گزارشی از یک کلاس و یک معلم؛
لغو ابلاغِ تدریس به دلایل نامعلوم/ معلمانِ حقالتدریس با ماهی یک میلیون تومان روزگار میگذرانند!
رهزاد خدیش که از دوندگی برای پیگیری کارش خسته شده و دیگر نمیداند به کدام درِ بسته بزند که شاید باز شود، میگوید: همه چیزِ ما معلمانِ حقالتدریس از مراحل گزینش گرفته تا تعهداتِ تدریس، شبیه معلمان رسمیست اما حقوقمان از نصف حقوق آنها هم کمتر است! این کدام عدالت است که اینگونه اجرا میشود؟!
به گزارش خبرنگار ایلنا، به او یک عبارت ساده گفتهاند: دیگر نمیتوانی تدریس کنی، لغو ابلاغ! این عبارت ساده، تمام زندگی این معلم حقالتدریس کهگیلویه و بویراحمد را زیر و رو کرده است؛ زندگی به کام و او خانوادهاش تلخ است؛ چراکه نمیتواند در هیچ مدرسهی شهر گچساران- شهر محل تدریسش- درس بدهد.
رهزاد خدیش، معلم حقالتدریس دوره ابتدایی یکی از مدارس شهرستان گچساران، متاهل و پدر یک فرزند است؛ «لغو ابلاغ» بزگترین مصیبتی است که تا امروز بر سرش آوار شده است؛ فقط همین دو کلمه: لغو ابلاغ؛ دو کلمهای که شفاهی به او اعلام شده است و حتی هیچ کاغذی دستش ندادهاند تا حداقل بداند چرا و به چه دلیل!
خدیش، داستان این بیکاری ناخواسته را اینگونه روایت میکند: «من از ۸۲ تا ۸۴ معلم حقالتدریس بودم؛ واقعا این شغل را دوست داشتم اما به خاطر وضعیت شغلی بدِ حقالتدریسیها رفتم جای دیگری مشغول شدم و چند سالی از آموزش و پرورش دور بودم؛ دو، سه سال پیش، آموزش و پرورش فراخوان داد و اعلام کرد آنهایی که کد پرسنلی دارند و بیکارند، میتوانند بازگردند؛ در نهایت من را دوباره دعوت به کار کردند و همان زمان بحث استخدام رسمی ما بود، چون مجلس سال ۹۵ مصوب کرد که باید حقالتدریسیها استخدام شوند؛ من از سال ۹۶ دوباره به عنوان معلم حقالتدریس شروع به کار کردم. من قبلاً دبیرستان درس میدادم؛ گفتند دبیرستان جا نداریم، من را آموزش ابتدایی فرستادند؛ این را به فال نیک گرفتم و گفتم میروم با بچهها کار میکنم؛ بچهها را دوست دارم.»
او را از دهدشت به گچساران میفرستند؛ رهزاد، معلمی را دوست دارد؛ خانه و زندگی را برمیدارد و برای معلمی دبستان به گچساران نقل مکان میکند. او دو سال در گچساران به قول خودش عاشقانه کار میکند و معتقد است، نشانه عملکرد خوب و عاشقانهاش، دانشآموزانش هستند، البته کسی این عملکرد خوب را نمیبیند؛ انگار برای هیچکس، عملکرد خوب یک معلم هیچ اهمیتی ندارد!
مراحلِ لغو ابلاغ!
اما جریانِ «لغو ابلاغ» از کجا شروع شد؛ خدیش میگوید: قبلاً همان سه ماه بعد از شروع تدریس، گزینش شدم؛ من را صدا زدند و سوال و جواب کردند و من هم پاسخ دادم و ظاهراً قبول هم شدم؛ اما امسال دوباره برای من پرونده گزینش راه انداختند و مرا مجدد برای گزینش و مصاحبه بردند که باز هم حدود یک ساعت و نیم با مصاحبهگر، خیلی خوب و منطقی صحبت کردیم. از همان زمان به دلم افتاده بود که میخواهند ردم کنند!
