خبرگزاری کار ایران

مصطفی رحماندوست در گفت‌وگو با ایلنا:

ادبیات ایرانی مثل کالای داخلی مشتری ندارد/نتوانسته‌ایم قهرمان‌های ایرانی را برند کنیم

ادبیات ایرانی مثل کالای داخلی مشتری ندارد/نتوانسته‌ایم قهرمان‌های ایرانی را برند کنیم
کد خبر : ۵۸۲۴۹۰

شاعر صد دانه یاقوت می‌گوید: تلاش زیادی برای خلق قهرمان ادبی در ایران صورت گرفته اما به نتیجه نرسیده. ما گمان می‌کنیم با چاپ یک کتاب و یک شخصیت قهرمان در دنیای کلمات، دیگر قهرمان‌سازی تمام شده است.

مصطفی رحماندوست (شاعر، نویسنده و مدرس داستان‌نویسی و ادبیات کودکان و نوجوانان) در گفت‌وگو با خبرنگار ایلنا، در ارزیابی‌اش از ادبیات کودک و نوجوان امروز و اینکه شعر و داستان کودک چقدر توانسته از باید‌ها و نبایدهای ایدئولوژیک فاصله بگیرد، گفت: ادبیات کودک امروز ما ادبیات کودک نرمال است یعنی هم از مباحث صرف ایدئولوژیک و بزرگسالانه فاصله گرفته و هم به نوعی از این موضوعات غافل نیست، چون معتقد است برای بچه‌هایی که می‌خواهند فردای بهتری داشته باشند تا حدی پرداختن به آن مسائل هم خوب است ولی از این نظر واقعا نرمال است.

او درباره لزوم تولید شخصیت‌ها و قهرمان‌های داستانی ماندگار برای کودکان در ادبیات ایرانی حوزه کودک و نوجوان و اینکه تا چه میزان در حوزه موفق بوده‌ایم، بیان کرد: من معتقدم تلاش زیادی برای خلق قهرمان ادبی در ایران اتفاق افتاده، منتها به نتیجه نرسیده است. علت اصلی این به نتیجه نرسیدن هم این است که گمان می‌کنیم با چاپ یک کتاب و یک شخصیت قهرمان در دنیای کلمات؛ دیگر قهرمان‌سازی تمام شده است. در دنیایی که شما حرفش را می‌زنید رادیو، تلویزون و اسباب‌بازی همه رنگ‌وبوی قهرمانان داستانی و سینمایی را می‌گیرد و همین مسئله باعث توجه بیشتر حتی به کتاب می‌شود. با کتاب به تنهایی آن هم در تیراژ پایین حتی بهترین قهرمان‌هایی را هم که ساخته‌ایم، نمی‌توانیم در جامعه همه‌گیر کنیم.

این شاعر و نویسنده کودک و نوجوان سپس گریزی به مسئله سنگین بودن کفته بازار کتاب کودک به سمت آثار ترجمه زد و اظهار داشت: یکی از مشکلاتی که ما در حال حاضر در حوزه ادبیات کودک و نوجوان با آن روبرو هستیم این است که در آغاز انقلاب به صورت خودجوش ما از ترجمه فاصله گرفتیم و تالیف زیادی داشتیم ولی این تالیفات ضعیف بود. کم‌کم وارد ترجمه داستان و شعر از کشورهای همسان خودمان مثل ترجمه از ادبیات فلسطین، آفریفا و آمریکای لاتین شدیم. بعد هم ترجمه‌ها به سمت ادبیات کشورهای غربی گرایش پیدا کرد که هنوز هم ادامه دارد. در این میان مشکل اینجاست که تعداد ترجمه‌ها خیلی بالا رفته و حتی ناشرانی داریم کتابی جز ترجمه منتشر نمی‌کنند.

