آیا کلینزمن گزینه جذابی برای نیمکت ایران است؟ (گزارش ویژه)
سرمربی آلمانی جدیدترین گزینه معرفی شده برای تیم ملی ایران است.
به گزارش ایلنا، فارغ از اینکه بدانیم مربی با کلاس و سطح تواناییهای یوگن کلینزمن متناسب با هدایت تیم ملی فوتبالمان در این مقطع هست یا خیر در فضای مجازی برایش فرش قرمز پهن کردهایم. یکی از خطر دشمنی برانکو به او زنهار زده که مراقب خودت باش و آن یکی گفته بیا برویم قورمه سبزی دستپخت مادرم و قلیان رفیقم را امتحان کنیم تا بدانی ایران عجب جایی است. کمتر از بیست و چهار ساعت پس از مطرح شدن نام مهاجم سابق تیم ملی آلمان برای هدایت تیم ما تعداد پیامهای فارسی یا فینگلیش زیر پست آخر او در اینستاگرام سه رقمی شد بدون اینکه کسی اساسا بداند حضور این آلمانی - آمریکایی در ایران چقدر جدی است و اصلا چقدر احتمال دارد تا او را جانشین قطعی کیروش بدانیم؟
یورگن کلینزمن را ایرانیهای غیر از عاشق تیم ملی آلمان با چند اتفاق میشناسند. نخستین برخورد او با ایران و ایرانی به زلزله غمبار رودبار و منجیل در سال 1369 برمیگردد. همان لحظاتی که او در میانه جنگ برای تصاحب جام قهرمانی جهان به مردم دنیا هشدار داد به کمک زلزله زدههای ایران بشتابند. اصلا به خاطر همین حرکت بود که 8 سال بعد از آن در ورزشگاه ژرلان لیون وقتی عابدزاده، کاپیتان تیم ملی برای مراسم قبل از بازی سراغ کاپیتان تیم حریف رفت یک قاب خاتم یا شاید هم یک تابلو فرش بهعنوان هدیه در دست داشت و البته به کلینزی یادآوری کرد این کادو را به خاطر رفتار انساندوستانه 8 سال قبلش به او اهدا میکند.
دقایقی بعد اما کلینزی تور دروازه عابدزاده را لرزاند و برعکس تمام آن چند سال قبل مورد تنفر ایرانیهای تماشاگر آن مسابقه قرار گرفت. شاید اگر آن روز اینستاگرامی وجود داشت و با خرید گوشی هوشمند هر کس میتوانست به حریم شخصی یکی از بهترین مهاجمان فوتبال دنیا دست یابد کلینزمن قبل از مسی و زایتسف اسیر زامبیهای مجازی ایرانی میشد اما ناسزاها به صحبتهای خودمانی فوتبالدوستان ایرانی محدود شد غافل از اینکه کلینزمن به خاطر تحت فشار بودن و شدت انتقاداتی که از او شده بود تور دروازه ایران را بعد از گلزنی لرزاند و دنبال بیاحترامی به فوتبال ایران نبود.
شش سال بعد از آن ارتباط کلینزمن با ایران جلوه بصری جذابتری پیدا کرد و او در قاب تلویزیون ملی روی یکی از نیمکتهای نوار شده ورزشگاه آزادی رویت شد. این بار هم پای زلزله در میان بود. زلزله خانمان برانداز بم ستارههای آلمان را با کلی کمک نقدی و امکانات که منجر به ساخت اتاقک گزارشگر در ورزشگاه آزادی شد به تهران کشاند. صورت کلینزمن آن روز روی نیمکت بیشتر از ستارههای توی زمین میدرخشید.
