خبرگزاری کار ایران

ایلنا گزارش می‌دهد؛

کولبرها زیر همین پرچم زندگی می‌کنند/پیام‌های تسلیت ته می‌کِشد و برف هنوز قربانی می‌گیرد

کولبرها زیر همین پرچم زندگی می‌کنند/پیام‌های تسلیت ته می‌کِشد و برف هنوز قربانی می‌گیرد
کد خبر : ۴۵۶۵۰۴

روستا قیامت کبراست، جنازه‌های زیر برف مانده را بیرون آورده‌اند؛ فرزندت هم میان آنهاست. به همین سادگی... تلخ‌ترین تشییع جنازه‌ی عمرت را تجربه می‌کنی.

به خانه که برمی‌گردد، اوضاع به کلی تغییر کرده، یک تلفن به سادگی او را به هم می‌ریزد؛ گرچه حرف‌ها بریده، بریده و ناقص است و کسی اصل مطلب را نمی‌گوید، اما همه چیز را خوب فهمید؛  فهمید که حتما اتفاق بدی افتاده، اتفاقی بسیار بدتر از آن که بتوان تصور کرد؛ صدای پر از بغض و ناله اما خوددار آن‌سوی خط مجابش کرد که هرجور شده کار را زمین بگذارد و راهی خانه شود؛ "راهیِ بیوران علیا..."

محمدنژاد یک کارگر فصلی است؛ کارگری که زمستان‌های سخت کردستان، برای روزمزدی و کارگری راهی شهرها و روستاهای دور می‌شود؛ میوه‌چینی، کار ساختمانی، هرکاری که بشود با عرق جبین، نان حلال به دست آورد و برای خانواده چشم انتظار در سردشت فرستاد؛ در بیوران علیا...

و چه سخت است که با یک تلفن برگردی و جنازه فرزند جوانت را ببینی،  پیکر بیجان پسر شانزده ساله‌ات، علی را. چند روز پیش خداحافظی کرده‌ای، رفته‌ای و حالا که بازگشته‌ای، روستا قیامت کبراست، جنازه‌های زیر برف مانده را بیرون آورده‌اند؛ فرزندت هم میان آنهاست و به همین سادگی، تلخ‌ترین تشییع جنازه عمرت را تجربه می‌کنی.

علی محمدنژاد، محصل سال سوم دبیرستان است؛ او نه کارگر است و نه قرار است نان‌آور خانواده باشد؛ علی فقط یک دانش‌آموز است، دانش‌آموزی از خانواده کارگر که به خاطر شهریه مدرسه به کوهستان می‌زند؛ کولبر نیست اما می‌خواهد یک‌بار این راه سخت را امتحان کند؛ یک‌بار کول ببرد تا بلکه بتواند حداقل بخشی از شهریه مدرسه را خودش بپردازد؛ اما انگار شانس با او همراه نیست؛ همان اولین بارگرفتار برف و بهمن می‌شود و جان جوانش قربانی...

 حالا چند روز از این حادثه گذشته، حادثه‌ای که نهم بهمن ماه در ارتفاعات مرزی سردشت رخ داد و شانزده کولبر را در زیر آوار برف مدفون کرد. چهار کولبر آنقدر در شرایط سختی گیر می‌افتند که بعد چند ساعت تلاش نیروهای امداد و مردم محلی، اجسادشان پیدا می‌شود و خانواده‌های روستایی بیوران علیا و سردشت و مهاباد عزادار می‌شوند. علی محمدنژاد اولین جنازه‌ای است که پیدا می‌شود؛ دانش‌آموز جوانی که یک‌بار، فقط یک‌بار، دل به کوهستان زده، دیگر به خانه بازنمی‌گردد.

عموی علی شرح حادثه را اینطور می‌دهد: می‌خواستند بروند بار بیاورند که نشد؛ این کاروان چیزی حمل نمی‌کرد؛ به خاطر برف و بوران خالی برمی‌گشتند که گرفتار شدند. بعد خبردار شدن، یک جماعت در مسجد جمع شدیم و رفتیم کمک؛ از هلال احمر هم آمدند؛ بالای هزار نفر از روستاها جمع شدند؛ اما چهار نفر را نتوانستیم نجات دهیم؛ یکی هم برادرزاده خودم، علی.