او ادامه داد: باید سیاستی گذاشته شود که از سوی دولت هم نباشد تا مردم به طرف خواندن ادبیات بومی خودمان گرایش پیدا کنند. می‌گویم دولتی نباشد چون هرکجا دولت‌ها روی تصحیح یک حرکت دست گذاشتند به دلیل ناآشنایی و عدم تخصص معمولا گند زده و خراب کرده‌اند. به اعتقاد من؛ موسسات و رسانه‌های غیردولتی باید همان‌طور که آگاهی می‌دهند مثلا خرید یک کالای ایرانی حتی اگر از نظر کیفیت کمی غیرمرغوب‌تر است به نفع ثروت ملی است باید با هشدار مناسب این انگیزه را هم ایجاد کنند که توجه و خرید ادبیات بومی باعث می‌شود ثروت فرهنگی ما رشد پیدا کند.

رحماندوست همچنین در پاسخ به این پرسش که آیا در این سیاست‌گذاری حتی غیردولتی برای جلب توجه مردم به تولید ادبی داخلی نوعی از اجبار مستتر نیست، یادآور شد: مسئله، بازار داد و ستد ادبیات است. وقتی تمایل به خواندن ادبیات بومی زیاد نباشد خواه‌ناخواه این ادبیات تضعیف می‌شود، آن‌هایی که مهارتی در نوشتن دارند به کار دیگری مشغول می‌شوند و ناشران همچنان اولویت خودشان را چاپ آثار غیربومی قرار می‌دهند. اما اگر رغبتی به خواندن داستان ایرانی در درون مردم دست‌کم در این حد ایجاد شود که توجهی هم به ادبیات خودی داشته باشند خواه‌ناخواه موجب رونق بازار ادبیات بومی می‌شود و طبعا نویسنده ایرانی چون اثرش مورد اقبال قرار می‌گیرد ترفند‌ها و هنرهای جدید خودشان را به کار می‌گیرد و داستان‌هایش بهتر می‌شود.

خالق شعر «صد دانه یاقوت» تاکید کرد: در ‌‌نهایت ما نمی‌توانیم با جاذبه‌هایی که ادبیات غیربومی دارد، مقابله کنیم. کل سابقه ادبیات کودک ما با تعریف‌های امروز ادبیات کودک به ۱۰۰ سال هم نمی‌رسد. درحالی که در کشورهای دیگر ۱۵۰ تا ۲۵۰ سال ادبیات رسمی کودک بوده و خواه‌ناخواه آن‌ها در این زمینه با تجربه‌تر هستند. البته باید این مسئله را هم مدنظر داشته باشیم که ما تمام ادبیات غرب را به فارسی ترجمه نمی‌کنیم و مترجمان ما بهترین‌های ادبیات زبان‌های مختلف را انتخاب می‌کنند و این بهترین‌ها هستند که ترجمه می‌شوند. در حقیقت بازار رقابت بازار رقابت تولیدات بومی متوسط با بهترین‌های غربی است و خب طبیعی است که آن‌ها برنده می‌شوند. مترجم هم چاره‌ای جز انتخاب بهترین‌ها ندارد ولی خب ما هم در ادبیات بومی خودمان بهترین‌هایی داریم که می‌توانند حتی در دنیای خارج از ایران هم رقابت کنند. کمااینکه می‌بینیم بسیاری از همین آثار به زبان‌های مختلف ترجمه و منتشر شده و اتفاقا مورد توجه هم قرار می‌گیرند و جایزه هم کسب کرده‌اند. هرچند فعلا این وجه را بیشتر در عرصه تصویرگری شاهد هستیم و بعد در حوزه متن و ادبیات.

