بزم نفت، سور ویرانی
سالها میگذرد از روزی که نفت آمد و همه کاره توسعه در ایران شد و شاید بتوان گفت که درست به موازات همه این سالها، این آرزو نیز در تن توسعه ایرانی ریشه دوانده است که ای کاش نفت سایهاش را کوتاه میکرد و میرفت و ماٰ، یعنی همه ایرانیها مزه توسعه بدون نفت را مزمزه میکردیم. آرزوها و رویاها وقتی کهنه میشوند طعم درد میگیرند و درد هم چیزی نیست جز همین که وقتی تاریخ را دوره میکنیٰ به وضوح ببینی که ثروتی به نام نفت هر از گاهی تازیانه کشیده است و گرده فقرا را سیاهتر کرده است. این واقعیت روشن و شفاف تاریخ ایران است؛ البته بیگمان بیراه نیست اگر عمق تاریخ را به نفت آلوده کنیم و بنویسیمٰ این واقعیت «تاریخ نفتی» ایران است؛ تاریخی که همچنان آنقدر نزدیک است که همه ما آدمهای معاصر میتوانیم شبها و روزهای نفتیاش را دوره کنیم و هر کدام شرح مفصلی داشته باشیم از این که نفت چه بلایی بر سر اقتصاد، فرهنگ، جامعه و سیاست ما ایرانیها آورده است. بدون شک اما اگر بخواهیم انصاف داشته باشیم، باید یادآور شویم که نفت گاهی سایه هم داشته است و با اتکا به عقلانیتهای آگاه، مرحمی برای توسعه شده است. اما چه کنیم، دردهایی که از آستین نفت بیرون آمدهاند و روی سر شاخصهای اقتصادی و غیراقتصادی دهان دره کردهاند، آنقدر وزن ویرانیاشان زیاد بوده است که از یاد نمیروند و وقتی سخن از نفت به میان میآید، نمیتوان چیزی جز آنها را دید یا نبضی جز آنها را دوره کرد. برای همین در این «چرخگرد نفتی» ما نیز دردها شاید در وجود شما با تلخی بیشتری تهنشین شوند و یکبار دیگر به یاد آورند که نفت چگونه بیمحابا همه چیز را در طول چند دهه دگرگون کرده و اکنون آنقدر وقیح شده است که اخلاق نفتی را هم مانند یک دستورالعمل اجتماعی دست به دست میچرخاند.
بگذریم؛ در این مجال کوتاه، سعی کردهایم از دیروزهای دور، تاریخ را ورق بزنیم تا همین امروزهای نزدیک. دیروزهای دور یعنی دورانی که نفت با اندیشه مردمی ساختن ثروت بومی، ملی شد و امروزهای نزدیک یعنی دورههای متعددی که درٱمدهای نفتی چماقی شدند که بر سر اقتصاد و کارکردهای توسعه فرود آمدند. همه این دورهها اما منتقدان و مدافعان خود را دارند. این گروهها حتی دست از سر تاریخ هم برنداشتهاند و از نگاه خود هر کدام به نوعی تاریخ توسعه را در تاریخ معاصر ایران میزبانی کردهاند. البته یک نکته را نمیتوان زیر هیچ حفاظ و پوششی مخفی کرد و آن هم این که شیرینترین پیروزی نفتی ایران مربوط به دوران محمد مصدق است. او نفت را ملی کرد و این خاطره را برای تاریخ معاصر توسعه جاودانه ساخت که تنها یکبار در دوران او همه چیز در اقتصادی ایران بدون محاسبه نفت مثبت بوده است. برخی از تئوریسینهای اقتصاد بازار در ایران اما به شدت به مصدق و ایدههای اقتصادی او در چند سال گذشته تاختهاند. آنها بر این باورند که ملی شدن نفت در 65 سال گذشته دلیل دولتی بودن اقتصاد در سالهای قبل است. نکته جالب ماجرا اینجاست که دولت در اقتصاد ایران در دو 8 سال، سالهای بین 1368 تا 1376 و همچنین سالهای 1384 تا 1392 به طور مستقیم تحت تاثیر برنامهها و ایدههای اقتصادی این گروه از صاحبنظران، استراتژیها و راهبردهای خود را تدیون و اجرایی کرده است. پروژههایی که آنها در این سالها تحت عنوان برنامهها و راهبردهای اقتصادی ارایه دادهاند هر چند که هیچگاه نتوانسته است دردی از اقتصاد کشور دوا کند اما ظاهرا حال و هوای مطلوبی برای این طیف از اهالی اقتصاد به همراه داشته است. به عبارتی افزایش عمق دولتی شدن اقتصاد هر زیانی که داشته است به نظر میرسد برای تئوریسینهای اقتصاد بازار به عنوان اصلیترین منتقدان اقتصاد دولتی و جریان ملی شدن نفت (که ربطی به بزرگ شدن محیط اقتصادی دولتی ندارد) بهره مجذوب کننده و جاودانی به یادگار گذاشته است. هر چه بوده اما نمیتوان این واقعیت را نادیده گرفت که 60 سال بعد از ملی شدن نفت، زیر سایه اجرای برنامهها و اندیشههای اقتصادی طرفداران اقتصاد بازار (از نوع ایرانیاش) در زمان حضور دولت دهم، هزینه توسعه در ایران نسبت به دوران دولتهای هفتم و هشتم بین 7.645 تا 9.523 برابر افزایش یافت. به این ارقام مفصل در گزارشهای این ویِژهنامه پرداخته شده است. ما یکبار دیگر به طور مختصر پرونده نفت را باز کردهایم و در این مسیر رفتهایم تا نمایی از شیرینیها و تلخیهای نفت را در این لحظه پشت ویترین بگذاریم. قصد از این اتفاق چیزی نیست جز این که بدانیم توفیقها نتیجه چه عقلانیتی و شکستها نتیجه گریز از عقلانیت است. شاید در پایان شما نیز به این نتیجه برسید که دگیر مجالی برای ادامه خواب نفتی باقی نمانده است. چون بزم نفتی در دهههای گذشته ویرانی را در توسعه شبیه یک روند ماندگار کرده است. باید آرزوی تاریخی ایران را به واقعیت نزدیک کنیم در غیر این صورت نفت از اخلاق نیز عبور میکند و حتی استخوانهای ما را نیز در مشت میگیرد. همین. با ما همراه شوید.