از آن روز تا الان حدود 15 سال گذشته و البته با دور شدن از دوران بازیگری ستاره موطلایی ژرمنها ابعاد ستارگیاش نزد فوتبالدوستان ایرانی کم و کمتر شده است. حالا تقریبا هیچ نوجوان و جوان فوتبالدوستی قهرمانی یوفا با اینتر را به خاطر نمیآورد. برای به خاطر آوردن گلهای قیچی بغلش با پیراهن تاتنهام باید حداقل 35 سال سن داشته باشی. اینکه یادت بیاید چطور پاس توماس هسلر را در بازی با کره جنوبی تبدیل به یکی از زیباترین گلهای جام 94 کرد هم به سن جوانهای امروز قد نمیدهد. ضربه سر پرشی به یوگسلاوی در جام 90 و خیلی از گلهای دیگرش نیز همه شمایل یکی از بهترین و جذابترین مهاجمان تاریخ فوتبال را جلوی چشمتان میآورد اما مربی خوب کجای این قصه است؟ فوتبالیها بخصوص هواداران تیم ملی آلمان لحظات خوشی از کلینزی به خاطر دارند و البته همه آنها را به دوران بازی او گره میزنند. او همانی است که با گل استثنایی مقابل هلند زمینهساز آن برد بزرگ در جام جهانی 1990 شد و یکی از ارکان تیم قهرمان جهان در آن تورنمنت بود. 6 سال بعد از آن یورگن در انگلیس رهبر تیمی بود که به قهرمانی یورو رسید. کیست که گل جادویی او به روسیه را در آن بازیها از یاد برده باشد؟
کلینزمن در سال اول حضورش در فوتبال جزیره و تاتنهام مرد سال فوتبال انگلیس شد آنهم میان آن همه ستاره. قبلتر از آن و بعدتر از این دوران ستارگی، او باز هم یک ستاره بود. در اینتر همراه با ماتیوس و برمه مثلثی رویایی ساخت که مقابل مثلث هلندی میلان قدعلم کرد و در موناکو با عدهای ستاره دیگر مثل ژورکائف در زمین پادشاهی میکرد.
اینها همه مربوط به دوران بازیگری است. رزومهاش را که نگاه کنید پر از عناوین شخصی و تیمی در زمانی است که کفشها را نیاویخته بود اما بعد از آن همه چیز خلاصه و محدود شد. محدود به هدایت سه تیم و موفقیتهایی کمتر از انگشتان یک دست.
در شروع دوران مربیگری او مربی فوقالعادهای به نظر میرسید. یکی که قبل از کلوپ و توخل کنار خط شور و حال ویژهای داشت و این ویژگی خود را به بازیکنانش انتقال میداد. اما بعدتر و خیلی زود مشخص شد از تمام فاکتورهای مربیگری تنها این خصیصه در او پررنگ است و به لحاظ فنی و قدرت رهبری تیم او در درجه پایینتری نسبت به کلوپ و توخل قرار میگیرد. این نکته مهمی بود که مدیران بایرن مونیخ و فدراسیون فوتبال آلمان خیلی زود به آن پی بردند. دوره مربیگری کلینزی در بایرن به یک سال نرسید و در تیم ملی آلمان که مربیان بعضا به سابقه یک دهه حضور در راس کادر فنی میرسند، عمر مربیگریاش فقط دو سال طول کشید.
یادمان بیاید او همسنگ بلندپروازیهای مانشافت نبود و حتی با آمریکا قلهای را فتح نکرد که یانکیها در حسرتش باشند. یادمان باشد یورگن فقط یک گزینه موقت از پی هیجانزدگی مدیران بایرن بود و خیلی زود از افث هالیوود رفت و دیگر به بوندس لیگا برنگشت. در واقع بهتر است بگوییم بوندس لیگا او را پس زد. همانطور که همقطاران نامدارش را نخواست. لوتار ماتیوس، آندریاس برهمه، پیر لیت بارسکی، گیدو بوخوالد، یورگن کوهلر، ایدو بولگنر، اشتفان رویتر، آندریاس مولر، توماس هسلر کجا هستند؟ راستی یادمان آمد. این آخری مدتی دستیار مرزبان در پدیده بود. یکی از این تیم قهرمان جهان هم قبلتر سر از سایپا درآورد و البته از آنجا اخراج شد.
حالا بوندس لیگا ناگلزمنها را فرا میخواند و به لوسین فاورهها بها میدهد. کلینزمن در فوتبال آلمان و اروپا بازار ندارد و او در شرق دنبال تیم میگردد آن هم بعد از چندمین مقطع دو ساله خانهنشینیاش. او خوب میداند مدیران بوندسلیگا دنبال قهرمان جهانها نیستند. دنبال مربیانی میگردند که تکانشان دهد. خلاصه اینکه اگر واقعا بحث تغییر و پا گذاشتن تیم ملی در دوران تازهای مطرح باشد این موطلایی جذاب گزینه مناسبی برای تکان دادن تیم ملی ایران نیست. هر چند شاید شایعه آمدنش فقط 24 ساعت سرمان را گرم کرده باشد.
گزارش: محمد قراگزلو