رحماندوست افزود: اگر همین داستان‌های ایرانی ترجمه شده به زبان‌های دیگر را هم نگاه کنیم، می‌بینیم نهایتا ۲ تا ۳ نوبت چاپ داشته‌اند آن هم در تیراژ‌های ۲۰۰۰ نسخه‌ای یعنی در کل ۶۰۰۰ نسخه از کتابی که در عرصه جهانی هم موفق بوده در ایران فروش داشته‌ایم. این درحالی است که بیشتر از ۱۳ میلیون دانش‌آموز در کشور داریم. ما اگر روی همین بهترین‌های خودمان کار نقد و اطلاع‌رسانی و معرفی را انجام بدهیم توجه خانواده‌ها هم به این آثار جلب می‌شود. معرفی آثار ایرانی که در جهان موفق بوده‌اند نه تنها مورد توجه مخاطب ایرانی قرار می‌گیرد بلکه انگیزه‌ای هم خواهد شد نویسندگان دیگری که قلم خوبی دارند ولی از رقابت با آثار ترجمه و غربی ناامید هستند، حس کنند اگر آن‌ها هم چنین داستان و رمانی بنویسند، می‌توانند امیدوار باشند که هم در خارج و هم در داخل کشور مورد توجه قرار بگیرد. در حال حاضر همان‌طور که رسم شده و در خانواده‌ها می‌شنویم کالای ایرانی دوام ندارد و همه تولیدات داخلی را به یک چوب می‌رانند و توجهی به نمونه‌های با کیفیت ندارند دقیقا در مورد ادبیات هم همین اتفاق را شاهد هستیم. حرکت ملی و عرق ملی که عامل این اتفاق می‌شود، کمک می‌کند هم آثار ملی با کیفیت مورد توجه قرار بگیرند و هم دیگرانی که توانمند هستند، تشویق شوند آثارشان را با حساب و کتاب بهتری منتشر کنند.

این نویسنده کودک و نوجوان درباره حضور بزرگان ادبیات بزرگسال همچون مهدی اخوان‌ثالث و داریوش آشوری، بهرام بیضایی، سیروس طاهباز، محمدعلی سپانلو، به‌آذین، غلامحسین ساعدی، سیاوش کسرایی و.... در حوزه کودک و نوجوان و عدم ورود بزرگان ادبیات بزرگسال به ادبیات کودک امروز نیز گفت: اتفاقا رویه فعلی درست است. دقت داشته باشید که از این اسامی بزرگ حوزه بزرگسال هرکدام ممکن است یک اثر قابل توجه هم در حوزه کودک داشته باشند که این اثر در زمان خودش و در دروه کمبود اثر برای کودکان اتفاقا همه‌گیر هم شده و شاید برای کودک امروز جذاب نباشد. معمولا در ادبیات کودک در زمانی که به عنوان رشته تخصصی مطرح نبود گاهی بزرگان اهل قلم هم به صورت تفننی کاری برای بچه‌ها تولید می‌کردند. منتها امروز دیگر چنین چیزی را نمی‌بینیم چون آنقدر در ادبیات کودکان نویسندگان قَدَر پیدا شده که دیگر آن بزرگان به خودشان اجازه ورود به حوزه کودک را نمی‌دهند. از طرف دیگر ادبیات کودک آنقدر تخصصی شده که هر نویسنده با تجربه‌ای به این نقطه می‌رسد که بدون این تخصص وارد ماجرا نشود. اگر نگاهی به پایان‌نامه‌های دانشگاهی رشته ادبیات بیندازیم، می‌بینیم که هر سال پایان‌نامه در حوزه ادبیات کودکان آن هم با نگاه‌های جرئی و موشکافانه وجود دارد. این نگرش ۵۰ سال پیش به ادبیات کودک وجود نداشت و ممکن بود یک نویسنده مثلا با تغییراتی در یک متل آن را به صورت قصه و کتاب شعر تازه‌ای منتشر کند و مورد توجه هم قرار بگیرد. امروز دیگر چنین داستان‌هایی جای بروز و ظهور ندارند و ادبیات کودک ما تخصصی شده است و آن‌هایی که بدون تخصص بخواهند وارد حوزه شوند چه بزرگان ادب باشند یا نه، جای محکمی در آن نخواهند داشت.