کولبرها زیر همین پرچم زندگی می‌کنند/پیام‌های تسلیت ته می‌کِشد و برف هنوز قربانی می‌گیرد

مقامات می‌گویند: کولبری فرصت شغلی است

فرماندار سردشت، یک روز پس از حادثه می‌گوید: این کولبران متوفی قاچاق حمل می‌کرده‌اند؛ آنهم از معابر غیرقانونی. این مقام مسئول، کولبری را فرصت شغلی می‌داند و می‌گوید فقط در سردشت، 8000 کارت تردد صادر کرده‌ایم و برای آنها که از معابر قانونی تردد می‌کنند، مشکلی پیش نمی‌آید. استاندار آذربایجان غربی هم در مورد این حادثه گفته‌ است: کولبری از ساعت ۸ صبح تا ۵ عصر و آن هم فقط در بازارچه مرزی رسمی تعریف می‌شود غیر آن هرچه باشد کولبر نیستند. قربانعلی سعادت در ادامه افزوده‌ است: کسانی که از معابر غیررسمی و آن‌هم در ساعات شبانه تردد می‌کنند به هیچ وجه کولبر نیستند، بلکه قاچاقچی‌اند و باید حوزه کولبری و قاچاق تفکیک شوند.

این ادعاها، اعتراضات فعالان کارگری را برانگیخت؛ فعالان می‌گویند: کولبری از سر فقر و گرسنگی است؛ مرزنشینان گرسنه و بیکار جانشان را کف دست می‌گیرند و سراغ کوهستان می‌روند، آن وقت مسئولان آنها را قاچاقچی خطاب می‌کنند و با آنها برخورد می‌کنند؛ می‌گویند این راه پرخطر، آخرین چاره کارگران بیکار کردستان و آذربایجان غربی است؛ می‌گویند: کولبری، فرصت نیست، فرصت‌ شغلی کارخانه‌هایی است که تعطیل می‌شوند؛ فرصت شغلی، ساختمان‌سازی است که خوابیده است؛ صنعتی است که بی‌رونق است؛ کولبری، فرصت شغلی نیست، راهی است ناگزیر برای به سختی زنده ماندن.

واکنش‌ها به این اظهارات کم نبوده‌ است. در روزهای بعد از حادثه سردشت، اعتراضات هم به این اظهارات، هم به تصاویر و کلیپ‌هایی که از معاش سخت و جانکاه کولبران منتشر شده است، بالا گرفت؛ تصویر پیرمرد 70 ساله‌ای که با دندان عفونت‌ کرده، کولبری می‌کند و از حمایت‌های اجتماعی دوران سالمندی محروم است، یکی از این تصاویر دلخراش است که خیلی‌ها را متوجه بی‌توجهی مسئولانی کرده‌ است که گویی خود را به خواب زده‌اند و این همه فقر، بیکاری و گرسنگی را نمی‌بینند. کولبری با هیچ تعریفی، شغل محسوب نمی‌شود، حالا همین فرصت  معاش ناگزیر نیم‌بند هم نه امنیت شغلی دارد، نه بیمه بیکاری دارد و نه مسئولان پاسخگوی حوادث این شغل پرخطر هستند. خیلی از فعالان کارگری و مدنی، خطاب به مسئولان نامه‌نگاری کردند، طومار امضا کردند و خواستار رسیدگی به وضعیت دردناک کولبران شدند.

عثمان عباسی، معلم کرد، در رابطه با حادثه سردشت، نامه‌ای خطاب به استاندار آذربایجان غربی نوشته‌است. در این نامه این معلم از برخوردهای غیرمسئولانه مسئولان گلایه کرده و می‌گوید اولین بار نیست که این قبیل حوادث رخ می‌دهد؛ او به حادثه ریزش بهمن در سال 68 در  روستای درمان آباد که مرگ 24 نفر ازکولبران مرزی را در یک شبانه‌روز در برداشت اشاره می‌کند و می‌گوید: قصد مطلق گویی ندارم و نمی‌گویم هیچ اقدام مثبتی هم صورت نگرفته است. موانع و مشکلات را هم مدنظر دارم امّا وضعیت موجود در یک کلام اصلاَ متناسب با تلاش‌ها و فداکاری شهروندان این دیار نیست. چراکه کم‌توجهی و بی‌مهری برخی از مسئولان ذی‌ربط در ابعاد مختلف کاملاً نمایان، ملموس و قابل درک است.

