خبرگزاری کار ایران

یادداشتی از اشکان زارعی؛

شهریور خونین/ ملی‌گرایی ایرانی از دشت چالدران تا دشت خوزستان

شهریور خونین/ ملی‌گرایی ایرانی از دشت چالدران تا دشت خوزستان
کد خبر : ۱۳۸۹۵۸۶

یونانی‌ها٬ خلفای بنی‌امیه و بنی‌عباس و مغولان٬ گرچه در جنگ بر ایرانیان پیروز شدند اما هنگام «رفتن» همانی نبودند که آمده بودند

اشکان زارعی در یادداشتی می‌نویسد: رویدادهای شهریور اگر چه با کشتار٬ ویرانی٬ آوارگی و گاه شکست همراه بوده است٬ اما جایگاه کارساز و ارزنده‌ی شناسه (هویت) ملی و ملت بودن ایرانیان را به خوبی نشان می‌دهد.

به گزارش خبرنگار ایلنا، شهریور در جرگه‌ی امشاسپندان یعنی فروزه‌های خداوندی در آئین مزدیسنی است. امشاسپندان در نگاه ایرانیان باستان ویژگی‌های ممتاز و بی‌همتای اهورامزدا چون: بهمن «اندیشه‌ی نیک»٬ اردیبهشت «بهترین راستی»  سپندارمذ «فروتنی»٬ خرداد «رسایی» و امرداد «جاودانگی» هستند که هریک نماد زمینی و آسمانی برای پروردگار به شمار می‌آیند.

شهریور یکی از همین امشاسپندان است که در کتاب اوستا با ریخت «خَشتروییریه» و در زبان پهلوی به گونه‌ی «شتریور» به چم (معنی) شهریار نیک و شهریاری آرزو شده٬ برای خداوند آمده است. از این‌رو شهریور در زمین نماینده آن پادشاهی است که به دادگری درویشان و پیروزی بر بدی‌ها و نگاهبانی از فلزات و جنگ‌افزارها می‌پردازد.

بر پایه‌ی گاه‌شماری ایران باستان٬ شهریور چهارمین روز و ششمین ماه سال است که در پی برابری نام روز و نام ماه و جشن‌های ماهانه٬ جشن شهریورگان در چنین روزی با نشان گل ریحان برگزار می‌گردید. به همین شوند (دلیل) شهریور مانند دیگر ماه‌های ایرانی از یک سو با باور به امشاسپندان یکتاپرستی ایرانیان را از دیرباز نشان می‌دهد و از سوی دیگر با برپایی جشن شهریورگان و گزینش گل ریحان٬ بازتاب‌دهنده‌ی شادزیستی و بینش زیباشناسانه‌ی نیاکان ما دارد.

اگر چه شهریور برپایه‌ی آیین‌ها و باورها٬ ماهی خجسته و فرخنده به شمار می‌آید٬ اما شوربختانه یادآور رخدادهای تلخ٬ ناگوار و خونین تاریخی است. چنان‌که نخستین روز این ماه با جنگ چالدران آغاز و واپسین روز آن با یورش عراق به خاک ایران پایان می‌رسد.

یکم

بیش از پنج سده‌ی پیش٬ یکم شهریور سال ۹۲۰ مهی برابر ۲۳ اوت ۱۵۱۴ ترسایی (میلادی) جنگ چالدران میان سپاهیان صفوی به رهبری شاه اسماعیل و لشکریان عثمانی به پادشاهی سلطان سلیم اول رخ داد. جنگی نابرابر که به شکست صفویان٬ جان‌باختن پرشمار سربازان و سرداران ایرانی و جدا شدن بخش گسترده‌ای از میهنمان انجامید.

شاه اسماعیل جوان که با بهره بردن از نگرش فَر ایزدی٬ نخستین و برترین فرمانروایی یکپارچه را پس از اسلام در ایران پایه‌گذاری کرده بود٬ با آمیختگی تشیع٬ تصوف و شناسه (هویت) ملی ایرانی٬ جهان‌بینی را پدید آورد که از یک‌سو همچون سدی بزرگ ما را از اعراب و ترکان عثمانی جدا نمود و از سوی دیگر با فراگیری و رخنه (نفوذ) در درون قلمرو عثمانی مایه‌ی نگرانی آن‌ها گردید زیرا آشکارا در همسایگی خود یک فرمانروایی ایرانی- شیعی را می‌دیدند که به شتاب مرزهای ترکان سنی مذهب را درنوردیده است. چنان‌که بسیاری از مردم در خاور (شرق) آناتولی به صفویه گرایش پیدا نمودند در اینباره می‌توان از تیره و خاندان شیعه «ساری قمیش» یاد کرد که پس از زد و خوردهای بسیار با ارتش عثمانی از رویکرد «شیعه‌کشی» سلطان سلیم جان به در برده، به ایران پناهنده شدند. ازاین‌رو این فرآیند بی‌گمان برای عثمانی‌ها می‌توانست زیانبار باشد به ویژه آن‌که شاه اسماعیل پس از مرگ بایزید دوم از رقبای «سلیم» برای پادشاهی هم‌چون پسر عمویش که خود را «بایزید سوم» می‌خواند٬ و برادرزاده‌اش سلطان‌مراد به گفته‌ی کتاب عالم‌آرای شاه اسماعیل٬ رویه ۵۰۳ پشتیبانی کرده٬ به او پناه داد و فرمانروایی بخشی از فارس را به وی واگذار کرد.