از این مصاحبهی طولانی، چند روزی میگذرد تا یک روزی که سهشنبه است و رهزاد خدیش سر کلاس مشغول درس دادن به دانشآموزانش است، او را از معاونت آموزش ابتدایی صدا میکنند و وقتی آنجا به دفتر معاونت آموزشی میرود، به او میگویند: "«لغو ابلاغ» شدی! از همین الان دیگر حق نداری سر کلاس بروی".
نامهای که هرگز ابلاغ نشد!
نامهی «لغو ابلاغ»، به صورتِ کتبی به خدیش ابلاغ نشده است؛ او سه، چهار روز است که هر روز دنبال نامهی لغو ابلاغش میرود اما بدون نتیجه به منزل بازمیگردد. او یک پرسش اساسی دارد: «من نامه را ندیدهام؛ حتی اگر من را فاقد صلاحیت گزینشی یا علمی تشخیص دادهاند، چرا نامهی کتبی را به من نمیدهند؟ توقع دارند با یک کلام شفاهی من متقاعد شوم که باید خانهنشین شوم؟! به من میگویند فرصت اعتراض داری ولی برای اعتراض، باید این نامه دستت باشد؛ آخر این شرایطِ کجدار و مریز چیست که برای من ساختهاند؟! از یک طرف نامه را نمیدهند و از طرف دیگر میگویند تا نامه را نداشته باشی، نمیتوانی اعتراض کنی!»
الان هیچ چیز دست رهزاد خدیش نیست؛ آنچه از لغو ابلاغ و ممنوعیت تدریس در دست دارد، فقط یک «هیچ» است؛ او باتوجه به نداشتن مستندات کتبی برای ممنوعیت تدریس، تصمیم میگیرد به سر کلاس بازگردد اما ظاهراً خیلی زود یک معلم دیگر را جای او گذاشتهاند؛ کلاس او حتی چند روز هم بدون معلم نمانده است! یک معلمِ جدید از راه رسیده و جای رهزاد را گرفته است!
زندگی با یک میلیون تومان حقوق!
شهبازی (معاون آموزش ابتدایی گچساران) در ارتباط با لغو ابلاغِ رهزاد خدیش میگوید: ما هم نمیدانیم مشکل کجاست؛ به ما از بالا گفتهاند این آقا حق ندارد دیگر سر کلاس برود و ما طبق وظیفه به او ابلاغ کردهایم؛ همین!
رهزاد خدیش، عاشقِ شغلش است؛ با این حال، حقالتدریسیِ آزاد، نه دستمزد کافی دارد و نه بیمه مناسب؛ او برای تدریس تمام وقت به ۳۸ دانشآموز دبستانی، ماهی یک میلیون تومان حقوق گرفته است؛ این یک میلیون تومان، گاهی تا یک میلیون و هفتاد و یک میلیون و صد هم رسیده است، اما بیشتر از این، هرگز نبوده است. او بیمه تامین اجتماعی هم داشته است، البته به تعداد ساعات تدریس!
خدیش با وجود تاهل و سرپرستی یک خانواده، منبع درآمد دیگری به جز این یک میلیون تومان حقوق حقالتدریسی ندارد. او ماهی ۷۵۰ هزار تومان اجاره خانه میدهد، میگوید: سال گذشته یک نامه به آموزش و پرورش گچساران نوشتم و وضعیتم را تشریح کردم؛ از آنها خواستم یک حداقل معیشت را برای ما معلمان حقالتدریس تامین کنند! چگونه توقع دارند یک معلم تمام هفته را سر کلاس بیاید و به بچههای مردم درس بدهد، فقط برای ماهی یک میلیون تومان! اینها فکر نمیکنند که با این حقوق کم، هیچ انگیزهای برای تدریس باقی نمیماند.
این معلمِ حقالتدریس که عاشق شغلش است، الان علاوه بر درد خودش که لغو ابلاغ شدن و منع تدریس است؛ درد دیگری هم دارد؛ دردی بسیار بزرگتر که درد همهی معلمان حقالتدریس است؛ معلمانی که بخشی از بار آموزش و پرورش این مملکت را بر دوش میکشند، اما حتی از حداقل دستمزد کارگری هم محرومند.
