و کارها با هنرمندی که مدرن کار میکند چه ربطی دارد؟ اتفاقا رجوع به ریشهها و تاکید بر هویت ایرانی در هنر مدرن تاثیرگذارتر خواهد بود. مثلا اگر توجه کنید، خواهید دید که مینیمالیستها در اروپا دورههایی را در کشورهای دیگر گذراندهاند. این دسته از هنرمندان مثلا به کشورهایی چون ژاپن و کره میروند و با مکتبهای مختلف شرقی، از جمله «ذن» آشنا میشوند. این دسته از هنرمندان حتی به کشور ما هم آمدهاند و دورههایی را گذراندهاند. ما در مشرق قرار داریم و این یعنی جایی که خورشید طلوع میکند. آنها به مشرقزمین میآیند تا از وجود نور استفاده کنند. در آثار این دسته از هنرمندان بسیار میبینیم که چقدر از نور استفاده کردهاند.
یکیدیگر از ویژگیهای توجه به ریشهها این است که تاریخ مصرف را از کار میگیرد. زمانی که از مقولهای جهانشمول صحبت میکنیم این را همه مخاطبان با هر زبان و نژاد درک میکنند. و در هر دوره تاریخی میتوان آن اثر را مورد تحلیل روز قرار داد.
بله با شما موافقم.
در توضیح نمایشگاه «بندهش» آمده که شما در خلق تابلوهایتان از جز به کل رسیدهاید؛ نگرشی که عرفا بر همان اساس به تجلیل جهان هستی پرداختهاند. اینکه عنصر کوچکی چون سلول را دستمایه قرار دادهاید بر اساس همین نگاه است؟
همانطور که اشاره کردید یکی از مبانی اصلی عرفان ایرانی و البته عرفان ایرانی، اسلامی همین نگاه جز به کل است. میتوان گفت عرفان هم در ادیان مختلف ریشه یکسانی دارد. تمام ادیان هم ریشه یکسان دارند. اتفاقا بیشتر مطالعات من طی یکی، دو سال اخیر در رابطه با ادیان و عرفان بوده است. طی این روند دیدهام در دورهای از تاریخ مثلا سرخپوستان آمریکایی مقولهای دینی را به عنوان یک آیین پذیرفتهاند و آن را اجرا میکردهاند. همین آیین همزمان در دینهای دیگر هم اهمیت داشته و اجرا میشده است. این رویه و وجوه مشترک را در مهر پرستی که قدیمیترین دین جهان است، میبینیم. در مسیحیت و اسلام هم همین جریان و توجه را میبینیم. همه ریشهها یکی است. حتی بودایان که خداوند را به شکل دیگری تعریف میکنند هم عرفان را به شکل دیگری دارند. این قضیه «جز به کل» در واقع یک فلسفه است. توضیح دادن درباره این فلسفه راحت است اما درکش سخت است. خیلی ساده میتوان توضیح داد که همه چیز از جزیی تشکیل شده که آن جز خودش کلی را تشکیل میدهد. یعنی وقتی که شما مانند عرفا از بیرون ماجرا و از بالا نگاه کنید، کره زمین را به عنوان ذرهای بسیار کوچک خواهید دید. در این نوع نگرش انسان خیلی کوچکتر از آن چیزی است که خودش تصور میکند. به این درک رسیدن باعث میشود از غرور انسانی ما کاسته شود. این نگاه باعث میشود فردی که خودش را در جایگاه بالاتری میبیند، در جایی قرار بگیرد که باید باشد. به نظرم این جایگاه، جایگاه درستی است. زمانی هم که ما دید جزیینگرمان را از بین میبریم و کلیتر به ماجرا نگاه میکنیم، خیلی از مسائل برایمان سادهتر و قابل حل خواهد شد.
از سبک که بگذریم در آثارتان به مفهومی میرسیم که تا به اینجای گفتگو دربارهاش صحبت کردیم. اما چه شد که به این رویه فرا زمانی و معنوی رسیدید؟
احساس شخصی من این است که پا گذاشتن در این مسیر فیض الهی است. معتقدم خداوند ما را در مسیری قرار میدهد که برای همه یکسان است؛ مثل نور خورشید که به کافر و مسلمان و همه مردم دنیا یکسان میتابد. آنچه دربارهاش صحبت میکنید و مبحث این گفتگو هم هست، به صورت کلی چیزی مانند وای فای کیهانی است که فرکانس خود را به همه انسانها انتقال میدهد.