به همین شوند (دلیل) سلطان سلیم اول برای رویارویی با جستارهای (موضوعات) پیش گفته٬ نخست دست به کشتار بیش از۴۰ هزار تن از هواداران صفویه درون خاک عثمانی زد تا از شورش آنان پس از لشکرکشی به ایران جلوگیری کند٬ سپس روانه‌ی چالدران شد تا این جنگ٬ آغازگر نبردهای پر شمار ایران و عثمانی تا روزگار قاجاریه گردد.

به گواه گزارش‌های تاریخی٬ شاه اسماعیل صفوی که در کارزارهای پیشین همیشه پیروز بود٬ گمان می‌کرد اینبار نیز برپایه‌ی جوانمردی٬ کمک خداوند و بسنده کردن به شمشیر٬ تبر٬ گرز و خنجر در برابر تفنگ و توپخانه‌ی آتشین ترکان شکست‌ناپذیر خواهد بود. به همین شوند (دلیل) وی با باور به این نکته که «من حرامی قافله نیستم، هر چه مقدر الهی است به ظهور می‌آید» پیشنهاد محمدخان استاجلو و نورعلی خلیفه٬ دو فرمانده‌ی خود را پیرامون یورش ناگهانی برای برهم زدن آرایش پدافندی و توپخانه‌ی عثمانی‌ها آن هم نه از روبرو که از کناره‌ها را نپذیرفت تا بدین‌گون ترکان بتوانند با آسودگی از ۲۰۰ عراده توپ و ۱۰۰ خمپاره‌اندازشان در میدان جنگ بهترین بهره را ببرند.

به گفته‌ی رخدادنویسان٬ با آغاز جنگ٬ بال راست سپاه ایران٬ با جانفشانی٬ گوش چپ ارتش عثمانی را در هم کوبیده٬ فرمانده‌ی آن‌ها نیز کشته می‌شود. این پیروزی‌ها چنان سخت بود که سلطان‌سلیم را نگران کرده در پی گریز از میدان نبرد برآمد اما با شروع توپخانه‌ی عثمانی٬ سرنوشت جنگ دگرگون شد. چنان‌که شاه اسماعیل خود تا آستانه‌ی دستگیری پیش رفت و بسیاری از سربازان و سردارانش با همه‌ی دلیری‌ها و فداکاری‌ها از دست داد تا جایی‌که دشت چالدران انباشتی از کشته شدگان صفوی گردید.

ادوارد براون در رویه ۱۹۹ کتاب تاریخ ادبیات ایران درباره رویارویی لشکریان دو کشور چنین می‌گوید:

«میان سلطان سلیم پادشاه عثمانیان و شاه اسماعیل صفوی پادشاه ایرانیان در چالدران جنگی عظیم واقع گشت. در این محل که قریب بیست فرسخ از تبریز مسافت دارد سه هزار عثمانی و دو هزار ایرانی کشته شدند لیکن توپخانه عثمانیان جنگ را به نفع ترک‌ها ختم کرد و شاه اسماعیل با وجود شجاعتی کم نظیر که خود و همراهانش ابراز داشتند٬ مجبور شد از میدان رو برگردانده و عقب نشسته حتی تبریز را هم بجا گذارد».

پیروزی ترکان عثمانی آن‌چنان بر شاه اسماعیل گران آمد که افسانه‌ی شکست ناپذیزی وی فرو ریخته٬ هوادارانش را سرخورده نمود. هم‌چنین خود نیز دچار افسردگی گردید و دیگر هیچ‌گاه فرماندهی جنگی را نپذیرفته٬ از کارزار سیاست و کشورداری کنار کشید. اما بی‌گمان برجسته‌ترین پیامد این ناکامی را باید از دست رفتن بخشی از آناتولی خاوری و دیار بکر از قلمرو صفویان دانست یعنی گستره‌ای که امروزه ٬سرزمین‌های کردنشین عراق٬ ترکیه و سوریه کنونی است. به زبانی دیگر شکست صفویان در چالدران از برپایی فرامانروایی فراگیر و تنومند ایرانی- شیعی در خاورمیانه جلوگیری نمود.

دوم

دو سال پس از شروع جنگ جهانی دوم٬ با آن‌که ایران بی‌طرفی خود را به کشورهای درگیر جنگ بازگو کرده بود اما سپیده‌دم روز سوم شهریور ۱۳۲۰ خورشیدی٬ ارتش شوروی و انگلستان که «دول متفق» نامیده می‌شدند در چهار گوشه‌ی کشور از مرزهای زمینی، هوایی و دریایی به ایران یورش آوردند.

در همان هنگام٬ اسمیرنوف٬ نماینده‌ی شوروی و سرریدر بولارد٬ نماینده‌ی بریتانیا این رویکرد کشورهای خود را به آگاهی رجبعلی منصور نخست‌وزیر وقت رساندند. آنان بهانه‌ی این لشکرکشی را نقش‌آفرینی کارشناسان پرشمار آلمانی در تهران و برخی از شهرهای دیگر دانستند. زیرا که این جستار (موضوع) به باور سران شوروی و انگلستان از میان رفتن بی‌طرفی ایران و همکاری با هیتلر به شمار می‌آمد.

