قراردادهای نامرئی برای کارگرانِ پمپبنزین؛
دروغ روی دروغ انباشته میکنیم تا کارفرما اخراجمان نکند/ بعضی شبها گرسنه میخوابم
دروغ به مامورانِ بیمه فقط برای داشتنِ شغلی با حداقلها. هزینههای هر روز بالا و بالاتر میرود و سفرههای این کارگران هر روز کوچک و کوچکتر. این آدمها همواره باید نگران روزهایی باشند که ممکن است بیمار شوند. به راستی این آدمها را قانون فراموش کرده یا قانوننویسان؟!
به گزارش خبرنگار ایلنا، آلودگی هوای این روزهای تهران، تنفس را به شدت سخت کرده اما در اینجا، یعنی یکی از پمپبنزینهای تهران، تنفس سختتر است. بوی بنزین مزید بر آلودگی هوا شده و تنفس از همه جا سختتر شده. سنگینی هوا بر ششها غلبه میکند و چشمها میسوزد. تحمل شرایط محیطی پمپبنزین سخت است اما این بخشی از زندگی روزمرهی کارگران پمپبنزین است. بوی بنزین جزوی از زندگی روزانهی متصدیان جایگاههای سوخت است.
رفتن به پمپبنزین، پیر و جوان نمیشناسد، مردم بیحوصله در انتظار خالی شدن سکوهای سوختگیری هستند. بیشتر سرنشینان خودروها، سوختگیری را به متصدیان پمپبنزین میسپارند، دستانشان را در جیبِ کاپشن فروبرده و به صفحهی شمارشگر تلمبه زل میزنند. سرنشینان خودرو اغلب توجهی به متصدیان پمپبنزین ندارند و از غم نهفته در دل آنها خبر ندارند.
رمقی برای اضافهکار نداریم
"جواد" کاپشن برزنتیِ سیاه رنگ بر تن دارد و شالی قرمز رنگ دور سر خود بسته است. او متصدیِ تلمبهی موتورسیکلتهای یکی از جایگاههای سوخت غرب تهران است. چروکهای چهرهی آفتابسوختهاش، بیشتر از سناش خودنمایی میکند. لابد سالها ایستادن زیر آفتاب و ظلِ سرما این خطوط را تا این حد عمیق کرده است. جواد مثلِ بسیاری از کارگرانِ با حداقل حقوق؛ از دستمزش ناراضیست: دستمزد ما مناسب نیست، روزی ۸ ساعت کار میکنم اما ۲ میلیون و ۳۰۰ هزار تومان حقوق میگیرم. دریافتیام خیلی ناچیز است، فقط توانایی پرداخت اجاره خانه و تهیهی بخشی از مایحتاج زندگیام را دارم. این روزها، گرانی سرسامآور شده، با این درآمد هرگز به پسانداز فکر نمیکنم!
به گفتهی کارگران شاغل در جایگاههای سوخت تهران، پمپبنزینها در طول شبانهروز فعال هستند و متصدیان در ۳ شیفت ۸ ساعته کار میکنند. اگرچه کارگران میتوانند در دو شیفت کار کنند ولی به دلیل سختی و طاقتفرسا بودن کار، اغلب رمقی برای شیفت دوم ندارند.
جواد؛ کار در پمپبنزین را سخت توصیف میکند: کار در پمپبنزینها سخت است ولی تحمل شرایط محیطی پمپبنزین در تابستانها همیشه سختتر است. در ماههای گرم سال، بخار بنزین به راحتی احساس میشود و چشمها و ریهها را به شدت درگیر میکند. کارگرانِ پمپبنزین همگی شرایط سختی را تجربه میکنند اما منفعتِ مادی فقط نصیب کارفرما میشود. در کل؛ شرایط حاکم بر کار ما بسیار ناجوانمردانه است اما کارگران چارهای جز کنار آمدن با آن ندارند.
به اعتقاد او؛ کارفرما هیچ تعهدی در قبال بیمهی کارگران ندارد و در اینباره کاملا سلیقهای رفتار میکند: به عنوان مثال، من بیمه هستم اما برخی از همکارانم از بیمه بیبهره هستند.