او مشخصا درباره داستان‌های صمد بهرنگی با اشاره به کارکرد ادبیات کودک برای دور زدن سانسور در دوره‌های از تاریخ ادبی ایران متذکر شد: صمد بهرنگی اتفاق کسی است که می‌خواسته برای کودکان بنویسد. حالا برخی از داستان‌هایش مثل «ماهی سیاه کوچولو» کاملا مورد توجه کودکان قرار گرفته و واقعا هم داستانی کودکانه است و آثار دیگرش آنقدر بار فلسفی یا سیاسی داشته که بیشتر به درد بزرگسالان می‌خورده است. اساسا ادبیات کودک در روز و روزگاری نقش کانالی برای فرار و دور زدن سانسور هم بازی کرده که مثلا نویسنده برای اینکه به سد سانسور نخورد حرف‌هایش را در قالب داستان برای کودکان بنویسد. منتها در مورد شخصی مثل صمد بهرنگی این موضوع درست نیست و او واقعا دلش می‌خواسته که برای کودکان بنویسد. در مورد شاملو هم شعر «پریا» شعری برای کودکان نیست و چون ریتمیک بوده و ظاهری متل‌گونه داشته بین کودکان هم همه‌گیر شده، ولی داستان شعرگونه «خروس‌زری پیرهن پری» دقیقا کودکانه است. مبحث ادبیات کودکان امروز از این موضوعات عبور کرده است. همان شاملو هم که کار کودکان می‌کرد کار سینمای فارسی هم می‌کرد، درحالیکه اصلا درشان او نبود یعنی اینقدر زمینه‌های کاری کوچک و فقیر بود که هرکس در حوزه‌ای وارد می‌شده می‌توانسته فعالیت کند. امروز مجلات و رشته‌های تخصصی برای ادبیات کودکان داریم و این امید را داریم که از دل دنیای آکادمیک هم چهره‌های شاخص دیگری برای ادبیات کودک به جامعه معرفی شود.

رحماندوست در پاسخ به به این پرسش که چرا دیگر شاهد خلق‌ داستان‌هایی مثل «کدو قلقله زن»، «مهمان ناخوانده» یا «ماهی سیاه کوچولو» برای کودکان نیستیم که در حافظه تاریخی جامعه باقی بماند نیز بیان کرد: نسل جدید هم باید ده تا بیست سال پرس‌وجو کند و ببیند در حافظه تاریخی‌شان چه شعر و داستانی از کودکی‌شان باقی مانده است. ما در جریان داد و ستدهای ذهنی نسل امروز که نیستیم و وقتی که خودمان هم بچه بودیم اگر از ما می‌پرسیدند، فکر نمی‌کردیم آنچه که داریم می‌خوانیم در حافظه تاریخی ما باقی می‌ماند. بچه‌های امروز هم حافظه تاریخی خودشان را دارند. ریشه مسئله را از جای دیگری هم می‌توان دنبال کرد و ریشه اصلی آنجاست که اساسا خواندن در کشور ما جدی نیست. پدر و مادرهای ما فرزند به دنیا می‌آورند و هزینه‌های هنگفتی هم برای خوراک و لباس و مدرسه او می‌کنند ولی به نظرم بیشتر این هزینه کردن‌ها برای این است که پدر و مادر پز شخصی خودشان را بدهند و به فکر تربیت درست و قوی فرزندان خود نیستند.

این فعال ادبیات کودک در پایان گفت: اگر خواندن در مملکت ما جدی شود اولا نویسنده و ناشری که برای کودکان کار می‌کنند، می‌توانند از طریق همین نوشتن و چاپ کتاب برای کودکان زندگی خودشان را بگذرانند و نیازی ندارند که مثلا مسافرکشی هم بکنند. مهم‌تر اینکه بچه‌ها و خانواده‌ها به قدرت انتخاب می‌رسند و بهترین‌ها را انتخاب می‌کنند و این یعنی بازار بهترین‌ها رواج پیدا می‌کند. متاسفانه به این جنبه قضیه کمتر نگاه می‌شود.

انتهای پیام/
ارسال نظر
پیشنهاد امروز