بی‌گمان برجسته‌ترین شوند (دلیل) تازش متفقین به ایران را باید در دگرگونی بستر و زمینه‌های جنگ جهانی دوم جستجو کرد، آن‌جا که در پی یورش آلمان به شوروی این کشور تا آستانه شکست پیش رفت و چرچیل٬ نخست‌وزیر انگلستان به خوبی دریافت٬ با فروپاشی شوروی سرنوشت جنگ به سود هیتلر خواهد بود.

از این‌رو وی و استالین٬ نخست پنجم تیر ۱۳۲۰ خورشیدی پیمان همکاری با یکدیگر بسته تا جبهه تازه‌ای در برابر آلمان و پشتیبانی از ارتش سرخ شوروی گشوده شود و سپس ایران را بهترین راه برای رساندن کمک‌هایی مانند سوخت٬ دارو٬ خوراکی جنگ‌افزارها و… به شوروی برگزیدند. زیرا راه‌های دیگری چون مورمانسک٬ ولادی وستک٬ دریای سیاه٬ هند و افغانستان سختی‌ها و زیان‌های بسیاری داشت. به همین شوند (دلیل) با کشاندن جنگ به ایران و گرفتن این کشور می‌توانستند از راه خلیج فارس و راه‌آهن جنوب به شمال کمک‌های خود را به شوروی برسانند.

در همین راستا سوم شهریور ۱۳۲۰ هواپیماهای متفقین شهرهای تبریز، اردبیل، ارومیه، خوی، اهر، میاندوآب، ماکو، بناب، مهاباد، رشت، حسن کیاده، میانه، اهواز و بندر انزلی را بمباران کردند و لشکرهای تبریز٬ گیلان٬ اردبیل٬ مشهد نابود گردیدند.  وارون (برخلاف) آن‌چه که برخی می‌پندارند، بدنه ارتش پیرامون پاسداری از مرزها و کیان این سرزمین اهورایی هیچ کوتاهی ننمود، اما برخی از سران ارتش به ویژه سرلشکر احمد نخجوان که آن‌روزها وزیر جنگ بود بدون هماهنگی با بلندپایگان سیاسی کشور در همراهی با روس و انگلیس و در خیانتی آشکار به بهانه‌ی ناکارآزمودگی (بی‌تجرگی) ارتش٬ فرمان داد٬ بیش از ۳۰ هزار سرباز ایرانی از پادگان‌ها بیرون رفته٬ در برابر ارتش شوروی و انگلستان ایستادگی نکنند. چنان‌که احمد نخجوان واکنش رضاشاه را با وی این‌گونه بازگو می‌کند:

«عصر همان روز (آزادکردن سربازان) که من احضار شده بودم، اغلب امرای ارتش به سعدآباد احضار شده و شاهنشاه در حضور والا حضرت ولایتعهد با عصبانیت هر چه تمامتر، بایگون افسران ارشد ارتش را کنده و آن‌ها را از عملی که انجام داده بودند، سرزنش کردند و مرتبا با فریاد و ناله می‌گفتند، چرا سربازان را لخت و گرسنه از سربازخانه‌ها مرخص کرده‌اید و برای نابودی ارتش در اتاق دربسته طرحی تنظیم و نظام وظیفه را ملغا و استخدام سرباز داوطلب را با ماهی ۳۵ تومان حقوق به تصویب رساندید.»

به گواه تاریخ بسیاری از افسران و سربازان ایرانی با نادیده گرفتن فرمان سرلشکر نخجوان به رویارویی با یورش برندگان به این آب و خاک پرداختند. در اینباره بی‌گمان دریادار غلامعلی بایندر فرمانده‌ی وقت نیروی دریای ایران نامورترین است. برخی او را بنیانگذار نیروی دریایی نوین ایران می‌دانند. کسی که بالاترین نشان نظامی٬ یعنی ذوالفقار را تا آن هنگام به دست آورده بود٬ از این‌رو می‌توانست مانند برخی از بلندپایگان ارتش از جنگ کناره‌گیری کند٬ اما به خرمشهر رفته در کنار همکارانش مانند سروان ولی‌الله مکری‌نژاد٬ ناخدا نصرالله نقدی٬ ناوسروان فرج‌الله رسایی، ناوبان ابراهیم هریسچی وناوبان جعفر فزونی٬ در اروندرود وخلیج‌فارس در برابر ناوگان دریایی بریتانیا که می‌خواست با عملیات جنگی به نام کانتنس٬ خرمشهر، آبادان و بندر امام خمینی (بندرشاهپور) را به چنگ آورند، پایداری کرده٬ جان خویش را در راه پاسداری از میهن فدا نمودند.

هم‌زمان با تازش نیروی دریایی انگلستان به مرزهای آبی در جنوب کشور٬ نیروی زمینی شوروی نیز درگیری‌های خونینی٬ را در بیله‌سوار، گرمی، آستارا و نمین آغاز نمودند. چنان‌که در بیله‌سوار همه‌ی سربازان پاسگاه این شهرستان تا پای جان در برابر روس‌ها ایستادگی کرده٬ در راه میهن جان باختند. امروزه آرامگاه این مرزداران بی‌نام و نشان را «گلزار شهدای گمنام و مرزدار» نام‌گذاری کرده‌اند. هم‌چنین سال‌ها است که پدافند (دفاع) دلاورانه‌ی سه مرزبان آذری به نام‌های ملک‌محمدی٬ عبدالله شهریاری و سید محمد رایی هاشمی در برابر لشکر ۴۷ شوروی در مرز جلفا بر سر زبان‌ها است.