درحالیکه اکنون حداقل دستمزد شورای عالی کار برای کارگران، ماهی دو میلیون تومان است، این معلمان برای تدریس تمام وقت در مدارس ابتدایی، فقط یک میلیون تومان دریافتیِ ماهانه دارند. معلمانی که علیرغم مصوبه مجلس مبنی بر لزوم جذب در بدنهی آموزش و پرورش، هنوز جذب نشدهاند و به صورت حقالتدریسی و ساعتی کار میکنند.
تعداد معلمان حقالتدریس کم نیست!
زندگی با نصفِ حداقل حقوق برای این آموزگاران دشوار است؛ اما کم نیستند معلمانِ همسرنوشتِ رهزاد که با این پول ناچیز میسوزند و میسازند؛ مهر ماه سال جاری، علی الهیار ترکمن (معاون برنامهریزی و توسعه منابع وزارت آموزش) در ارتباط با تعداد معلمانِ حقالتدریس شاغل در آموزش و پرورش گفت: هماکنون برای ارائه خدمات آموزشی و پرورشی از ۳۲ هزار معلم حقالتدریس آزاد استفاده میکنیم که تعداد معلمان کشور ۵۷۰هزار نفر است و بر این اساس کمتر از ۱۰ درصد آنها حقالتدریس هستند.
با این حساب، حداقل ده درصد معلمان کشور، مثل رهزاد با بسیار کمتر از حدقل حقوق کار میکنند؛ این معلمان به صورتِ ساعتی، مزد میگیرند پس تابستانها که کلاس و درسی در کار نیست، حقوق و دستمزد و بیمهای هم در کار نیست! اما چرا جذب این معلمان جدی گرفته نمیشود؟
چرا استخدام نمیشوند؟!
الهیار ترکمن، همان مهرماه، در پاسخ به اینکه چرا قانون استخدام معلمان حقالتدریس اجرا نمیشود، مطرح کرد: قانونی که شهریور سال ۹۷ در مجلس تصویب شد، مقرر کرد تا کمیتهای برای تدوین آئیننامه استخدام تشکیل شود و در این کمیته دو نماینده مجلس، نمایندگان سازمان برنامه و بودجه، اداری و استخدامی و آموزش و پرورش حضور داشتند که آئیننامه استخدام معلمان حقالتدریس را تدوین کردند و در دولت تصویب و به آموزش و پرورش ابلاغ شد و هماکنون منتظر اعلام نظر هیئت تطبیق مصوبات دولت در مجلس هستیم که اگر مغایرتی اعلام نکنند تا دو ماه آینده جذب و استخدام نیروهای حقالتدریس انجام میشود.
وی در ادامه گفت: طبق قانون مصوب مجلس فرصت بهکارگیری معلمان حقالتدریس تا پایان برنامه ششم توسعه یعنی سال ۱۴۰۰ است و هماکنون منتظر اعلام نظر هیئت تطبیق مصوبات دولت در مجلس هستیم.
در تحلیل و بازخوانیِ گفتمانِ معاون برنامهریزی و توسعه منابع وزارت آموزش، دو نکته برجسته است: او ابتدا میگوید "تا دو ماه آینده جذب و استخدام نیروهای حقالتدریس انجام میشود" که البته این قول تا امروز عملی نشده است؛ اما خیلی زود، در یک سطر پایینتر، از زمان داشتن تا سال ۱۴۰۰ یعنی تا دو سال دیگر خبر میدهد؛ یعنی مهلت ما برای جذب، تا ۱۴۰۰ است و «فعلاً» معلمان حقالتدریس، منتظرِ گشایشی در کار نباشند! انگار قرار نیست هیچ اتفاقی به این زودیها بیفتد!
رهزاد خدیش که از دوندگی برای پیگیری کارش خسته شده و دیگر نمیداند به کدام درِ بسته بزند که شاید باز شود، میگوید: همه چیزِ ما معلمانِ حقالتدریس از مراحل گزینش گرفته تا تعهداتِ تدریس، شبیه معلمان رسمیست اما حقوقمان از نصف حقوق آنها هم کمتر است! این کدام عدالت است که اینگونه اجرا میشود؟!
گزارش: نسرین هزاره مقدم