این معلم ادامه می‌دهد: آنچه از همه این دردها به نظر نگارنده برای خودم و همشهریانم جانکاه‌تر است، وجود نوعی نگرش غیرواقع بینانه و ناعادلانه است. اگرچه در رسانه‌ها، نقل‌قول‌هایی از جنابعالی مبنی بر قاچاقچی خواندن کولبران  منتشر شده است، امّا  امیدواریم نگرش جنابعالی و زیرمجموعه مدیریت کلان استان به دور از این دیدگاه بوده و روندی که در ابتدا به آن اشاره گردید در راستای  خدمتگزاری صادقانه و رفع موانع و ایجاد زیرساخت‌های اشتغال‌زایی واقعی و توسعه پایدار در مناطق مختلف استان به‌صورت متوازن و عادلانه تدوام یابد. او در پایان خطاب به فرماندار می‌گوید: باید با مردم بود و ماند تا حس تعلق و همدردی و هم‌نوایی ایجاد گردد. امید است سکان‌داران دولت امید در سطوح مختلف اگر تدبیری در آستین دارند، در فرصت‌های پیش رو دریغ ننمایند.

اما متاسفانه حادثه سردشت، یک نمونه نادر نیست، سه روز بعد از حادثه سردشت، یک کولبر نوزده ساله در ارتفاعات سی‌چومان پیرانشهر جان خود را از دست می‌دهد. پیش از این هم بارها این اتفاقات رخ داده‌است. کولبران زمستان‌ها زیر آوار برف مدفون شده‌اند و تابستان‌ها اسیر سیلاب شده‌اند؛ از این بلایای طبیعی که بگذریم، کولبران گاه و بیگاه هدف گلوله مرزبانان قرار گرفته‌اند و جان داده‌اند.

کولبرها زیر همین پرچم زندگی می‌کنند/پیام‌های تسلیت ته می‌کِشد و برف هنوز قربانی می‌گیرد

کولبرانی که کارت هم دارند از شرایط ناراضی‌اند

مسئولان کولبری با کارت تردد را یک فرصت شغلی می‌دانند. حال  اگر از تعاریف قانونی فرصت‌های شغلی، آنطور که در اصل 43 قانون اساسی آمده، بگذریم و جدای  از این که بخواهیم به تعهد دولت در برنامه پنجم توسعه مبنی بر لزوم تدوین کار شایسته اشاره کنیم، کولبرانی که کارت هم دارند از شرایط ناراضیند. محمد کولبری است که چندسالی است کارت دارد و از طریق بازارچه مرزی سردشت، ارتزاق می‌کند. او می‌گوید: به همین سادگی‌ها هم نیست. هر دفعه باید حدود 50 هزارتومان برای کرایه دواب بدهیم؛ الاغ و قاطر کرایه کنیم. تازه ما هم نه بیمه هستیم نه خدماتی به ما ارائه می‌دهند. یکی از کولبرها، چند روز پیش از قاطر افتاد و پایش شکست، حالا زمینگیر شده، نه بیمه‌ای دارد و نه کسی قرار است به او خرج درمان بپردازد؛ کارت تردد به چه کارش می‌آید؟ محمد می‌گوید: گرفتن کارت تردد هم ساده نیست، به هر کسی نمی‌دهند؛ باید شرایط داشته باشی، کارت پایان خدمت می‌خواهند، باید ثابت کنی سرپرست خانوار هستی و خیلی چیزهای دیگر... محمد سالهاست کولبر است، آنهم قانونی، ولی می‌گوید آه در بساط ندارم، نه حساب بانکی، نه یک سقف سه در چهار برای خانواده‌ام، نه حتی یک موتورسیکلت برای رفت و آمدم.

طبیعی است برای مسئولان، حادثه مرگ کولبران هم کهنه می‌شود؛ اظهارنظرها و پیام‌های تسلیت هم ته می‌کشد؛ این روزها حادثه‌های دردناک کم نیست؛ این روزها کارگران به همین سادگی قربانی می‌شوند؛  از جان باختن آتش‌نشانان در شعله‌های آتش بی‌تدبیری مسئولان در پلاسکو گرفته تا مرگ دلخراش دو سیمبان مریوانی و زیر آوار برف ماندن کولبرها، همه و همه حوادث غمباری هستند که ارمغانی به جز مرگ برای کارگران نداشته‌اند. این حوادث، اگرچه برای مسئولان کهنه می‌شوند، اما هرگز رنگ نمی‌بازند، بلکه بدون تردید در حافظه جمعی ملت ثبت می‌شوند.

وقتی از عموی علی محمدنژاد، دانش آموز دبیرستانی متوفی در حادثه سردشت، می‌پرسم با مسئولان چه صحبتی داری؟ می‌خواهی چه اقدامی انجام دهند؟ با غمی که انگار در صدایش جا خوش کرده، می‌گوید: می‌خواهم یادشان نرود که ما هم زیر همین پرچم زندگی می‌کنیم، همین...

گزارش: نسرین هزاره مقدم

انتهای پیام/
ارسال نظر
پیشنهاد امروز