سرلشکر نوویکف فرمانده‌ی روس‌ها هنگامی‌که فهمید ۴۸ ساعت تنها با سه تن٬ جنگیده است به پاس بی‌باکی و فداکاری آنان یکی از درجه‌های خود را از دوشش برداشته٬ روی سینه سرجوخه ملک‌محمدی گذارد. افزون بر نمونه‌های پیش گفته می‌توان از پایداری و ایستادگی ناوسروان یدالله بایندر برادر دیگرغلامعلی بایندر که سرپرست نیروی دریایی در بندر انزلی بود٬ سپهبد شاه‌بختی فرمانده خوزستان در برابر ارتش انگلیس‌٬ ستوان دوم عطاالله مجتهدی در قافلانکوه٬ ستوان دوم مهدی فخری در کلیبر٬ سروان احمد تبریزی٬ استوار عنایت‌الله گنجی فرمانده پاسگاه هفتکل دومین شهر نفت‌خیز کشور در خوزستان٬ عباسعلی ایراندوست در مرز باجگیران خراسان و شماری دیگر در برابر شوروی و انگلستان نام برد. هم‌چنین به این سیاهه باید نافرمانی خلبانان پادگان قلعه‌مرغی تهران پیرامون «ترک مخاصمه» را افزود که در راه ماندگاری کشور جان باخته در درگیری با هواپیماهای شوروی ۶ جنگنده خود را از دست دادند.

با فروپاشی ارتش ایران٬ متفقین روانه‌ی تهران شده٬ آشکارا کشور به دست آن‌ها افتاد. رضاشاه نیز به ناچار و به پیشنهاد محمدعلی فروغی از پادشاهی کناره گیری کرده٬ فرزندش محمدرضا جانشین او گردید.

اگرچه سران کشورهای متفق یعنی وینستون چرچیل نخست وزیر انگلستان٬ فرانکلین روزولت رییس جمهور آمریکا و ژوزف استالین رهبر شوروی ۹ آذر ماه ۱۳۲۲ بر پایه‌ی نشست تهران٬ «استقلال و تمامیت ارضی» ایران را به رسمیت شناخته٬ پذیرفتند ۶ ماه پس از پایان جنگ جهانی از ایران بیرون بروند٬ اما ۶ سال ماندند. بازه‌ای که آشفتگی و پریشانی در ساختار سیاسی٬ اقتصادی٬ اجتماعی٬ نظامی و نابود شدن زیرساخت‌های نوپای کشور٬ ناامنی٬ کمیاب شدن خوراکی‌ها به ویژه نان و سخت شدن زندگی مردم را در پی داشت.

برجسته‌ترین پیامد آمدن متفقین به ایران در شهریور ۱۳۲۰ را باید فربه شدن اندیشه و آرمان جداخواهی و پدیداری جمهوری‌های خودخوانده‌ی آذربایجان در تبریز و کردستان در مهاباد که از پشتیبانی شوروی برخوردار بودند٬ دانست. گفتمان وفرآیندی که شوربختانه در ۸۲ سال گذشته نشانه‌های آن بر سپهر سیاسی ایران هم‌چنان پابرجاست.

سوم

پنجم شهریور هر سال٬ یادآور کشتار مردم اصفهان به فرمان تیمور گورکانی است. کسی که خود را از نوادگان چنگیز می‌دانست و در تاریخ از او با نام‌های «امیر تیمور» ٬ «تیمور لنگ» ٬ «تامرلان» و «صاحبقران» یاد شده است. تیمور که در زبان جغتایی به چم (معنی) آهن است از واپسین سال‌های سده‌ی هشتم هجری مهی اندیشه‌های جهان‌گشایانه‌ی خود را از فرارود آغاز کرد و پس از چیرگی بر خوارزم٬ خراسان بزرگ٬ سیستان٬ مازندران٬ آذربایجان و گرجستان برآن شد تا قلمرو آل‌مظفر را که یزد٬ کرمان٬ اصفهان٬ فارس و خوزستان را دربرمی‌گرفت از آن خود کند. به همین شوند (دلیل) وی روانه‌ی اصفهان و شیراز دو شهر بزرگ گستره‌ی آل‌مطفر گردید.

بر پایه‌ی سخن رخدادنگاران٬ امیر مظفر کاشی فرماندار (حاکم) اصفهان هنگامی که از یورش امیرگورکانی آگاهی یافت به همراه بزرگان شهر به اردوی او در نزدیکی اصفهان رفته٬ با وی به سازش رسیدند که تیمور و سپاهیانش از اصفهان گذر کرده٬ کاری که به مردم نداشته باشد٬ آن‌ها نیز باج و خراجی را با نام «مال امان» به نمایندگان تیمور پرداخت کنند.

آن‌چه از گفته‌ی گزارش‌های تاریخی برداشت می‌شود٬ تیمور بی‌درنگ سربازانش را برای دریافت «مال امان» به اصفهان می‌فرستد. اما شیوه و چگونگی گردآوری این خراج٬ برخورد خشونت‌آمیز با مردم و دست‌درازی به زنان زمینه‌ی شورشی خودجوش و گسترده را فراهم می‌کند که به کشته شدن بیش از ۲۰۰۰ تا ۶۰۰۰ هزار سرباز و بیرون راندن بخش دیگری از سپاهیان تیمور از شهر اصفهان می‌انجامد.