این دریافت در همه انسانها یکسان نیست؛ که اگر اینطور بود الان دنیا در آرامش کامل به سر میبرد.
ما باید گیرنده خود را مورد ارزیابی قرار دهیم و احیانا آن را دست کاری کنیم. اگر مشکلی وجود دارد از گیرندههای ماست؛ یعنی این گیرندههای ما هستند که مشکل دارند وگرنه فرستنده عاری از اشکال است. در عرفان این گیرنده قلب انسان است. عرفا میگویند شما مسیرتان را هم با قلب و هم با عقلتان طی میکنید. قلب مرکز عشق و احساسات است و مغز مرکز عقل و خرد محسوب میشود. اسلام به معنای تسلیم شدن است و در دین ما یک مسلمان کسی است که کاملا تسلیم باشد. تسلیم و رضا دو رکن اساسی و مهم در دین ما هستند.
دماوند اثر علی رستگار در نمایشگاه «بُندهش»
این تسلیم بودن در عرفان هم وجود دارد.
بله.عرفا میگویند شریعت و طریقت مثل دو بال هستند که او را به پرواز درمیآورند. همین چند سال پیش بود که کرونا کشور را دربرگرفت و مردم را در خانههایشان نشاند. این بحران در واقع باعث شد مردم مقابل خودشان بنشینند. این اتفاق این امکان را فراهم کرد تا همه مردم بتوانند طوری دیگر هم به زندگی خودشان نگاه کنند. من هم روی این مواجهه با خود کار کردم و تلاشم این بود آن درونگری در من هم رخ دهد.
چگونه برای رسیدن به این قضیه که میتوان آن را استحاله نامید، تلاش کردید.
من طی این دو سال اخیر حتی یک تیتر خبری را هم نخواندهام. به هرحال باید بهرهگیری بیشتر از نور و آنچه دربارهاش حرف میزنیم باید اطرافمان را خلوت کنیم و از شلوغیهای پیرامونمان بکاهیم. این دنبال نکردن اخبار خیلی به من کمک کرد. اوائل فکر میکردم حتی یک ماه هم دوام نمیآورم. اطرافیان هم میگفتند چنین چیزی ممکن نیست. میگفتم اگر اتفاقی رخ دهد که خیلی مهم باشد، همه از آن با خبر میشوند و راجع به آن صحبت میکنند. در این میان من هم از قضیه مطلع میشوم. در نهایت من به این روندی که در پیش گرفتهلم، ادامه دادم و همچنان از آن بهره میبرم. باید بگویم به این واسطه خیلی از استرسهایم کاسته شده است. نه فقط یک هنرمند که یک انسان اول باید به خودش بپردازد، بعد به جامعه. رسالت نانوشتهای به عهده هنزمندان گذاشته شده که میگوید شما در نبض وقایع و ماجراها قرارگرفتهاید! به نظرم این توقع اشتباه است. اینکه من بدانم در کجا چه اتفاقی افتاده به من کمکی نخواهد کرد. به هرحال تجربه شخصیام در این چهارچوب نتیجه بخش بوده و مرا به آرامش رسانده است.
یک اثر دیگر از علی رستگار در نمایشگاه «بندهش»
این آرامش را میتوان در آثارتان دید. در استیتمنت نمایشگاه آمده است که شما در راستای اهدافتان به بیست شهر مختلف هم سفر کردهاید.