کرونا بر درآمد جواد و همکارانش هم تاثیر گذاشته و ارقام ناچیز آن را ناچیزتر کرده است: بیشتر مردم از کرونا میترسند به همین دلیل ترجیح میدهند، به نازل یا همان سرشلنگ دست نزنند، برای همین سوختگیری توسط کارگران انجام میشود و با اینوجود هیچ خبری از انعام نیست، شاید چون درآمد مردم کاهش یافته، دیگر علاقهای به دادن انعام ندارند.
مشکلات جسمانی کارگران پمپبنزین زیاد است
"حسین" ۳۶ ساله در یکی از جایگاهای سوخت مرکز تهران مشغول به کار است. خستگی در چهرهاش موج میزند، روی صندلیِ کهنه و روغنی مینشیند و نفس عمیقی میکشد. صحبت از مشکلاتِ متصدیان پمپبنزین بلافاصله او را سر وقتِ بیمه میبرد: «بیمه» واژهای غریب و ناآشنا برای کارگران پمپبنزین است. برخی از جایگاههای سوخت، پس از مدتی کارگران خود را بیمه میکنند ولی کارفرمای ما اعتقادی به دوران بازنشستگی برای کارگران ندارد. او تصور میکند که کارگران همیشه نیرو و توان جوانی را دارند و از کهولت سن در امان هستند!
اگرچه حداقل دستمزد دریافتی هر کارگر باید ۲ میلیون و ۶۰۰ هزار تومان باشد اما این قانونِ مزدی از سوی کارفرما در جایگاههای سوخت به راحتی نقض میشود. حسین؛ آه میکشد و میگوید: من کمتر از دو میلیون تومان در ماه مزد میگیرم. دستمزد ماهیانهام یک میلیون و هشتصد هزار تومان است که پاسخگوی نیازهای خودم و همسرم نیست. به نظرتان با این پول میشود زندگی کرد؟! من «پدر شدن» را تجربه نکردهام، اما اگر فرزندی داشتم با این درآمد توانِ تامین درخواستهای او را داشتم؟! اطمینان دارم که شرمندهاش میشدم.
چشمهای حسین قرمز است، انگار در کاسهای از خون افتاده باشند. شاید همان لحظه سوزششان بیشتر شده که بلافاصله دست در جیب میکند و قطرهای در چشمها میاندازد و حرفش را اینبار با اشاره به قطرهی توی دستش پی میگیرد: چشمهایم به دلیل آلودگیِ پمپبنزین خشک شده و باید از قطره استفاده کنم. کارگرانی که در پمپبنزین کار میکنند اغلب درگیر مشکلات جسمی میشوند. بسیاری از متصدیان آرتروز میگیرند، واریس را هم به مشکلات جسمانی ما کارگرانِ پمپبنزینها اضافه کنید.
قرارداد کار معنایی ندارد
گفتههای کارگران پمپبنزینها سرشار از درد است. تمامی آنها از مشکلات جسمانی، عدم امنیت شغلی و نداشتن بیمه میگویند. "آرمان" در پمپبنزینی در غرب تهران کار میکند. او درباره شرایط حاکم بر کار خود میگوید: من در یک بازه زمانی ۳ ساله در ۴ پمپبنزین کار کردم، هیچکدام از کارفرماها حاضر به عقد قرارداد کتبی با کارگر خود نیستند و قرارداد کاری بین کارگر و کارفرما فقط و فقط شفاهی است.
آیا کارگران جایگاههای سوخت اضافهکار هم میگیرند؟، آرمان لبهایش را به نشانهی اعتراض روی هم فشار میدهد، چند ثانیهای طول میکشد که کلمات از لابهلای آنها بیرون بزنند: سختی شرایط کاری ما غیرقابل تصور است. باید در طول روز ۸ ساعت کار کنیم. گاهی اوقات، شیفت کاری بیشتر از ۸ ساعت طول میکشد ولی کارفرما هیچ هزینهای بابت اضافهکاری پرداخت نمیکند. فکر میکنید این شرایط منصفانه است؟! اگر از دستور سرپیچی کنیم هم به راحتی بیکار میشویم!
آرمان از کرونا مثلِ بقیهی مردم دلِ پری دارد: کارِ ما در دوران کرونا خیلی بیشتر شد اما درآمدمان کاهش یافت. ما موظفیم سوخترسانی را برای هر خودرو انجام دهیم، اما پرداختها با کارت بانکی انجام میشود و هیچ خبری از پولِ نقد نیست، برای همین پولی هم برای انعام در دست مشتری نمیماند که بخواهد آن را ببخشد. سال گذشته، کم یا زیاد، گهگاه انعام میگرفتیم که کمک بزرگی برایمان بود.