چنان‌که شهاب‌الدین ابن‌عربشاه در رویه‌ی۴۰ کتاب: «عجایب المقدور فی نوائب تیمور» درباره‌ی رفتار سپاهیان تیمور در هنگام گردآوری مال امان آمده است: «آنان دست به غارت و تجاوز به اهالی برآوردند مردم را بنده‌وار به خدمت گرفتند و دست بر پردگیان[حرم] دراز کردند و آزار و ستم از حد به در بردند».

کمال‌الدین عبدالرضا سمرقندی نیز در رویه ۹۸ کتاب «مطلع سعدین و مجمع بحرین» از اینکه «جمعی محصلان…بر بعضی رعایا تشدّد می‌کردند و تعرض اهل و اعیال می‌رسانیدند» گزارش می‌دهد. هم‌چنین حسینقلی ستوده٬ از زبان این شهاب یزدی در رویه ۲۲۷ کتاب آل مطفر کتاب می‌گوید: «جمعی ترکان مست در بازارگاه عورتی را بگرفتند و می‌کشیدند عورت فریاد برآورد که‌ای حیزان هزار مرد حاضرید و زن کدخدا را میکشند»

این گفتارها به خوبی نشان می‌دهد که رفتار نمایندگان تیمور٬ خوشایند مردم اصفهان نبوده٬ آن‌ها را به واکنش واداشت. ابن عربشاه در رویه ۹۹ کتاب خود در اینباره می‌گوید «اهل اصفهان که شیوه حمیت داشتند و مرگ را بدان زبونی و خواری ترجیح می‌نهادند، داستان این تطاول با رئیس خود در میان آوردند. وی گفت شبانگاه من طبل می‌نوازم. چون بانگ آن شنیدید، هرکس در میهمان خود درآویزد و چنان که خواهد خون وی بریزد»

با استواری می‌توان گفت که خیزش هماهنگ و گسترده‌ی مردم اصفهان آن‌چنان بر تیمور گران آمد که بی‌درنگ در پنجم شهریور سال ۷۸۹ هجری مهی برابر ۲۷ آگوست سال ۱۳۸۷ ترسایی (میلادی) به این شهر لشکر کشی نمود. اگر چه مردم اصفهان در برابر او نبردی جانانه داشتند تا جایی‌که خواندمیر در رویه ۳۱۹ کتاب روضه‌الصفا می‌نویسد: «اصفهان زن و مرد بیرون ریخته، به میدان نبرد آمده بودند» اما سرانجام تیمور به کشتاری ددمنشانه دست زد به گونه‌ای که تاریخ‌نویسان از ۶۰۰۰۰۰ هزار تن٬ ۲۰۰۰۰۰ هزار تن و ۷۰۰۰۰ هزار تن نام می‌برند.

سخن خواندمیر نیز در رویه‌های ۲۴۷ و ۲۴۹ کتابش چگونگی سرکوب مردم اصفهان را آشکار می‌کند: «در اصفهان غیر از زنده‌رود و سادات و قضات و علما و جماعتی که محصلان خود را حمایت کرده بودند کسی زنده نماند»٬ «جمعی که در روز از گزند تیغ بی‌دریغ امان یافتند در شب خواستند که بگریزند، از قضا برفی نشست و اثر ردپای ایشان در برف بماند. روز دیگر آن کینه‌خواهان پی ایشان برگرفته، برفتند و از هر جا که پنهان شده بودند بیرون آوردند و به تیغ انتقام بگذرانیدند.»

به گفته‌ی حافظ ابرو در رویه ۶۶۷ کتاب زبده‌التواریخ «روز پس از سرکوب شورش با برپایی کله‌مناره‌هایی از اهالی اصفهان به دستور تیمور انجام شد. عبدالحسین زرین‌کوب نیز همین جستار (موضوع) را در رویه‌ی ۲۹۹ کتاب روزگاران این‌گونه بازگو می‌کند «تیمور که خشم و وحشت او را دیوانه کرده بود فرمان داد تا مجموع سپاهیانش هریک به تعداد افراد خویش سرهای بریده را به محاسبان صاحبقران تحویل دهند.» به شوند (دلیل) کشتار گسترده ودردناک مردم اصفهان برخی از منابع تاریخی سده‌های هشتم و نهم هجری تیمور را «امیر خونریز گورکانی» و لشکریانش را «ترکان نابخرد سمرقندی» خوانده‌اند.

چهارم

۲۶ شهریور سال ۱۳۵۹ خورشیدی دولت عراق بر پایه‌ی یادداشتی به نماینده ایران در بغداد پیمان الجزایر را پیرامون مرز مشترک دو کشور ناکارآمد دانسته٬ یکجانبه آن را فسخ نمود. هم‌زمان صدام‌حسین نیز در برابر دوربین‌های تلویزیونی و رسانه‌ها در پی سخنرانی پر شوری در مجلس ملی عراق‌٬ پیمان الجزایر را پاره کرده٬ خواهان پذیرش حاکمیت عراق بر سرزمین‌های خاکی و آبی عربی در اروندرود (به گفته‌ی او شط العرب‌)٬ خوزستان (عربستان) ٬جزایر سه‌گانه و… گردید.

