پای درد دل لقمان وحید، کولبری قربانی مین:
خوبه که این مردم هستن.....
در شرایط لقمان، بیمارستانها بر اساس قانون، بیمههای درمانی رایج را نمیپذیرند؛ تنها امید و ملجاء قربانیان مین، همین «کمیسیونهای ماده یک» هستند که آنها هم معمولا طولانی و سخت پاسخ میدهند؛ لقمان با آن همه درد و رنج، نمیتوانست منتظر تغییر قوانین بیمه یا رسیدگی مجدد در کمیسیون بماند؛ او باز هم تکرار میکند: «خوبه که این مردم هستن...»
به گزارش خبرنگار ایلنا، «لقمان وحید» کولبری که اواخر سال ۹۶ روی مین رفت، همچنان درگیر عملهای جراحی پیاپی است. اما روزگارِ نامرادِ این کولبر که بیمه سلامتِ او را برای هزینههای درمان هنگفت نمیپذیرند، ورقهای خوشی هم دارد؛ ورقههایی که با لطف و مرحمت مردم، «سیاه» نیست. او که چشمانش آسیب دیده و یک پایش را از دست داده، چند عمل جراحی چشم و یک عمل برای رفع مشکل عفونت پا انجام داده و هنوز یک عملِ چشم دیگر در راه دارد.
با این همه لقمان وحید، امروز چندان هم با ناامیدی به آینده خیره نمیشود؛ خیرین و فعالان مدنی هزینه جراحی عمل پای او را پرداختهاند؛ خودش میگوید: « هم پامو عمل کردم سه ماه پیش هم چشمم رو؛ هزینه جراحی پا ۱۲ میلیون بود و چشمم ۲۲ میلیون تومان؛ پایم شکر خدا کاملا خوب شده ولی چشمم دوباره عمل میخواد؛ باید دوباره عمل کنم....»
او که با قطع یک پا و روشنایی از دست رفته چشمان، امروز از کار افتاده محسوب میشود، بازهم شکرگزار مردمیست که او را تنها نگذاشتهاند: «بازم خدا رو شکر؛ همین مردم هستند که به دادِ مث من برسند...».
خانواده وحید این روزها با درآمد ناچیز همسرش که کارگر ساده کشاورزیست، سر میکنند و به سختی در شینآبادِ پیرانشهر روزگار میگذرانند. این کولبر، مثل خیلی از قربانیان مین، سرنوشتش با هزینههای هنگفت درمان و از کارافتادگی عجین بوده است.
کمیسیون ماده یک، - تنها کمیسیون مسئول رسیدگی به قربانیان مین و ادوات جنگی- هیچ خسارت یا غرامتی به او نپرداخت؛ تشخیصِ کمیسیون این است که این کولبر بینوا، غیرقانونی ردِ مرز کرده و بنابراین ماهیتاً مرتکب جرم شده؛ پس قرار نیست برای رفتن روی مین که از ادوات بازمانده از هشت سال جنگ است، ریالی به او پرداخت شود. برای او جریمه رد مرز هم بریده بودند که در یک دادگاه، این جریمه بخشیده شد.
اگر مردم کمک نمیکردند، لقمان چه بسا کور میشد یا اینکه عفونت پا به تمام بدنش سرایت میکرد؛ لقمان راهی برای تامین هزینه عمل جراحی نداشته؛ نه ملک و املاک و مستغلاتی نه مستمری و بیمهای؛ پدر و برادرهایش هم مثل خودش کولبر هستند و دستشان با هزار زحمت هم به دهانشان نمیرسد. همسرش هم ماهانه فقط یک میلیون و خوردهای درآمد دارد که با آن، خرج یک خانواده چهار نفره را میدهد.
در شرایط لقمان، بیمارستانها بر اساس قانون، بیمههای درمانی رایج را نمیپذیرند؛ تنها امید و ملجاء قربانیان مین، همین «کمیسیونهای ماده یک» هستند که آنها هم معمولا طولانی و سخت پاسخ میدهند؛ لقمان با آن همه درد و رنج، نمیتوانست منتظر تغییر قوانین بیمه یا رسیدگی مجدد در کمیسیون بماند؛ او بازهم تکرار میکند: «خوبه که این مردم هستن...»