من به واسطه این سفرها خودم را درون یک اجرای هنری قرار دادهام. این اجرای هنری به هیچوجه از زندگی خودم جدا نیست. در یکی از مکاتب شرقی آمده؛ باید مثل ریزوم (ساقههای زیر زمینی که افقی رشد میکنند) باشیم؛ یعنی ریشههایی که در صورت لزوم از روی موانع عبور میکنند و راه خودشان را میروند. زمانی به مانع میرسند از روی آن عبور میکند و راه خودش را ادامه میدهد. رودخانه هم همینطور است. رودخانه هر جا به سنگ یا موانع دیگر برخورد کند، مسیرش را تغییر داده و به راهش ادامه میدهد. روندی هم که دربارهاش حرف میزنیم شاید برای من صددرصد ارادی رخ نداده است. اما من وارد ماجرا شدهام و این سفرها به شدت برایم شگفتانگیز است. مسلما برای این سفرها از خیلی چیزها گذشتهام. اینطور نیست که پولی را در بانک خوابانده باشم و هزینه سفرم تامین شده باشد. سفرهای من کاملا کم هزینه و تابع شرایطند. ممکن است به یک شهر بروم و چند روزی آنجا بمانم و طی این مسیر، از چند شهر گذر کنم. بستگی به حس و حالم دارد.
اینکه میگویند مسیر از هدف لذتبخشتر است، درست است.
بله و اگر دقیق نگاه کنید، درمییابید که ما آدمها همهمان مسافریم. سفر فقط این نیست که با هر وسیلهای قدم در مسیری بگذاریم. ما انسانها به خودی خود مسافر هستیم و زمان خیلی کوتاهی کنار یکدیگر قرار گرفتهایم. سیزده میلیارد سال از به وجود آمدن کائنات گذشته و این در حالی است که ما میانگین حدود هشتاد سال عمر میکنیم. یعنی فرصتمان در این حد کوتاه است و زمان خیلی کوتاهی برای معاشرت با هم در اختیار داریم. من در حال حاضر شهرکرد هستم . طی این حضور زمانی که فرهنگ، آداب، لباس پوشیدن و موارد دیگر مردم لر یا دیگر اقوام را میبینم، در مییابم نباید نسبت به یک ایرانی قضاوتی همه جانبه داشته باشم. بسیار میبینیم که عدهای بی آنکه به شهری رفته باشند و با مردمش معاشرت کرده باشند، درباره آنها قضاوت میکنند.
رویهای که پا در آن نهادهاید با نگاهی که به جهان هستی دارید، نوعی سلوک است.
من خودم را در ابتدای راه میدانم و در هیچ زمینهای ادعایی ندارم. نام هنرمند یا عارف روی خودم نمیگذارم چون فقط دارم خودم را جستجو میکنم.
از دیگر فعالیتهایتان در حوزه نقاشی بگویید.
کار دیگری که مشغول انجامش هستم و آن را در شهرهای مختلف به مرحله اجرا میرسانم، طراحی زنده است. به این واسطه آدمهای پیرامونم به تماشا میآیند و حس خوبی دریافت میکنند. ضمن اینکه گاه آثارم را به مخاطبان هدیه میدهم. این ارتباط با مخاطب به مراتب از مقوله فروش برایم مهمتر است. اصلا منظورم این نیست که به چنین درآمد و پولی نیاز ندارم، اما اعتقاد دارم که روزی را خدا میرساند. در هر حالت و موقعیتی این روزی از سوی خداوند وجود دارد. اگر قرار باشد طی این روند ثروتمند شویم، این اتفاق خواهد افتاد و اگر نخواهیم هم باز خداوند ثروتمندمان میکند. اگر هم قرار باشد در همین حال و موقعیت فعلی بمانیم، همینطور خواهد شد. البته که پایبندی به این اعتقاد، چالشهایی را در فرد ایجاد میکند. من برای ثابت ماندن در این راه بارها و بارها با خودم کلنجار میروم و بارها دچار چالش میشوم. پای گذاشتن در چنین مسیری با زبان، ساده است اما ثابت قدم ماندن در عمل و طی مسیر است که دشواریهای زیادی دارد. به هرحال من برای ادامه دادن تمام تلاشم را میکنم. این تلاش کردن برایم بسیار لذتبخش است.
اگر ناگفتهای مانده دربارهاش توضیح دهید.
اگر ماحصل این روندی که طی این مصاحبه دربارهاش حرف زدیم به تابلوی نقاشی تبدیل میشود، بازتاب نوری است که بر من تابیده. درباره سفرها نیز انتخاب صدرصد با من نیست و نمیدانم تا چه زمانی ادامه خواهد داشت. باید ببینم مسیر چه میگوید.