در همین راستا نیروی هوایی عراق با الگوبرداری از شیوه‌ی جنگی اسراییل در جنگ شش روزه با اعراب به سال ۱۹۶۷ ترسایی (میلادی) ساعت ۱۴ نیمروز (بعد از ظهر) ۳۱ شهریور ۵۹ با بمباران فرودگاه‌های چندین شهر مانند تهران٬ تبریز و اهواز می‌خواست نیروی هوایی ایران را زمینگیر کرده٬ تا با کاستن توان آن راه برای پیشروی آسان نیروی زمینی عراق فراهم گردد. از این‌رو یگان‌های زرهی و پیاده ارتش عراق در همه‌ی نوار مرزی به خاک ایران یورش آورده تا جنگی نابهنگام و ناخواسته آغاز گردد.

البته زمینه‌های بروز جنگ و تازش راستین عراق به ایران را باید از دهه‌های پیش از شهریور ۵۹ جستجو کرد. وقتی که در سال ۱۳۳۸ خورشیدی سرتیپ عبدالکریم قاسم با باور به ناسیونالیست عربی در عراق بر سرکار آمد و خواهان بازگرداندن سرزمین عربستان «خوزستان» به عراق شد و برای نخستین بار از نام‌های محمره٬ عبادان٬ سوسنگرد و…در جهان عرب سخن گفت. درسال ۱۳۴۲ اتحادیه عرب با پافشاری عراق و مصر٬ نام عربی شهرهای خوزستان را به رسمیت شناخته٬ عربستان (خوزستان) را بخش جدایی ناپذیر سرزمین اعراب دانست. در همان سال جبهه التحریره الاحواز (سازمان آزادی بخش خوزستان) با پشتیبانی عراق ک ویت٬ لیبی و مصر با انگیزه جدایی خوزستان پایه‌گذاری شد که رویکرد این گروه را در بمب‌گذاری‌ها٬ خشونت‌ها درگیری‌های قومی دهه ۴۰ و ۵۰ خورشیدی با همراهی عراق در خرمشهر٬ آبادان و اهواز می‌توان آشکارا دید.

به دیگر سخن از سال ۱۹۳۲ ترسایی (میلادی) که کشور عراق با ساختار پادشاهی پایه‌گذاری گردید تا سال ۱۹۵۸ چالش با ایران تنها بر سر مرزها بود اما با روی کار آمدن ارتشیان که نگرش ناسیونالیستی و مارکسیستی داشتند٬ کشمش‌ها رنگ و آرمان عربی و نژادی گرفت. چنان‌که درسال ۱۳۵۵ خورشیدی صالح مهدی عماش جانشین نخست وزیر و وزیر کشور عراق می‌گوید: «محمره٬ عبادان٬ خفاجیه و…بخشی از خاک عراق هستند که در دوره قیمومیت خارجی ضمیمیه ایران شده است». صدام حسین نیز در خرداد۱۳۵۹ می‌گوید: «ما آه و ناله زنان عرب در عربستان (خوزستان) را از یاد نبرده و به خلق مبارز عربستان در راه آزادی کمک می‌کنیم».

ازاین‌رو برجسته‌ترین راهبرد خاورمیانه‌یی عراق از عبدالکریم قاسم تا صدام حسین یورش به ایران و جدایی خوزستان بود. اگر این رویکرد تا ۳۱ شهریور٬ سال ۵۹ انجام نگرفت را باید از یک‌سو در سرنگونی پیوسته‌ی دولت‌های عراق با کودتا یا ترور و ناپداری (بی‌ثباتی) سامانه‌ی سیاسی این کشور دانست و از سوی دیگر پیوند خوب محمدرضا شاه پهلوی با غرب و توانمندی ارتش ایران تا پیش از انقلاب سال ۵۷ بررسی نمود. اما در سال ۵۹ همه‌ی بسترها برای تاخت وتاز عراق به مرزهای ایران فراهم شد زیرا دولتی جوان و تازه بر سر کار آمده بود٬ کشمکش آشکارا میان رییس جمهور٬ نخست وزیر٬ مجلس٬ قوه قضاییه٬ شورای انقلاب٬ برخی نهادها و گروه‌های سیاسی سستی و آشفتگی کشور را در پی داشت. هنوز نشانه‌ها و زمینه‌های مشی و بینش جداخواهانه در خوزستان٬ کردستان٬ آذریایجان٬ بلوچستان و ترکمن صحرا پابرجا بود. مناسبات ایران با غرب بدترین روزهای خود را سپری می‌کرد٬ جهان عرب با دیدگاهی بدبینانه به رویدادهای ایران می‌نگریست و از همه برجسته‌تر ارتش به شوند (دلیل) رخدادهای پس از انقلاب روزگار خوشی نداشته٬ نیرومندی و چابکی خود را از دست داده بود. ازاین‌رو صدام حسین با خرسندی از این جستارها (موضوع‌ها) از گرفتن یک روزه‌ی خرمشهر٬ سه روزه‌ی خوزستان و یک هفتگی ایران سخن گفت. دیدگاه وی برپایه برآوردهای پیش‌گفته پربیراه هم نبود اما رهبر عراق٬ میهن‌دوستی ایرانیان را فراموش کرده بود، نگرشی که در درازنای تاریخ به داد این سرزمین اهورایی رسیده و آن را از پرتگاه نابودی رهانیده است.