در مدت کار در پمپبنزین، آرمان به آسم مبتلا شده است، حالا با یک مشکلِ ناشی از شرایط کاری روزگار میگذراند اما نمیتواند کاری کند: کارگران جایگاههای سوخت پس از مدتی درگیر بیماریها و مشکلات ریوی میشوند. ما بیمه نیستیم به همین دلیل هزینههای درمانیمان اغلب زیاد است و بخش زیادی از دستمزد ناچیزمان صرف امور درمانی میشود.
کارفرما گوشی برایش شنیدن ندارد
یک پمپبنزین در شرق تهران بسیار شلوغ است و این شلوغی با صدای ممتد بوق خوروها بیشتر هم میشود. بیشترِ رانندگان تحملِ بوی بنزین را حتی برای چند لحظه ندارند، برای همین ترجیح میدهند هرچه سریعتر از این فضای آلوده خلاص شوند، پس بوق میزنند تا کارشان زودتر راه بیافتد. محیط؛ طاقتها را طاق میکند و رهایی برایشان ارزشمند است. "احمد" که در همین پمپبنزین کار میکند، از شتابِ همیشگی مردم گله دارد: مردم تصور میکنند پولی که بابت بنزین پرداخت میکنند، نصیب ما میشود. آنها نمیدانند که شرایط مالی برای ما بسیار نامناسب است. من در پایان هر ماه فقط دو میلیون تومان دستمزد میگیرم!
بهنظر میرسد سرد و گرم روزگار را چشیده باشد، گردِ پیری روی موهایش نشسته و با این شرایط سالهاست در پمپبنزینهای مختلف کار کرده، دل پری از درد و رنج دارد. سفرهی دل که بازمیشود، از غم نان میگوید: هزینههای زندگی بالا رفته اما درآمد ما هیچ تغییری نکرده. کارفرما حتی به درد و دلهایمان گوش نمیکند، دستمزدمان ناعادلانه است، اجارهنشین هستم و نیمی از دستمزدم برای اجاره میرود، با این درآمد توان خرید گوشت و مرغ را ندارم، شاید باورش برایتان سخت باشد اما برخی از شبها گرسنه میخوابم، اگر هم اعتراض کنم بلافاصله اخراج میشوم.
احمد آقایِ پا به سن گذاشته؛ بغضش را میخورد و ادامه میدهد: کارفرما تمام طول روز را در دفترش سپری میکند و معنای سرمای زمستان و گرمای تابستان را درک نمیکند. همیشه هم حق با مشتریست حتی اگر پول سوخت را پرداخت نکرده باشد، این وسط فقط دیوارِ کارگران کوتاه است و آنها همیشه مقصر.
قانونشکنی و پایمال کردن قانون کار از سوی کارفرما در پمپبنزنینها مشهود است. به گفتهی کارگرانی که در جایگاهها سوخت فعالیت میکنند، صداقت؛ عاملی برای اخراج آنها محسوب میشود. احمد آقا مشکل بیمه نبودن کارگران را بسیار جدی میداند: قرارداد من سفید است به همین دلیل به راحتی اخراج میشوم. هنگامیکه مامور بیمه برای بیمهی کارگران به جایگاه مراجعه میکند، به او دروغ میگویم. به ما میسپارند که تاریخ استخداممان را به دروغ اعلام کنیم و اگر این کار را نکنیم، اخراج میشویم.
قصهی احمد و حسین و جواد پایانِ خوشی ندارد. مزد آنها سال به سال لاغرتر و دروغ روی دروغ انباشته میشود تا کارفرما آنها را اخراج نکند: «چند روزی بیشتر نیست که استخدام شدهام، هنوز یک ماه نشده که آمدهام اینجا....» دروغ به مامورانِ بیمه فقط برای داشتنِ شغلی با حداقلها. هزینهها هر روز بالا و بالاتر میرود و سفرههای این کارگران هر روز کوچک و کوچکتر. این آدمها همواره باید نگران روزهایی باشند که ممکن است بیمار شوند. به راستی این آدمها را قانون فراموش کرده یا قانوننویسان؟!
گزارش: علی خسروجردی