جام ملتها؛ قتلگاه مربیان/ آماده باش به کیروش
درحالیکه زمان بسیار کوتاهی تا آغاز جام ملتهای آسیا باقی مانده، فضای اطراف تیم ملی اصلا چنگی به دل نمیزند.
به گزارش ایلنا، این واقعیت عریانتر از آن است که بشود لاپوشانیاش کرد؛ آنقدر که عادل فردوسیپور هم صراحتا روی آنتن از آنهایی که «دلچرکین» هستند میخواهد کدورت را کنار بگذارند و پشت تیم ملی بایستند. اینکه چه شرایطی موجب پدید آمدن این فضا شده، یک بحث مفصل دیگر است. با وجود این، حداقل در 25سال گذشته چنین وضعی اصلا جدید نبوده و معمولا سرمربیان تیم ملی ایران در آستانه جام ملتهای آسیا تحت شدیدترین فشارها قرار داشتهاند. این موضوع در هر دوره، دلایل متعددی داشته است.
از مایلی تا طالبی، از قلعه تا قطبی
تیم ملی ایران در سال 1996در حالی با محمد مایلیکهن راهی جام ملتهای آسیا شد که در مورد چگونگی حضور حاجی مایلی روی نیمکت این تیم حرف و حدیثهای زیادی وجود داشت و خیلیها مخالف انتصاب او بودند. از سوی دیگر جوانگرایی مایلیکهن در تیم ملی هم تردیدها را در مورد موفقیت آن مجموعه افزایش داده بود. با وجود این، تیم ملی او یکی از درخشانترین یادگاریها از جام ملتها را به جا گذاشت و اگرچه قهرمان نشد، اما نسلی را ساخت که هنوز هم مردم با آن خاطرهبازی میکنند. 4سال بعد جلال طالبی سرمربی تیم ملی ایران در جام ملتهای 2000شد. پیش از مسابقات در مورد او هم فضای بسیار بدی وجود داشت. طالبی اگرچه نخستین پیروزی تاریخ ایران در جامهای جهانی را برابر آمریکا بهدست آورد اما بسیاری از مردم و منتقدان آن تیم منسجم 98را محصول تفکرات ایویچ میدانستند. کمتر کسی به طالبی ایمان داشت و البته اصرار او به تغییر سیستم تیم ملی و جا انداختن روش2-4-4 در آن زمان مخالفان زیادی داشت.
در نهایت تیم طالبی نتایج خوبی هم نگرفت و برخلاف مایلیکهن نتوانست تصورات را در مورد خودش تغییر بدهد. سال 2007امیر قلعهنویی سرمربی تیم ملی در جام ملتهای آسیا بود؛ تنها تورنمنتی که امیر بهعنوان سرمربی ملی تجربهاش کرد و البته با ناکامی به پایان رسید. قبل از آن مسابقات کمتر کسی موافق قلعهنویی بود و همدلی چندانی با او نشد. خیلیها عقیده داشتند قلعهنویی نباید به این زودی و فقط به پشتوانه یک قهرمانی لیگی سرمربی تیم ملی میشد. این عدماعتماد تا جریان مسابقات ادامه پیدا کرد و بعد از حذف تیم ملی برابر کرهجنوبی، به محاکمه تلویزیونی قلعهنویی انجامید؛ آنچه هنوز هم امیر بابتش شاکی است. 4سال بعد همین ماجرا در جامملتهای 2011آسیا تکرار شد و این بار افشین قطبی در یک فضای مسموم تیمش را به مسابقات فرستاد.
قطبی با وعده بردن ایران به جامجهانی 2010سرمربی تیم ملی کشورمان شد، اما ناکامی او در 3 بازی آخر دور مقدماتی فضای بسیار تندی علیه این مربی ایجاد کرد. قطبی با حداقل اعتماد عمومی به جام ملتها رفت؛ طوری که حتی قبل از اعزام تیم ملی، فدراسیون به صراحت اعلام کرده بود او بعد از جام ملتها دیگر سرمربی نخواهد بود. خود قطبی هم همان زمان با کاشیما آنتلرز ژاپن پیشقرارداد امضا کرد تا ما عملا تیمی داشته باشیم که میدانستیم بعد از مسابقات حفظ نخواهد شد. نهایتا هم آن تیم به کرهجنوبی (که قطبی مثل کف دست از آن شناخت داشت!) باخت و اوت شد.
برانکو و کیروش؛ 2 استثنا
جالب است که تنها مثالهای نقض این قاعده، 2 نفری هستند که اصلا آبشان با هم داخل یک جوی نمیرود؛ یعنی برانکو و کیروش! آن اوایل که برانکو جای بلاژوویچ را روی نیمکت تیم ملی گرفت تردیدهای زیادی در مورد موفقیت او وجود داشت اما قهرمانی ایران در بازیهای آسیایی بوسان که با پیروزی بر ژاپن و کرهجنوبی اتفاق افتاد، باعث شد تیم ملی در فضایی آرام راهی جام ملتهای2004آسیا شود؛ یکی از جامهایی که شاید حقمان قهرمانی در آن بود اما محقق نشد. کیروش هم که این روزها از سوی بخشی از بدنه افکار عمومی با رأی عدماعتماد مواجه شده، در جامملتهای2015 با اجماع حداکثری راهی مسابقات شد. آن زمان تیم ملی او هنوز تحتتأثیر نمایش دلاورانه برابر آرژانتین قرار داشت و تحسین میشد. ضمن اینکه زبان آقای مربی هم هنوز به اندازه امروز تلخ نشده بود. شاید خود کیروش بهترین مرجع برای پاسخگویی در این مورد باشد که چرا امروز خبری از همدلی و همبستگی 4 سال پیش نیست.