ارتش ایران که به درستی نشان داد «فدایی ملت است» به همراه سپاه پاسداران و از جان‌گذشتگی همه‌ی ایرانیان٬ برنامه‌های ارتش عراق را در نخستین ماه جنگ به هم ریخت. چنان‌که نیروی هوایی ایران با انجام عملیات‌های کمان ٬۹۹ شمشیر سوزان و سلطان ۱۰ کاری بزرگ انجام داد. تنها ۱۰ ساعت پس از آغاز جنگ٬ ۱۴۰ فروند جنگنده‌ی با پشتیبانی ۶۰ فروند دیگر بر پایه‌ی عملیات کمان ۹۹ یا البرز در کاری بی‌همتا از مرز گذر کرده٬ فرودگاه‌ها٬ پایگاه‌ها و کارخانه‌های بسیاری را در سراسر عراق بمباران کردند. هم‌چنین نیروی دریایی با درگیری‌های پرشمار به ویژه عملیات مرواربد نیروی دریایی عراق را نابود کرده تا جایی تا پایان جنگ کمر راست نکرد.

نیروی زمینی نیز با ۱۰ لشکر که بار سنگین آن بر دوش لشکر ۹۲ زرهی خوزستان٬ لشکر ۸۱ زرهی کرمانشاه٬ لشکر ۸۴ پیاده‌ی خرم‌آباد٬ لشکر پیاده‌ی ۲۸ کردستان و گروه رزمی۳۷ زرهی شیراز و هوانیروز بود٬ در رزمی نابرابر با ۲۳ لشکر عراق که ۱۲ لشگر زرهی، مکانیزه، و پیاده آن و۳۰ تیپ پیادۀ آمادگی بالا داشتند٬ ماشین جنگی دشمن را کند نمود. البته باید دلاوری سپاه پاسداران خوزستان در دشت آزادگان٬ فداکاری نیروی مردمی در سراسر نوار مرزی و شهامت و پایداری ستایش‌آمیز تکاوران نیروی دریایی در خرمشهر که کابوسی برای عراق شده بودند را به این سیاهه افزود.

اگر چه از ماه دوم جنگ٬ ارتش عراق که از پشتیبانی کشورهای عربی٬ شوروی و برخی از کشورهای اروپایی برخودار بود توانست شهرهای٬ خرمشهر٬ بستان٬ سوسنگرد٬ هویزه٫ دهلران٬ قصرشیرین و نفت‌شهر را از آن خود کند و تا آستانه‌ی دیوار شهرهای اهواز٬ آبادان و شوش پیش رفته٬ جاده اندیمشک – اهواز را زیر آتش بگیرد٬ اما با فروکش کردن کشمکش‌های درونی کشور و آمادگی و هماهنگی بیشتر ارتش و سپاه٬ از مهر سال ۱۳۶۰خورشیدی بر پایه‌ی عملیات‌های ثامن‌الائمه٬ طریق‌القدس٬ فتح‌المبین و بیت‌المقدس شکست‌های سنگینی خورده٬ به پشت مرزها بازگشت تا صدام حسین آرزوی گرفتن ایران و ساختن خوزستان عربی را با خود به گور ببرد.

بی‌گمان وی مردم ایران را به‌خوبی نمی‌شناخت٬ که هیچ بیگانه‌ای را نگذاشتند بر خاک آنان ماندگار و پایدار باشد. چنان‌که یونانی‌ها٬ خلفای بنی‌امیه و بنی‌عباس و مغولان٬ اگر چه در جنگ بر ایرانیان پیروز شدند اما هنگام «رفتن» همانی نبودند که آمده بودند٬ زیرا در کوره‌ی فرهنگ ایرانی گداخته شده٬ ایرانی گردیده و با شکست نیز رهسپار سرزمین‌های خود شدند.

پنجم؛ سخن پایانی

رویدادهای شهریور اگر چه با کشتار٬ ویرانی٬ آوارگی و گاه شکست همراه بوده است٬ اما جایگاه کارساز و ارزنده‌ی شناسه (هویت) ملی و ملت بودن ایرانیان را به خوبی نشان می‌دهد. زیرا هریک از این رخدادها می‌توانست سرنوشت ملتی را دگرگون کرده٬ از پهنه‌ی گیتی ناپدید سازد.

چنان‌که نزدیک به دو دهه‌ی پیش کشورهای نوبنیاد و چند میلتی عراق و سوریه با پدیداری پیکارجویان داعش دچار از هم‌گسیختگی شدند. بی‌گمان اگر ایران از آن‌ها پشتیبانی نمی‌کرد هم‌چنان درگیر جنگ بودند همان گونه که دو سال پیش دولت افغانستان با یورش چند طالب به آسانی سرنگون گردید. پس از پایان جنگ دوم جهانی نیز برخی کشورها زیر فرمان شوروی رفته و برخی دیگر در پی هماورد آمریکا و شوروی دو پاره گردیدند. اما ایران با پشت سر گذاشتن تاخت و تازهای سهمگینی که رخدادهای شهریور نمونه‌ی اندکی از آن‌ها هستند٬ هم‌چنان پابرجا و استوار ایستاده است.

بی‌گمان راز ماندگاری این سرزمین کهن که به گفته‌ی «هگل» آغازگر تاریخ است را باید در ملت بودن مردمانش جستجو کرد. ملتی یکپارچه٬ همبسته و درهم‌تنیده. به گواه تاریخ محمدخان استاجلو٬ یکی از سرداران نام‌آور شاه اسماعیل در نبرد چالدران با خواندن چامه‌های شاهنامه از زبان رستم شور و خروشی در میان سربازانش پدید می‌آورد

کنون من اگر جمله هامون کنم

اگر آب جیحون پر از خون کنم

نبیند دو چشمم بجز گرد رزم

حرام است بر جان من جام بزم

چند سده پس از آن٬ روزهای آغازین مهر ۵۹ هنگامی که ارتش عراق در آستانه دست‌یابی به دزفول بود که گلوگاه شمال خوزستان و پیوند دهنده با تهران به شمار می‌آمد٬ خلبانان پایگاه چهارم شکاری این شهر پس از شنیدن داستان رزم رستم و اشکبوس با فانتوم‌های اف ۵ با ۶۴ سورتی پرواز در یک روز با شکار تانک‌های لشکرهای ۹ و ۱۰ عراق از پیشرفت آن‌ها جلوگیری کردند. به راستی این کنش و رفتاری همانند از دشت چالدران تا دشت خوزستان نشانی از پیوستگی تاریخی و برخورداری از یک شناسه‌ی ملی تنومند و فراگیر ندارد؟

چنان‌که پیش از شروع جنگ چالدران شاه اسماعیل صفوی و شاه سلطان سلیم عثمانی چهار نامه به یکدیگر نوشتند که سه نامه‌ی آن به زبان فارسی بود. پدیده‌ای که باید آن را شگفت‌آور و بی‌همتا در جهان دانست زیرا دو دشمن با نژاد٬ فرهنگ٬ دین و زبان گونه‌گون اما با یک زبان با یکدیگر گفتگو می‌کنند.

این جستار افزون برآن‌که نشان از گستردگی و سترگی زبان فارسی در سده‌ی ۱۰ هجری مهی دارد، مشت محکمی بر دهان کسانی است که امروزه از زبان «تحمیلی» فارسی و «برساخته» به دست خاندان پهلوی سخن می‌گویند. تیمور گورکانی ترک‌نژاد نیز اگر چه از کشته‌های اصفهان مناره‌ها ساخت اما فرزندش شاهرخ با شیفتگی به فرهنگ ایران جایگاهی چشمگیر در شکوفایی مهرازی (معماری)  نگارگری٬ خوشنویسی ایران دارد. نوادگانش نیز که به نام گورکانیان هند شناخته می‌شوند٬ فارسی را ۷۰۰ سال زبان رسمی و دیوانی هندوستان کردند.

بی‌گمان فرآیندی که دودمان تیموری را دلبسته فرهنگ ایرانی نمود تا جایی‌که خود نمایندگان و پاسداران آن شدند تنها در سازوکار «ملت بودن» یک هازمان (جامعه) با برخورداری از یک ملی‌گرایی ریشه‌دار به دست می‌آید. چنان‌که آن اندیشه و بینشی که سربازان و افسران میهن دوست ایرانی در شهریور سال ۱۳۲۰ خورشیدی را از مرز باجگیران در خراسان تا مرز ارس در جلفا و از انزلی تا خلیخ‌فارس بی‌آن‌که یکدیگر بشناسند و از کار هم آگاه باشند با قومیت‌ها٬ گویش‌ها و خرده فرهنگ‌های گوناگون واداشت در برابر دشمن ایستادگی کنند نام ورجاوند ایران بود. همان‌گونه که در شهریور ۱۳۵۹ محمدجهان آرا٬ حسین خرازی٬ مهدی باکری٬ محمد ابراهیم همت و سرتیپ مسعود منفرد نیاکی٬ سرتیپ حسن آبشناسان٬ سرتیپ خلبان بهرام هوشیار و امیر سرتیپ منوچهر کهتری به پاسداری از خاک سپندینه‌ی ایران باور داشتند.

رویدادهای شهریور اگر چه تلخ و ناگوار هستند اما پیامی گویا و روشن دارند این‌که در آن بازه‌ها هیچ کس از کرد٬ آذری٬ عرب٬ بلوچ بودن خود سخن نگفته٬ به دور از سهم‌خواهی‌ها و وابستگی قومی٬ که امروزه به دست برخی سازمان یافته از درون و برون کشور بر سر زبان‌ها افتاده٬ همواره به ایران می‌اندیشیدند.

شهریور؛ پاسخی دندان‌شکن به همه‌ی کسانی است که ایران را برآمده از ملیت‌های گوناگون دانسته٬ ملی‌گرایی ایرانی را تاب نمی‌آورند.

یاری‌نامه:

عالم آرای شاه اسماعیل؛ مقدمه و تصحیح: اصغر منتطر صاحب

تاریخ ادبیات ایران؛ ادوارد براون

عجایب‌المقدور و نوائب تیمور؛ شهاب الدین عربشاه

مطلع‌سعدین و مجمع بحرین؛ کمال‌الدین عبدالرضا سمرقندی

آل مظفر؛ حسینقلی ستوده

روزگاران؛ عبدالحسین زرین‌کوب

اهمیت استراتزیکی ایران در جنگ جهانی دوم؛ همایون الهی

ایران و قدرت‌های بزرگ جهانی؛ ایرج ذوقی

تاریخ روابط خارجی ایران؛ عبدالرضا هوشنگ مهدوی

گذشته چراغ راه آینده؛ گروه جام

خرمشهر در جنگ طولانی٬ مرکز مطالعات و تحقیقات جنگ.

از خرمشهر تا فاو٬ معاونت سیاسی ستاد کل سپاه

سالنامه دنیا، شماره ۱۸، سال ۱۳۴۱

انتهای پیام/
ارسال نظر
پیشنهاد امروز